تعداد نتایج یافت شده : 2 (صفحه 1 از 1)
حسرت یک لبخند بر دلم مانده بود و آرزو می کردم شریک زندگی ام یک بار از در خانه وارد شود و یک جفت جوراب یا یک شاخه گل برایم هدیه بیاورد.
|
سال 96 بود که معصومه 28 ساله همراه دوستانش در یک مهمانی شبانه شرکت کرد و در آن با پسر شیک پوش و جوانی به نام حسین آشنا شد. مدتی از دوستی معصومه و حسین گذشت و علاقه آن ها روز به روز بیشتر شد تا این که حسین پس از شش ماه تصمیم به ازدواج با معصومه گرفت و ماجرای خواستگاری را برای دختر مورد علاقهاش مطرح کرد.
|