تعداد نتایج یافت شده : 2 (صفحه 1 از 1)
آن چه را درباره دخترم از دوستش شنیده بودم برایم باورپذیر نبود، هیچ گاه نمی توانستم به این سخنان وحشتناک توجه کنم ولی این موضوع مانند خوره ای به جانم افتاده بود و احتمال می دادم دختر 15 ساله ام به خاطر لجبازی یا انتقام از ناپدری اش این ماجرای هولناک را مطرح کرده است تا این که یک روز با تماس همسایه خود را به منزل رساندم
|
مادرم زخم ها و سوختگی های روی بدنم را می دید اما چیزی نمی گفت. من هم از ترس «مهرداد» (ناپدری ام) جرأت نمیکردم به کسی چیزی بگویم، چون اگر مهرداد می فهمید که در این باره با کسی صحبت کرده ام باز هم مرا می سوزاند، به همین خاطر فقط یواشکی گریه می کردم تا...
|