روزنامه پنجشنبه 3 مهر ۱۳۹۹عناوین امروز: تمدید اعتبار کارت شناسایی افراد دارای معلولیت به صورت خودکار - میزان طلاق در کشور کاهش یافت / ۲۵۰ هزار زوج از طلاق منصرف شدند - جنگ از ماهها قبل از آغاز رسمی آن شروع شده بود - کرونا همچنان بدون واکسن و درمان - چالشهای نابینایان ینگه دنیا در دوران کلاسهای مجازی - تدارک تلویزیون برای تعطیلات آخر هفته با رنگ و بوی مقاومت - دعوت از اعضای تیم ملی شنای نابینایان در رده سنی جوانان به اردو تیم ملی - فریادهای دامـــاد عصبانی بعد از قتل پدر و مادر همسرش: آهای مردم، من آدم کشتم - چاردیواری |
روزنامه «ایران سپید»
پنجشنبه 3 مهر ۱۳۹۹
6 صفر ۱۴۴۲
24 سپتامبر 2020
سال بیست و چهارم شماره 6521
خبرگزاری جمهوری اسلامی مدیر مسئول: سهیل معینی
سامانه پیامکی: 3000465040
نشانی پستی: تهران- ص.پ. 158755388
تلفن: 84711371
شماره انتشارات: 5-88548892
وب سایت: www.iransepid.ir
پست الکترونیک: iransepid@icpi.ir
........عناوین این شماره......
تمدید اعتبار کارت شناسایی افراد دارای معلولیت به صورت خودکار
میزان طلاق در کشور کاهش یافت / ۲۵۰ هزار زوج از طلاق منصرف شدند
جنگ از ماهها قبل از آغاز رسمی آن شروع شده بود
کرونا همچنان بدون واکسن و درمان
چالشهای نابینایان ینگه دنیا در دوران کلاسهای مجازی
تدارک تلویزیون برای تعطیلات آخر هفته با رنگ و بوی مقاومت
دعوت از اعضای تیم ملی شنای نابینایان در رده سنی جوانان به اردو تیم ملی
فریادهای دامـــاد عصبانی بعد از قتل پدر و مادر همسرش: آهای مردم، من آدم کشتم
.........ویژه
* تمدید اعتبار کارت شناسایی افراد دارای معلولیت به صورت خودکار
* مشاوره ژنتیک سدی در برابر معلولیت
* تولید کتابهای بریل برای نابینایان ضروری است
مهدی پهلوانی، مدیرکل بهزیستی استان قم در حاشیه بازدید از بخش نابینایان کتابخانه آیت الله خامنهای گفت: «ترویج مطالعه از دغدغههای رهبر معظم انقلاب اسلامی و از دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی به شمار میرود که باید به آن توجه و اهتمام ویژه داشت. تولید کتابهای بریل برای این قشر همانند دیگر اقشار ضرورت دارد. وجود نرمافزار و دستگاههای خاص برای روشندلان از جمله مواردی است که بر اساس نیاز این افراد تهیه شده است.»
پلوانی تصریح کرد: «این بخش همراه با ظرفیتهای مختلف ویژه نابینایان امکان دسترسی آسان و گسترده به منابع را برای نابینایان سراسر کشور فراهم کرده است».
............اخبار روز
* دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: میزان طلاق در کشور کاهش یافت / ۲۵۰ هزار زوج از طلاق منصرف شدند
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به گزارش شورای اجتماعی کشور گفت: برای نخستین بار در ۲ سال گذشته میزان طلاق کاهش یافته و افزایش پایداری خانواده از هفت سال به ۹ سال رسیده است؛ ۲۵۰ هزار خانواده نیز از طلاق منصرف شدهاند./ایرنا
* شریعتمداری: سود سهامداران شستا بیش از ۱۹ هزار میلیارد تومان است
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفت: بر اساس آخرین آمار، سود پایان سال سهامداران شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی (شستا) به بیش از ۱۹ هزار میلیارد تومان رسیده و سهامداران خرد ۱۷۹ درصد رشد داشته است.
* کدام استانها در وضعیت قرمز و هشدار کرونا هستند؟
* ۸۸ هزار نفر در طرح ملی مسکن زمین گرفتند/ ۳۰ هزار نفر هم وام
وزیر راه و شهرسازی با اعلام اینکه در طرح ملی مسکن حدود ۸۸ هزار نفر زمینشان را تحویل گرفتهاند، گفت: تعدادی که به پروژهها متصل شدند نیز بیش از ۵۸ هزار نفر هستند و بانکها هم شیوههای خود را برای وامدهی تغییر دادند و تا ظهر امروز نزدیک به ۳۰ هزار نفر وام گرفتهاند.
