تعداد نتایج یافت شده : 2 (صفحه 1 از 1)
فکر می کردم حداقل با ازدواج مجدد از سختی های مالی زندگی ام خلاص خواهم شد اما این یک سراب بود. با گذشت چند صباحی از زندگی مشترک مان نقاب از چهره واقعی پیرمرد برداشته شد و به خلق و خو و خساست او پی بردم.
|
آن قدر کتکم زد و شکنجه ام داد که بالاخره مجبور شدم نوزادم را بردارم و خانه و زندگی ام را ترک کنم، زیرا قصد دارم پسرم را به دور از هیاهو و آشفتگی های زندگی بزرگ کنم.
|