صحبت های زنی درباره اقدام جنون آمیز نامزدشسارا دو هفته قبل در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت. |
وقتی نامزد کرد، دختری نوزده ساله بود، اما حالا زنی جوان و باتجربه شده است و میگوید زمانی که به همدستی با نامزدش در ارتکاب قتل اعتراف کرد، دروغ گفت. سارا که دو هفته قبل در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت، جزئیاتی را از ماجرای قتل تعریف و خودش را بی گناه معرفی می کند.
متهم هستی در قتل زنی ثروتمند با نامزدت همکاری کردی، این اتهام را قبول داری؟
قبول ندارم. قسم می خورم من در خانه آن زن هیچ کاری نکردم و هیچ نقشی نداشتم فقط وقتی سرقت اتــفاق افتــــاد، فهمیدم چه شده است.من فریب خورده ام.
چرا با نامزدت به خانه آن زن رفتی؟
من از نقشه هیچ اطلاعی نداشتم. کامران به من گفته بود آن زن را از قبل می شناسد و قرار است پولی از او بگیرد و از من خواست برای این که من هم با آن زن آشنا شوم، بهتر است همراه او بروم. قبول کردم چون فکر می کردم نامزدم قصد دارد مرا خوشبخت کند و هیچ وقت برایم نقشه بدی نمی کشد، اما اشتباه می کردم.
کامران آن زن را از کجا می شناخت؟
گفته بود هنگام کار با او آشنا شده است و چون با هم مراوده مالی دارند، چند میلیون تومان از او طلب دارد. من هم حرفش را باور و قبول کردم همراهش بروم. آن زمان ما پول لازم داشتیم.
پول را برای چه می خواستید؟
کاری که کامران شروع کرده بود، خوب پیش نمی رفت و با این وضع نمی توانستیم زندگی مشترکمان را شروع کنیم. نه پول عروسی داشتیم و نه حتی می توانستیم هزینه زندگی مان را تامین کنیم، خانه هم نداشتیم به همین دلیل دنبال پول بودیم.می خواستیم عروسی کنیم و سر خانه و زندگی خودمان برویم.
گفتی زمانی که نامزد کردید، کامران کار داشت و وضعش خوب بود، چرا اوضاع دگرگون شد و به مشکل برخوردید؟
مدتی که دفتر کارش را داشت، پول خوبی در می آورد. بعد از مدتی فهمیدم وضع مالی اش بد شده، من بیشتر اوقات را در دفتر شوهرم می گذراندم. کار به جایی رسید که وسایل دفتر را فروخت، کمتر سرکار می آمد و بیشتر در خانه مادرش بود، همان موقع فهمیدم اعتیــــاد دارد و به همین دلیل است که دیگر نمی تواند کار کند. مواد خیلی روی او تاثیر گذاشته بود.
وقتی فهمیدی نامزدت معتاد است، چرا از او جدا نشدی؟
می خواستم این کار را بکنم، حتی کامران را تهدید کردم موضوع را به خانواده ام می گویم، اما او مرا قانع کرد تحمل کنم. قول داد ترک می کند، اما نه تنها به قولش عمل نکرد بلکه برای این که بتواند راحت تر مواد مصرف کند، مرا هم معتاد کرد. بعد از آن دیگر نمی توانستم به کسی چیزی بگویم و مجبور بودم با خواسته هایش کنار بیایم.
کامران از تو خواست بــــرای گرفتن طلبش به خانه زن ثروتمند بروید و تو از او نپرسیدی چرا به محل کارش نمی روید؟
پرسیدم، اما کامران گفت آن زن می خواهد مرا هم ببیند و با هم آشنا شویم. من هم حرفش را باور کردم.
وقتی وارد خانه شدید، چه اتفاقی افتاد؟
زن ثروتمند برای ما آبمیوه آورد، بعد از این که خوردیم، او و کامران به اتاق رفتند و فکر می کنم با هم رابطه برقرار کردند. بعد از چند دقیقه کامران بیرون آمد.شرایطش خوب نبود، لباس هایش نامرتب بود و با آن زن درگیر شده بود. آنها دوباره با هم گلاویز شدند و بعد کامران دستش را روی گردن او گذاشت و زن که بی حال شد، با چوب به سرش کوبید .
اما تو قبلا در اعترافاتت گفته بودی ضربه چوب را خودت زدی.
نه دروغ است من این کار را نکردم. البته در بازجویی ها تحت فشار این را گفتم. کامران به من فشار می آورد، آن موقع هم اعتیاد شدیدی داشتم و مجبور بودم هرچه می گوید قبول کنم، اما ضارب نبودم و کامران خودش آن زن را به قتل رساند.
سرقت را چطور انجام دادید؟
در سرقت هم نقشی نداشتم. کامران بعد از قتل آن زن، در گاوصندوق را باز کرد و هرچه داخل آن بود، برداشت و گفت از این به بعد دیگر به پول احتیاجی نداریم. بعد هم خیلی سریع آنجا را ترک کردیم و مدتی بعد هم دستگیر شدیم.