* مجازات والدینی که مانع تحصیل کودک میشوند
* چیزی به اسم "سیمکارت شاد" نداریم؛ از بستههای شاد استفاده کنید
در حالی که این روزها کلاهبرداریهایی تحت عنوان ارائه سیمکارت شاد انجام میشود، مسئولان بارها عنوان کردند که سیمکارتی تحت عنوان شاد وجود ندارد و درمقابل والدین میتوانند از کدهای دستوری برای جابهجایی بسته اینترنتی در سیمکارتهای عادی استفاده کنند، برای اینکه تنها بسته شاد برای کودک فعال باشد./ ایسنا
...........گفتگوی ویژه
* جنگ از ماهها قبل از آغاز رسمی آن شروع شده بود
در هفته دفاع مقدس، سعی داریم این بار به بخشی از تاریخ جنگ بپردازیم که کمتر دیده شده است. این بخش تحرکات نیروهای ایرانی و عراقی قبل از شروع رسمی جنگ در 31 شهریور 59 است. حمید جعفری، جانباز نابینا و مدیر عامل خانه نور ایرانیان بصیر که در هجده سالگی به سپاه پاسداران اهواز پیوسته است از آن روزها می گوید:
حضرت امام"ره" می گفتند؛ جنگ نعمت است. اما چرا چیزی که با خرابی و تخریب همراه است نعمت نامیده می شود. این به دلایل زیادی بود یکی از آن دلایل این است که جنگ در بین ما اتحاد ملی ایجاد کرد و باعث شد مردم برای حفظ منافع ملی با یک دیدگاه و صدا وارد جنگ شوند.. این نعمت بزرگ به آسانی به دست نمی آید و برای آن باید بسیار هزینه شود تا این اتحاد و انسجام ملی به دست آید اما این جنگ باعث شد ما این اتحاد ملی را به دست آوریم. من این افتخار را داشتم که از 13 اردیبهشت 59، یعنی حدود 5 ماه قبل از شروع جنگ، در منطقه شلمچه باشم. 13 اردیبهشت 59 اولین روزی بود که لباس مقدس سپاه را پوشیدم . آن روز در آسایشگاه مشغول استراحت بودم که شهید دقایقی که آن روزها فرمانده سپاه شهرستان امیدیه بود پیش من آمد و گفت شنیدم که خیلی دوست داری به نوار مرزی بروی. آن روزها هنوز کلمه جبهه متداول نبود. خلاصه گفت: آماده شو که امروز به سمت شلمچه حرکت می کنیم. من به اتفاق حدود 15 نفر از هم رزمان در سپاه با ماشین به منطقه شلمچه رفتیم. اولین پاسگاه خاکی بین ایران و عراق به پاسگاه خَیِن معروف است. بین پاسگاهها که بین 3 تا 4 کیلومتر از هم فاصله داشتند منطقه خالی بود و هیچ نیروی نظامی وجود نداشت. اولین پاسگاه خَیِن بود دومی پاسگاه مومنین بود که بعدها به پاسگاه شهدا تغییر نام یافت سومین پاسگاه پاسگاه حدود بود و چهارمین پاسگاه شلمچه بود. آن وقت و حتی قبلتر از آن یعنی از سال 58، بین این پاسگاهها پوشش داده می شد. چون عراقیها این مناطق را به شدت نا امن کرده بودند. این بود که سپاه تصمیم گرفت به کمک نیروهای ارتشی بیاید و پاسگاههای مرزی را تقویت کند و با گشت گذاشتن بین پاسگاهها مانع ورود و خروج ضد انقلاب شود. ما به خصوص در شبها کارمان این بود که 3 تا 4 کمین حد فاصل دو پاسگاه بگذاریم تا تحت پوشش امنیتی قرار گیرد و به اینگونه از مرزها حراست کنیم. بارها اتفاق افتاد که عراقیها نیروهایی فرستادند که آنها را دستگیر کردیم. در یک مورد دو نفر از سرهنگهای عراقی با لباس