پزشک نابینا/قصه یاکوب بولوتینروزگاری را تصور کنید که در آن نه اثری از رایانه سخنگو و گوشی مجهز به صفحهخوان بود و نه حتی خبری از ماشین تایپ بریل. «یاکوب بولوتین» (Jacob Bolotin)، در چنین شرایطی بود که توانست اولین نابینای مطلقی در ایالات متحده آمریکا باشد که در دانشگاه در رشته پزشکی تحصیل میکند و مجوز طبابت را دریافت میکند. |
به گزارش ایران سپید او متولد ۱۸۸۸ بود و این بدان معنا است که او خواندن را در قرن ۱۹ میلادی فرا گرفت. به بیان دیگر او تحصیل را در شرایطی شروع کرد که نه نوار کاستی وجود داشت و نه حتی هنوز ماشین پرکینزی تولید شده بود.
یاکوب اینها را نداشت اما آنچه او داشت یک خانواده حمایتگر، یک هوش سرشار و کولهباری آکنده از اراده و استقامت بود. والدین بولوتین، یهودیان مهاجری از لهستان بودند. یاکوب هفتمین فرزند خانواده و سومین کودکی بود که در آن خانواده نابینا به دنیا آمده بود. او و یک برادر دیگر نابینا برای تحصیل به مدرسه نابینایان ایلینوی سپرده شدند اما هیچ سندی دال بر تحصیلات خواهر نابینا یافت نمیشود. یاکوب به خاطر بهره عجیبی که از هوش برده بود در مدرسه دانشآموز شاخصی به حساب میآمد اما همه چیز برای او بعد از مراسم فارغالتحصیلیاش از مدرسه در سن ۱۴ سالگی شروع شد.
بدون داشتن مربی، روشهایی را برای عصا زدن ابداع کرد. یک عصا به دست گرفت و شروع کرد به دستفروشی؛ اوایل کار فرچه و برس میفروخت و بعدها شروع به بازاریابی و فروش ماشین تایپ کرد. ۱۶ ساله بود که رئیس شرکتی که برایش کار میکرد او را فرا خواند تا به عنوان بهترین فروشنده ماشین تایپ شرکتش از او تقدیر کند. مسیر پزشک شدن یاکوب بیشتر به یک معجزه میمانست. تلاشهای شبانهروزیاش برای ساخت طرحهای سهبعدی از اجزای گوناگون بدن انسان و اشتیاقش برای آموختن مباحث فیزیولوژیک همین امروز هم میتواند برای بسیاری از نابینایان الگویی الهامبخش محسوب شود. او مجبور بود برای ورود به دانشکده پزشکی بجنگد. بعد از فارغالتحصیل شدنش برای دریافت مجوز شرکت در آزمون پایانی و دریافت مدرک پزشکی باید میجنگید. پس از آن چندین ماه در دفترش صبح را به شب رساند، بی آنکه حتی یک مراجع قدم در مطبش بگذارد.
سرانجام بخت با یاکوب یار شد و ستاره شانسش درخشیدن آغاز کرد؛ زمانی که در بیمارستانی مشغول گذران دوره انترنی بود، زن جوانی به او مراجعه کرد که همه پزشکان شهر مشکلش را ناشی از یک اختلال روانی ارزیابی کرده بودند. یاکوب اما یک اختلال خطرناک قلبی را در این زن جوان به درستی تشخیص داد. یاکوب برای معاینه این زن، به دقت به صدای قلب او گوش کرد و اختلال عجیبی را شناسایی کرد. دستش را حول ناحیه قلب بیمار حرکت داد. پوست، عرق کرده و چسبناک بود. دوباره گوش داد؛ جای تردید باقی نمانده بود. او با شنیدن صدای پمپاژ خون، تنگی دریچه میترال را تشخیص داد.
تبعیضی که بر یاکوب روا داشته میشد، تا مدتها ادامه داشت. بیماران و همکارانش همواره بر نبوغ ذاتی و تشخیصهای هوشمندانهاش صحه میگذاشتند و حتی در مواقع متعددی سایر پزشکان او را برای مشاوره فرا میخواندند اما حتی بیمارستانی که مدتها یاکوب در آن کار کرده بود به خاطر نابینایی، به سادگی حقوقش را پایمال میکرد و از استخدامش سر باز میزد.
با وجود همه این ناملایمات، یاکوب به تدریج توانست خود را به عنوان یک متخصص قلب و ریه، نه در شیکاگو که در بسیاری نقاط دیگر دنیا تثبیت کند. یاکوب، سخنور چیرهدستی هم بود. برخی سخنرانیهایش که امروزه در اختیار ماست نشان از آن دارد که این مرد، چطور جلوتر از زمانهاش میاندیشیده است. بهطور مثال صحبتهایی را پیش میکشد که بعد از گذشت یک قرن و اندی، هنوز ورد زبان نابینایان است. در جایی میگوید: «اینکه یک نفر چشم نداشته باشد دلیل بر این نیست که مغز هم ندارد. این، مشکلی است که نابینایان با جهان دارند. آنها فقط یک زمین بازی جوانمردانه میخواهند. آنها میخواهند شرایط رقابت برابر با سایرین برایشان فراهم شود تا بتوانند توانمندیهایشان را اثبات کنند.»
یاکوب در ۱۹۲۴ در کمال شگفتی در سن ۳۶ سالگی درگذشت. به نظر میرسد حجم بالای کار و تلاشی که در هر روز به خودش تحمیل میکرد، جانش را فرسود و او را در جوانی به کام مرگ فرستاد. گفته میشود بیش از پنج هزار نفر در مراسم خاکسپاریاش شرکت کردند. یاکوب و صحبتهایش هنوز هم الهامبخش نابینایان در آمریکا و سایر نقاط دنیا است. فدراسیون ملی نابینایان آمریکا، چندین دهه است که جایزهای با نام بولوتین را به یاد او بنیان گذاشته و هر ساله به کسانی اختصاص میدهد که گام مؤثری را در جهت رشد و ارتقا کیفیت تحصیلی نابینایان برداشته باشند یا کمکی به شکوفایی توانمندیهای نابینایان در یک رشته خاص علمی کرده باشند. به عنوان مثال امسال این جایزه به گروهی تعلق گرفت که با طراحی بسترهای نرمافزاری و سختافزاری سعی دارند ورود نابینایان به رشته نجوم را تسهیل کنند.