آشنایی شوم یک زن با قاتلی در تانگواین مرد در جلسه بازپرسی پس از هفتهها اظهارات ضد و نقیض سرانحام لب به اعتراف گشود و گفت: من مسئول هنروران سینما هستم و کارم این بود برای برخی فیلمها که نیاز به سیاهلشکر داشت نیرو تهیه کنم و در این ارتباط با کارگردانان و بازیگران زیادی آشنایی داشتم و گاهی عکسهایم را در تانگو میگذاشتم تا اینکه سال گذشته زنی به نام «مهری» برای عکسهایم برچسب گذاشت. |
وی چند سؤال از من کرد و من نیز پاسخ دادم و اینگونه باهم آشنا شدیم، این آشنایی ادامه داشت تا اینکه وی برای دیدنم به تهران آمد.
آشناییمان بیشتر و بیشتر شد و من هم برای دیدنش چندبار به کرمان رفتم و در طول این مدت به یکدیگر علاقهمند شدیم.
وی افزود: مهری سال گذشته با خواهرش به تهران آمد و با هم به شمال رفتیم و آنجا بود که دلبستگیمان بیشتر شد تا اینکه مهری با اصرار همراه پسر بزرگش به تهران آمد و من برایش با پول خودش خانهای نزدیک خانه خودم خریدم.
من به بهانههای مختلف با وی رفت و آمد داشتم و یکی از خواهرانش نیز از این ماجرا باخبر بود. ماه پیش به اصرار مهری بود که پسرش را برای بازی در یک فیلم سینمایی به زنجان فرستادم، روز جنایت به خانه مهری رفتم، آنجا مشروب خوردیم، مهری حال خوبی نداشت، فهمیدم دوباره قرصهای اعصابش را خورده است چرا که با خوردن قرصهایش، رفتارش تغییر میکرد و دست به کارهای عجیب میزد و گاهی به خودش صدمه میرساند.
من ناراحت شدم و گفتم چرا قرصهایت را خوردی، مگر به تو نگفته بودم قرص را نخور، نمیدانم چه شد که به پسرش زنگ زدم و ماجرا را تعریف کردم و گفتم با مادرش ارتباط پنهانی دارم.
مهری عصبانی شد و به سوی من حمله کرد و در این درگیری من یک سیلی زدم و وی روی زمین افتاد، خودم نیز از حال رفتم.
یک ساعت بعد که به هوش آمدم دیدم مهری دیگر زنده نیست. گریه میکردم اما مهری نفس نمیکشید. در را باز کردم و دیدم سرایدار جلوی در است و به وی گفتم به اورژانس زنگ بزند و بعد پلیس هم آمد.
جلسه بازپرسی
مرد جنایتکار در حالی که شرمسار است پیش روی بازپرس نشست تا تحت تحقیقات قرار گیرد.
بازپرس: بررسی صحنه قتل نشان میدهد جاکفشی که داخل اتاق خواب وجود داشت خونی است و بررسیها نشان میداد سرش به جاکفشی خورده.
قاتل: فکر کنم سیلیای که زدم مهری
عقب عقب رفته و هنگامی که روی زمین افتاده سرش به نوک جاکفشی خورده است.
بازپرس: بررسی از جسد نشان میدهد آثار درگیریهای زیادی روی بدن مقتول وجود دارد.
قاتل: من فقط یک سیلی زدم و چیز دیگری به یاد ندارم.
بازپرس: پسر قربانی ادعا میکند زمانی که شما به وی زنگ زدید صدای نالههای مادرش را پشت تلفن میشنید!
قاتل:من پیش از درگیری به پسر مهری زنگ زدم.
گفتوگو با قاتل
حسین 45ساله است. تحصیلات سیکل دارد و هر دو دخترش دانشجو هستند.
اعتیاد داری؟
خیر.
چند سال است ازدواج کردی؟
24 سال.
کی از همسرت جدا شدی؟
چند ماه پیش.
چرا؟
با هم تفاهم نداشتیم و فهمیده بود با مهری ارتباط دارم.
ماهی چقدر درآمد داشتی؟
بستگی داشت گاهی 10میلیون.
دخترانت از ماجرا باخبر هستند؟
بله یکی از آنها در آگاهی به ملاقاتم آمد.
چطور با وی روبهرو شدی؟
خیلی خجالت کشیدم و دوست داشتم زمین باز شود و مرا ببلعد.
چیزی هم گفت؟
بله از من پرسید چرا به این راه رفتم.
چرا با مهری ارتباطت را قطع نکردی؟
ما همدیگر را خیلی دوست داشتیم و من نمیدانستم دارم چه کاری انجام میدهم.
تا چه زمانی میخواستی به این رابطه شوم ادامه بدهی؟
نمیدانم هر وقت این سؤال را از مهری میکردم جواب میداد تا آخر عمر و میگفت جوری رفت و آمد کنیم تا کسی نفهمد.
اما همسرت و خواهر قربانی اطلاع داشتند!
چی بگم!
انگیزهات از گذاشتن عکس در تانگو چه بود؟
میخواستم عکسهایی را که با ستارگان سینما انداخته بودم به اشتراک همه بگذارم.
فکر میکردی کارت به اینحا برسد؟
نه اصلاً من قصد کشتن مهری را نداشتم.
به نظرت چرا کارت به اینجا رسید؟
چوب خدا صدا ندارد.
حرف آخر؟
اشتباه کردم و کاری که انجام دادم از نظر اخلاقی خیلی زشت بود و بالاخره باید مجازات بشوم.