کامل نظامی و تجهیزات کامل نقشه برداری و گِراگیری وارد ایران شدند که دستگیر شدند. در مورد دیگری روز دومی که من به منطقه رسیدم یعنی 14 اردیبهشت صبح زود با یکی از برادران سرباز به محور دپو یعنی روی محور مرزی رفتیم مشغول گشت بودیم در آنجا نهری بین ما و عراقیها بود که خیلی باریک بود و از آنجا به راحتی هر کس با قایق می توانست تردد کند دیدم در سمت عراقیها یک خاکریز به سمت نهر آمده و روبرویش یک خاکریز هم مال ما بود داستان را از سرباز پرسیدم گفت که همین چند روز قبل عراقیها اسلحه و مهمات به اینجا می آوردند و ضد انقلاب آن را تحویل می گرفت و به شهرستانها می برد و از این مهمات استفاده می کردند. در گشت به یک مرغداری برخوردیم که وقتی بررسی کردیم دیدیم یک آرپی جی و چندین گلوله را پنهان کرده بودند. یک بار هم سه نفر از سمت ایران می خواستند در نیمه شب به سمت عراق بروند که به کمین دوستان ما برخوردند دوستی که در آن کمین بود می گفت که ما آنها را دیدیم که داشتند فرار می کردند، تیراندازی کردیم چون یقین داشتیم ضد انقلاب هستند دو نفر فرار کردند اما یکی از آنها تیر خورد و افتاد وقتی او را خلع سلاح کردیم گفت که ما بمب گذار هستیم بمبی را از عراق آوردیم و در خیابان دکتر شریعتی اهواز کار گذاشتیم و منفجر کردیم و الان داشتیم می رفتیم پولمان را بگیریم و بمب جدیدی بگیریم. یادم هست که در همین انفجار در خیابان دکتر شریعتی اهواز 19 نفر شهید و حدود 40 نفر مجروح شدند. رفته رفته این تحرکات شدیدتر می شد . اوایل شهریور یک روز در پاسگاه بودیم که دیدیم صدای تیر اندازی از نوار مرزی می آید سریع خودمان را به منطقه رساندیم که دیگر درگیری تمام شده بود. دیدیم که عراقیها ماشین گشت ما را مورد هجوم قرار داده اند. آنقدر به آن تیر اندازی کرده بودند که قابل شمارش نبود. حتی میله دنده این ماشین چند تا تیر خورده بود. ما در آن روزها کاری نمی کردیم اما عراقیها متاسفانه شدیدا علیه ما اقدام می کردند. حتی تیر اندازیها باعث رعب و وحشت روستائیانی شده بود که در آن اطراف زندگی می کردند. حدود 25 شهریور به بعد بود که درگیریها پاسگاه به پاسگاه شروع شد. روبروی هر پاسگاه ایرانی یک پاسگاه عراقی وجود داشت. عراقیها کم کم به خرمشهر حمله کردند. جاده ای که از شلمچه تا پل نو و خرمشهر ادامه داشت شدیدا مورد حمله قرار گرفت. تا جایی که دیگر به ما غذا نمی رسید. چند روزی غذا نداشتیم. یادم هست که شهید دقایقی به من گفت ؛برویم خرما جمع کنیم. شهریور فصل خرما و رطب بود . رفتیم و چفیه مان را روی زمین انداختیم و از درختانی که راحت تر بود خرما جمع کردیم و بین دوستان توزیع کردیم. . خب با همه این اوصاف آن ایام برای ما خیلی شیرین بود و با جان و دل برای حفظ و حراست از مملکتمان پاسداری میکردیم . شبها بی هیچ امکاناتی گشت می زدیم با امکانات اولیه در حالیکه فقط یک ژسه داشتیم و یک قمقمه آب. پاسگاه ما یک آرپی جی 7 داشت و چندین گلوله تیربار که آن هم مرتب گیر می کرد.
