تماس تلفنی و درخواست دو جوان عاشق پیشه ای که قرار بود پیوند آسمانی زندگی مشترکشان را آغاز کنند ، کافی است تا هلهله ای از شادی در آسایشگاه کهریزک بر پا شود .

درخواست رویا و سجاد برای دیدار از سالمندان پدر مجموعه مورد موافقت قرار می گیرد .

آنها می گویند که چون هر دو از نعمت داشتن پدر محروم هستند ، می خواهند با دعای خیر پدران ساکن در کهریزک راهی خانه بخت شوند .

این دو زوج جوان پدران کهریزک را برکات زندگی خود می دانند و مطمئن هستند  در ادامه زندگی همین دعاهای پاک به مددشان خواهد آمد ، تمام جشن عروسی شان هم فقط همین است و هیچ قراری در سالن یا محل دیگری ندارند .

حال نوبت شور آفرینان معلول موسیقی آسایشگاه است که برای تنها جشن زندگی مشترک این زوج خوشبخت سنگ تمام بگذارند و یک روز و شب رویایی برای آنان رقم بزنند.

هلهله ای از شادی بپا می شود ، مددجویان یکی پس از دیگری می آیند و در این رویداد باشکوه شرکت می کنند ، بخش سالمندان پدر هم مقصد بعدی آنهاست و پدران کهریزکی هم با اهداء شاخه گل و تشویق های مکرر ، عروس و داماد را به شادی بدرقه می کنند .

همه عوامل دست به دست هم داده تا رویا و سجاد در پایان این مراسم ویژه علام نمایند که :

به خدا قسم در آسمانها هم اینهمه محبت و مهربانی را نمی دیدیم و فقط  آمده بودیم تا قوت قلب بگیریم ، اما خدا را شکر که زیباترین روز عمرمان اینطور گذشت . حالا از این به بعد همه پدران کهریزک مانند پدران ما هستند و همه معلولین اینجا دوستان خوب ما ، به همه افتخار می کنیم و از خدای خوب و مهربانمان برای داشتن این همه انسانهای خوب متشکریم .