تو گفتی که شوهرت با زن ثروتمند رابطه برقرار کرد. وقتی این اتفاق افتاد، تو ناراحت نشدی؟
قبل از این که به آنجا برویم، کامران گفت با زن ثروتمند مدتی رابطه داشته، اما بعد از نامزدی ما، با او قطع رابطه کرده و موضوع ازدواج را هم به آن زن گفته، اما آن زن باور نکرده و به همین دلیل هم پولش را نمی دهد. زن ثروتمند به او گفته درصورتی که در حضور من با او رابطه برقرار کند، پول را می دهد و دیگر هم با او کاری ندارد. من هم قبول کردم، مجبور بودم و کاری نمی توانستم بکنم.
چرا جلوی قتل را نگرفتی؟
بشدت ترسیده بودم، قتل هم خیلی سریع اتفاق افتاد. واقعا در آن لحظات نمی توانستم واکنشی نشان بدهم.
می دانی اگر دفاعیاتت کارساز نباشد، مجازات سنگینی در انتظارت خواهد بود؟
بله می دانم . باور کردن حرف های من برای قضات سخت است. آنها باور نمی کنند زنی بایستد و بدون این که خبر داشته باشد چه نقشه ای در جریان است، شاهد قتل باشد، اما من معتاد بودم و اعتیادم شدید شده بود و به همین دلیل وابستگی شدیدی به کامران پیدا کرده بودم. او برایم مواد می خرید و خیلی هم به من محبت می کرد. با همین کارهایش مرا قانع کرده بود و حرفی نزنم.
به هر حال خانواده ات بعد از قتل و بازداشت شما متوجه موضوع شدند. آنها چــه واکنشی نشان دادند؟
خیلی ناراحت شدند. اصلا باورشان نمی شد. من خانواده آبرومندی دارم و تا مدت ها کسی از فامیل نمی دانست من در زندان هستم و فکر می کردند به خارج از کشور رفته ام. هنوز هم تعدادی از آنها نمی دانند کجا هستم. این آبروریزی برای خانواده ام خیلی سنگین بود. آنها اوایل حتی برای دیدن من به زندان نمی آمدند، اما بعداز مدتی که همه چیز روشن و معلوم شد کامران مرا به بیراهه کشانده است، مرا بخشیدند و تصمیم گرفتند کمکم کنند. حالا پدر و مادرم به ملاقاتم می آیند و وقتی آنها را می بینم، آرام می شوم.
فکر می کنی همراهی با کامران به نفعت بود؟
البته که نبود. من در سنی هستم که باید مثل دختران همسال خودم پیشرفت کنم، شاد باشم و به آینده فکر کنم، اما حالا در زندان هستم و هیچ آینده ای برای خودم تصور نمی کنم ضمن این که آبروی خانواده ام را هم برده ام. مسلما اشتباه کردم. اگر درس می خواندم یا این که کاری برای خودم دست و پا می کردم و درآمد داشتم، مسیر زندگی ام تغییر می کرد. معتاد نمی شدم و آینده تلخی برایم رقم نمی خورد.
اعتیادت را ترک کرده ای؟
از وقتی در زندان هستم، دیگر مواد نکشیدم. اصلا هم احساس نیاز نکردم و فکر می کنم بعد از آزادی هم به سمت مواد نمی روم.
اکنون در زندان چه می کنی؟
در قسمت فرهنگی کار می کنم، سرم گرم می شود. چیزهای زیادی یاد گرفته و فهمیده ام زندگی ابعاد مختلفی دارد.
اگر از زندان آزاد شوی، چه خواهی کرد؟
به زندگی ام می رسم و دیگر به سمت مواد نمی روم. در زندان هم سعی می کنم درسم را ادامه بدهم تا بتوانم در دانشگاه شرکت کنم، امیدوارم بتوانم موفق شوم. توبه کرده ام هنوز خیلی جوان هستم و مددکارم گفته اگر خودم تلاش کنم، او هم کمکم می کند تا پیشرفت کنم و وضع زندگی ام بهتر شود. همراه شدن با کامران بزرگ ترین اشتباه زندگی ام بود. از ابتدا هم نباید با او ازدواج می کردم اما به قول مددکارم می توانم این اشتباه را جبران کنم و زندگی ام را دوباره بسازم. قول می دهم کنار خانواده ام باشم و بابت همه زحمت هایی که برایم کشیده اند، از آنها قدردانی کنم.
پدرم مرد زحمتکش و آبروداری است. او با سیلی صورتش را سرخ می کرد و با این که درآمد کمی داشت، اما هیچ وقت برای کسب درآمد به راه های خلاف فکر نمی کرد، به همین دلیل برایش سخت است چنین آبروریزی بزرگی را تحمل کند. البتـــه در زندان به من گفته اند اگر مددجوی خوبی باشم و کاری به کار کسی نداشته باشم و در زندان دردسر درست نکنم و پیشرفت کنم، قاضی ناظر زندان از دادگاه درخواست تخفیف مجازات می کند و این طوری زودتر آزاد می شوم.
از کامران خبر داری؟
خبری که دارم، مربوط به دادگاه است. او به قصاص محکوم شده و منتظر اجرای حکم است، اما دیگر نمی دانم چکار می کند. راستش علاقه ای هم ندارم درباره او بدانم؛ چون کامران بود که مرا به این بدبختی انداخت و زندگی ام را تباه کرد.