س: این زمان در واقع جنگ شروع شده بود منتها پراکنده بود؟
ج: بله پراکنده بود یعنی تمام عیار نبود. ما نمی دانستیم که واقعا عراق قصد دارد یک جنگ تمام عیار را شروع کند. فکر می کردیم این درگیریها تمام می شود. یک روز درگیریهای پاسگاه به پاسگاه شروع شده بود عراقیها تیر اندازی کرده بودند و ما می خواستیم تلافی کنیم. حدود صد متر پشت خط خودمان بودم که دیدم که چند نفر از سپاه خرمشهر جمع شده اند وقتی به آنها رسیدم دیدم که مرحوم جمیع امام جمعه آبادان، آقای غرضی استاندار خوزستان و شهید جهان آرا آمده اند. چون شنیده بودند درگیریها شدید شده من سلام و علیک کردم و گزارشی دادم از شرایط . شهید جهان آرا به من گفت برو و به بچه ها بگو تیر اندازی نکنند ما داریم از طریق استاندار مراتب را به اقای بنی صدر می گوییم و قرار شده از طریق دیپلماسی و مرزبانی این قضیه حل شود. من دویدم و پیش شهید نساج آمدم و گفتم جهان آرا گفته تیراندازی نکنید. ایشان گفت من دستم روی ماشه بود نرمی ماشه را هم رد کرده بودم و می خواستم شلیک کنم اگر یک ثانیه دیرتر می گفتی من آرپی جی 7 را شلیک کرده بودم. اما عراقیها عقب نشینی نمی کردند و مرتب با خمپاره می زدند و ما در حد یک جواب معمولی به آنها عمل می کردیم. تا 31 شهریور ماه که متاسفانه عراقیها یک جنگ تمام عیار را به کمک کشورهای غربی و عربی و به اعتقاد ما عِبری شروع کردند و 8 سال دفاع مقدس آغاز شد.
س: قبل از شروع رسمی جنگ ما شهید هم داده بودیم؟
ج: اولین شهید جنگ از دوستان ما بود. در کتاب دو سال جنگ که اولین کتابی است که راجع به جنگ نوشته شده است آمده که شهید ایرج دستیاری اولین شهید جنگ بود که در منطقه خَیِن موقع تله گذاری با انفجار به درجه رفیع شهادت رسید.
س: وقتی جنگ به شکل علنی شروع شد ما هم توانستیم در مرزها نیرو پیاده کنیم یا اینکه ایران غافلگیر شد؟
ج: نه نتوانستیم ما واقعا غافلگیر شدیم. ما تا آن وقت نمی دانستیم که یک جنگ تمام عیار شروع می شود. وقتی در این 4 پاسگاه درگیری داشتیم عراقیها ما را دور زدند و چند کیلومتر پشت سر ما به سمت پاسگاههای دیگر رفتند. وقتی این موضوع را فهمیدیم که دیگر از مرز گذشته بودند. به ما اطلاع دادند که ما مرحله به مرحله عقب نشینی کردیم و به نخلستان های قبل از پل نو آمدیم که درگیریها در آنجا شروع شد و بعد در پل نو که به خرمشهر نزدیکتر بود و نهایتا در خود خرمشهر. وقتی چند روز برای استراحت به پشت جبهه آمده بودیم فرمانده به ما گفت باید به جبهه حمیدیه و سوسنگرد بروید چون عراق از آنجا هم وارد شده بود روزهای آخر خرمشهر بود هنوز خرمشهر به صورت کامل تصرف نشده بود که ما به جبهه دیگر رفتیم که در آنجا عملیات بزرگی انجام دادیم که در جریان آن عراق از حمیدیه عقب نشینی کرد تا فکه. یعنی عراقیها حدود 80 کیلومتر در عمق عقب نشینی کردند. بعد از آن مجدد به خرمشهر برگشتیم. آن زمان دیگر اواخر سقوط خرمشهر بود. دیگر جنگ ادامه یافت و ما هم در محورهای مختلف مشغول بودیم تا اینکه در عملیات 21 خرداد 60 که نامش "فرمانده کل قوا خمینیه روح خدا "بود به مناسبت اینکه بنی صدر فرار کرده بود در اولین عملیات مشترک سپاه و ارتش ، مسئول چند خمپاره انداز بودم بعد از آن عملیات عراقیها 10 کیلومتر عقب نشینی کردند ضربه سختی خورده بودند و خود به خود این عقب نشینی را انجام دادند من چون تخریبچی بودم . فرمانده میدان مین را به ما تحویل داد. و گفت بروید این میدان مین را که عراق کار گذاشته خنثی کنید. 10 12 نفر از دوستان را به من دادند و من مسئولیت گروه را به عهده داشتم این جزء اولین گروههای تخریبی بود که شکل گرفت. روز هشتم تیر ماه سال 60 بود تابستان بود و ما صبح زود می رفتیم و تا ساعت11 ، 12 بیشتر نمی توانستیم کار کنیم. آنقدر آفتاب داغ می شد که باید برمی گشتیم . صبح زود به میدان مین رفتیم. روز پنجم ششمی بود که میدان مین را به ما تحویل داده بودند . مقدار زیادی از میدان مین را خنثی کرده بودیم. یکی از دوستان با خودش یک رادیو آورده بود وقتی رادیو را روشن کرد در اخبار گفت که شب قبل در حزب جمهوری اسلامی انفجاری صورت گرفته و منافقین حزب را منفجر کرده اند و 70-72 نفر شهید شده اند که شهید بهشتی هم یکی از آن شهدا بوده. به دوستم گفتم این خبر را به بقیه نگو چون کار تخریب کار بسیار حساسی است و ممکن است دوستان اعتماد به نفسشان را از دست بدهند و خونسردیشان را از دست بدهند اما خود من واقعا خونسردیم را از دست داده بودم چون خیلی به شهید بهشتی علاقه داشتم. داشتم مین خنثی می کردم یکی از مینها زیر زمین مفقود شده بود با سرنیزه و با زاویه 45 درجه مشغول پیدا کردن آن بودم باید زاویه 45 درجه باشد تا روی سطح فشار مین نرود در اثر بارندگی زمستان زمین سست شده بود. مین کج شده بود و با زمین زاویه پیدا کرده بود برای همین با زاویه 45 درجه سرنیزه رفت روی مین ضد نفر و مین منفجر شد و من در همان زمان به درجه رفیع جانبازی نائل شدم و بعد برای درمان به پشت جبهه منتقل شدم.
س: احتمالا جز چشمها، دستهایتان هم جراحت دیده؟
ج: جراحت دست و صورت خیلی مهم نبود و فقط آسیب چشم جدی بود. آخرین صحنه ای که یادم هست این بود که خاکها توی صورتم پاشیده می شد صدای انفجار قوی بود من بیهوش نشدم اما مثل این بود که از یک کوه بسیار بزرگ روی یک تخته سنگ پرت شده باشم. بدنم منقبض شده بود و در صورتم احساس سوزش داشتم بعد از آن هم وقتی خوب شدم مرتب به جبهه می رفتم اما اینبار در کسوت کارهای فرهنگی در جبهه حاضر می شدم.
............بهداشت و سلامت
* هزینه یک روز بستری بیمار کرونایی
...........از شش نقطه جهان
* چالشهای نابینایان ینگه دنیا در دوران کلاسهای مجازی
این که کلاسهای مدارس مجازی برگزار شود، محاسنی به همراه دارد و در عین حال، معایب و درد سرهایی. یکی از دردسرهایش برای دانشآموزان نابینا و کمبینای ایرانی، ماجرای ناراحت کننده «شاد» است که حتماً از چند و چونش همه باخبراند. وزارتخانهای که متولی آموزش به کودکان ایرانی است، تصمیم گرفته این آموزشها را بر بستر اینترنت ارائه کند اما تو گویی نابینایان و سایر کودکان دارای معلولیت، بینیاز از این آموزشها هستند. چه، مسؤولین امر، حتی تلاشی برای حفظ ظاهر هم نمیکنند و شش ماه است که در مقابل خواسته فعالان حوزه معلولین مبنی بر متناسبسازیِ شاد، خود را به نشنیدن زدهاند و این خواستهها را در اولویتهای دو رقمیشان در نظر گرفتهاند. مشکلات ناشی از آموزش مجازی، به ایران محدود نمیشود و قطعاً در سایر نقاط دنیا هم گرفتاریهای خاصی گریبانگیرِ نابینایان شده است. بد نیست به بهانه شروع سال تحصیلی، سری به ینگه دنیا بزنیم تا ببینیم کودکان نابینا و والدینشان در آمریکا در باره مشکلات ناشی از مجازی شدنِ آموزش چه چیزهایی میگویند.
هزاران کودک و نوجوان نابینای آمریکایی که در مدارس عادی در این کشور تحصیل میکنند، چند روزی است که سال تحصیلی را شروع کردهاند و خود و والدینشان نگران چگونگی مدیریت درس مشقها هستند. «تریسا گراهام»، مادر نادیا است. دختر نابینایی که سال اول دبیرستان را شروع کرده است. او معتقد است دخترش نه تنها گرفتار فهم درسهایی است که بر خلاف سالهای پیش به شکل آنلاین ارائه میشود، که بالاجبار باید مهارت استفاده از رایانه را هم بیاموزد. او میگوید: «خودم تمام تلاشم را میکنم که درسهای آنلاین را به شکلی که برای نادیا قابل درک باشد برایش توضیح دهم اما من به هر حال معلم نیستم و مطمئنم که در این راه با مشکلات زیادی مواجه خواهم شد.» البته والدینی که دغدغههایی از جنس تریسا دارند، همه امیدشان به قانونی است که دولت آمریکا وضع کرده که بر اساس آن، تمام مدارس موظف شدهاند در قالب طرحی موسوم به «IEPs» یا برنامه آموزشیِ منفرد، چنانچه دانشآموزان معلول نتوانند از سیستم آموزشیِ مدرسه استفاده کنند، این آموزشها را به صورت فردی و به شکلی که بسته به نوع معلولیت برای کودک معلول قابل استفاده باشد، در اختیارش بگذارند.
آنطور که از گفتههای تریسا گراهام برمیآید، اداره آموزش و پرورش در هر منطقه، مسؤولیت تأمین لوازم مورد نیاز برای آموزش از راه دور به معلولان را به عهده دارد. گراهام از اقلامی خبر میدهد که از طرف اداره آموزش و پرورش محل زندگیشان به این منظور در اختیار نادیا قرار گرفته است. یک یاداشتبردار هوشمند، دستگاه کمکآموزشی برای تبدیل ریاضی به بریل و یک لوح و یک قلم برای یاداشتبرداری به شکل دستی، از جمله اقلامی است که از سوی این اداره به امانت در اختیار نادیا گذاشته شده است. گراهام ارزش این اقلام را بالغ بر هفت هزار دلار تخمین میزند. نادیا همچنین برای کلاسهای ریاضی از یک ماشین حساب گویا استفاده میکند که مجهز به سیستمی است که میتواند گرافها و نمودارها را هم به صوت تبدیل کند. «Michael Martirano»، رئیس اداره آموزش و پرورشِ منطقهای که نادیا در آن ساکن است میگوید مقرر شده معلمان مدارس، هر روز به کمک تلفن با کودکان دارای معلولیت تماس بگیرند و در صورت نیاز آنها را راهنمایی کنند. او همچنین وعده داده در صورت نیاز، معلمان موظف خواهند بود در منزل دانشآموزِ دارای معلولیت حاضر شده و در فراگیری درسهای تازه به او کمک کنند. آقای رئیس معتقد است تأمین فناوریها تنها یک بخش از روند توانمندسازی دانشآموزان نابینا است و در کنار این کار لازم است آنها از حمایتها و مراقبتهای مورد نیاز هم بهرهمند شوند تا بتوانند این مرحله را پشت سر بگذارند. او همچنین وعده داده معلمان آموزشهایی را در اختیار والدین کودکان نابینا هم قرار دهند تا آنها بتوانند در خانه در روند آموزش کودکشان مشارکت داشته باشند.
...........فرهنگ و هنر
* تدارک تلویزیون برای تعطیلات آخر هفته با رنگ و بوی مقاومت
شبکه یک سیما
شبکه دو سیما
شبکه سه سیما
شبکه چهار سیما
شبکه نمایش
شبکه امید
شبکه افق
........ورزشی
* دعوت از اعضای تیم ملی شنای نابینایان در رده سنی جوانان به اردو تیم ملی
* برگزاری دوره مجازی تربیت مربی فرهنگی برای تیم های ملی پارالمپیکی
.........حوادث
* فریادهای دامـــاد عصبانی بعد از قتل پدر و مادر همسرش: آهای مردم، من آدم کشتم
عصر دوشنبه رهگذرانی که از خیابانی در شهرک ولیعصر تهران عبور میکردند، با شنیدن صدای فریادهای مرد جوانی که با لباسهای خونی روی بالکن طبقه چهارم یک ساختمان ایستاده بود و میگفت: «آهای مردم، من آدم کشتم؛ با پلیس تماس بگیرید.» وحشتزده توجهشان به وی جلب شد. دقایقی پس از این ماجرا مأموران کلانتری 153 شهرک ولیعصر در محل حاضر شدند. با ورود مأموران به آپارتمان طبقه چهارم، آنها با صحنه وحشتناکی مواجه شدند. اجساد خونین مردی 53 ساله و زنی 48 ساله در اتاق پذیرایی افتاده بود آنها با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بودند. زن 24 سالهای نیز که به سختی نفس میکشید و بشدت از وی خون میرفت، در نزدیکی اجساد قرار داشت. با مشاهده این صحنه، پس از هماهنگیهای قضایی مرد جوان دستگیر و بدن نیمه جان زن مجروح به بیمارستان منتقل شد و لحظاتی بعد نیز بازپرس ساسان غلامی به همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل جنایت شدند.
جنایت خانوادگی
بررسیها نشان میداد که اجساد متعلق به مادرزن و پدرزن متهم است و زن جوانی که در این رابطه مجروح شده بود، همسر متهم بوده است. متهم که مردی 30 ساله و مأمور یکی از ارگانهای نظامی است، در تحقیقات به قتل اعتراف کرد و گفت: من پدر و مادر همسرم را زدم عصبانی بودم نفهمیدم چه کار میکنم، زنم را هم زدم.
وی وقتی در برابر بازپرس قرار گرفت، گفت: با برادر همسرم مینا، دوست و همکار بودم. از طریق او با مینا آشنا شدم و دو سال قبل ازدواج کردیم. پدر مینا صاحب این خانه 4 طبقه بود. بعد از ازدواج، پدرزنم طبقه چهارم را در اختیار ما قرار داد و مادرزن و پدر زنم در طبقه دوم ساکن بودند.
دخالت های بی جا
متهم ادامه داد: در این دو سال با همسرم اختلاف داشتم اما خیلی جدی نبود. با این حال چون با پدرزن و مادر زنم ساکن یک ساختمان بودیم، سر و صدای دعوای ما را میشنیدند و گاهی اوقات هم همسرم جزئیات دعواهای ما را به آنها خبر میداد. خیلی زیاد در زندگی ما دخالت میکردند. هر چه میشد، به آنها میگفت و من دیگر از این دخالتها خسته شده بودم و نمیتوانستم تحمل کنم.
صبح روز حادثه مینا به من گفت میخواهد دندانهایش را ایمپلنت کند و برای این کار نیاز به پول دارد. به او گفتم از نظر مالی الان در شرایطی نیستم که بتوانم این هزینه را پرداخت کنم. اجازه بده ببینم برادرت میتواند این مبلغ را به من قرض بدهد. مینا با شنیدن این حرف عصبانی شد و گفت مگر من با برادرم ازدواج کردم، اگر پول نداری چرا ازدواج کردی؟ شروع به بد و بیراه گفتن به من کرد و صبح روز حادثه سر همین مسأله باهم دعوایمان شد بعد مینا خانه را برای رفتن به محل کارش ترک کرد.
متهم در ادامه گفت: همسرم در بیمارستان کار میکرد. من که از دست او خیلی عصبانی بودم ساعتی بعد به محل کارش رفتم و شروع به داد و فریاد و فحاشی کردم. کار به جایی رسید که حراست بیمارستان مرا از آنجا بیرون انداخت و من راهی خانه شدم. به دنبال من، مینا که از این ماجرا خیلی عصبانی شده بود محل کارش را ترک کرد و او نیز به خانه آمد.
او ادامه داد: مینا و مادرش وارد خانه شدند و مادرش با دیدن من شروع به سرزنشم کرد که چرا به محل کار مینا رفتهام و آبروریزی کردهام. دعوا بار دیگر شروع شد و در همین حین، پدرزنم که در طبقه دوم بود با شنیدن صدای جر و بحث ما خود را به واحد محل سکونتمان رساند. او زمانی که متوجه ماجرا شد، چند سیلی به صورت من زد. از این رفتار پدرزنم بشدت ناراحت و عصبانی شدم، واقعاً نمیفهمیدم چکار میکنم. در یک لحظه چاقویی برداشته و به آنها حمله کردم. ابتدا پدرزنم و بعد از آن مادرزنم را کشتم. همسرم که با دیدن این صحنهها، تلاش میکرد جلوی مرا بگیرد در این ماجرا چند ضربه خورد. واقعاً نمیفهمیدم چکار میکنم و بعد از آن هم به بالکن رفتم و با فریاد از مردم کمک خواستم.
تحقیقات در این خصوص به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت ادامه دارد.
..........چاردیواری
* با سلام و درود به خوانندگان روزنامه ایران سپید و چاردیواری، صفحه گفتگوی خانوادگی ما با آرزوی سلامتی برای شما، تبریک آغاز سال تحصیلی به دانش آموزان و دانشجویان هرچند با شرایط ویژه امسال و با امید رفع مشکلات این عزیزان در عرصه آموزش از راه دور که روزنامه به نوبه خود در پی رفع مشکلات این دوستان در عرصه های دسترسی به نرم افزارهای آموزش از راه دور نیز بوده و خواهد بود. گفتگوی این هفته ما منحصر به تماس های محدودی است که شما دوستان داشته اید. آقای پیمان سیدی در خصوص ستون حرف اول حرف آخر جویا شدند که قطعاً محتوای این ستون به شکل جدیدی در حال ارائه است. ما بحث های مربوط به نابینایان را به شکل جدید از جمله در پادکست پیگیری می کنیم و آن محتوا حفظ خواهد شد. آقای مداحیان از دزفول در مورد آشنایی با اماکن اقامتی ویژه معلولان و نابینایان پرسش کرده اند که سعی می کنیم در این خصوص گزارشی تهیه کنیم با این توضیح که عمده این مهمانپذیرها شامل زائرسراها هستند که ویژه نابینایان هم نیستد و بعضاً با حمایت هایی از افراد معلول از جمله نابینا پذیرایی خواهند کرد. اخیراً هم که هتل با اسم رسمی "در تراز معلولان " در مشهد افتتاح شده است که قطعاً گزارشی در موردش تهیه و منتشر خواهیم کرد که افراد نابینا و کل معلولان می توانند از این هتل استفاده کنند. آقای اسماعیلی از همین شهر دزفول در خصوص چگونگی دسترسی به منابع دفترچه های آزمون پرسش کرده اند در این خصوص باید به اطلاع ایشان و سایر دوستان برسانم در دفترچه های آزمون استخدامی منبع معرفی نیست؛ بلکه درس و رشته در آن ذکر می شود. در واقع متون دروس عمومی مثل زبان، معارف، آمار، ادبیات این ها به طور عمومی مدنظر است آنها کتاب مشخصی را معرفی نمی کنند. یک سری از سایت ها جزواتی را با توجه به سؤالات چند ساله آزمون تهیه می کنند که این جزوات هم به صورت پی دی اف در دسترس است و بسیاری از دوستان نابینا هم ظاهراً این پی دی اف ها را در گروه های خودشان مبادله می کنند. این پی دی اف ها قابل تبدیل به ورد و صوت است از طریق نرم افرارهای شناسایی نوری حروف گوگل یا همان او سی آر که قابل تبدیل هستند. در دروس تخصصی هم دوستان باید با دوستان هم رشته خودشان مشاوره کنند و عمدتاً همان منابع دانشگاهی می تواند کفایت کند در پاسخ گویی ضمناً دوستمان می تواند با دوستان کتابدار نابینایمان در نهاد کتابخانه های عمومی تماس بگیرد و راهنمایی هایی بگیرد. تماس های دیگری داشتیم از دوستان از جمله خانم زهرا شجاع از قم که با اشاره به معلولیت نابینایی خودشان و نابینایی و ناشنوایی همسرشان گله کرده اند که نه از مسکن مناسبی برخوردار هستند و نه از سایر کمک ها. بارهای بار در این مورد توضیح داده ام که دوستان باید اطلاعات کافی در این خصوص به ما بدهند تا راهنماییاشان کنیم ایشان می توانند از طرح مسکن افراد دو معلول به بالا استفاده کند و اینکه چرا استفاده نکرده اند ما اطلاع نداریم چرا شما تماس نگرفته اند؟ چرا شما ثبت نام نکرده اید؟ این ها را باید توضیح دهید، چرا از سایر کمک ها محروم هستید؟ آیا کمک های معیشتی که به شما می شود یا سایر کمک هایی که می تواند مشمول حال شما شود در اختیارتان قرار نمی گیرد؟ آیا از یارانه های ویژه خانواده های دارای دو معلول استفاده نمی کنید؟ خوب این ها را توضیح دهید یا استفاده می کنید و نمی گویید که کار غلطی است که به ما نمی گویید یا اگر استفاده نمی کنید درست توضیح دهید که ما بتوانیم کمکتان کنیم. خانم خورشیدی هم از استان قم سؤال کرده اند که چرا از کمک معیشت برخوردار نیست این همان مشکلی است که در قسمت بالا توضیح دادم واقعیت این است که دوستان اطلاعات کافی به ما نمی دهند، به چه دلیل شما کمک معیشت دریافت نمی کنید آیا سرپرست خانوار هستید؟ اگر سرپرست خانوار نیستید قطعاً به عنوان سرپرست این کمک را دریافت نمی کنید اما به عنوان یک مستمری بگیر آیا از سایر یارانه ها و کمک معیشتی هایی که برای افراد مستمربگیر مجرد ریخته می شود دریافت نمی کنید؟ خوب این ها را توضیح دهید تا ما بتوانیم به طور روشن به شما کمک کنیم و اطلاعات مورد نظر را به شکل دقیق در اختیارتان قرار دهیم. با امید گفتگو با دوستان در هفته آینده شما را به خدا می سپارم.