چنگیز جلیلوند رفت و ما ماندیم و خودمانمجید سرایی: چقدر این جمله و نظایرش برایمان عادی شده: «متأسفانه کرونا یکی از دردانه های هنر ما را برد!» |
به گزارش ایران سپید انگار هر لحظه با شنیدن خبر بیماری یکی از چهره های علمی، فرهنگی و هنری ایران زمین، منتظر شنیدن خبر فقدانش هستیم. جداً چه روزگار غریبیست!
شنیدن خبر از دست دادن چنگیز جلیل وند، گوینده و دوبلر صاحب نام بعد از چند روز مبارزه با ویروس منحوس کرونا، برای من خیلی دردناک بود؛ چه، خاطرات شیرینی از دوران آشنایی با او در ذهنم تداعی شد.
در دوران نوجوانی، به اتفاق حسین شیر خانی، وقتی فیلم هایی که مرحوم فردین یا مرحوم ناصر ملک مطیعی را در خانه ی خودمان یا مثلاً در مهمانی های اقوام از طریق نوار های وی اچ اس می دیدیم و برای هم تعریف می کردیم، هنوز اسم صاحب صدای فردین یا ملک مطیعی را نمی دانستیم. در عالم نوجوانیمان برایش اسمی درست کرده بودیم و با آن زندگی می کردیم.
نوروز ۷۷ بود که شبکه ی ۳ سیما برنامه ای با عنوان «صدا های ماندگار» با اجرای مریم نشیبا را پخش کرد؛ برنامه ای که ما را میخکوب تلویزیون کرد. وقتی در مهمانی ها همه با اشتیاق سریال «خاله خانم» با بازی اکبر عبدی و مینا جعفر زاده را تماشا می کردند یا بیصبرانه منتظر پخش «۷۷» مهران مدیری بودند، ما به دنبال فرصتی می گشتیم به دور از سر و صدا های معمول مهمانی های نوروزی، برنامه ی «صدا های ماندگار» را ببینیم و با دوبلر های مطرح کشور بیشتر آشنا شویم.
عجب برنامه ای بود! در همین برنامه صدا و تصویر زنده یادان حسین معمارزاده، سعید شرافت، مهین بزرگی و... را دیدیم. در همین برنامه بود که اسم چنگیز جلیلوند را بار ها از زبان ایران بزرگ مهر و دیگر صدا پیشه ها شنیدیم؛ اما نمی دانستیم چنگیز جلیل وند، همان صاحب صدای فردین و ملک مطیعیست. آن روز ها تلویزیون جرأت بردن اسم فردین و ملک مطیعی را نداشت؛ زمانی که هر دوی این ستاره های مطرح سه دهه ی سینمای ایران زنده بودند و می شد نه تنها نامشان را بر زبان آورد، حتی سراغی از آن ها گرفت و دلجویی کرد. افسوس که همه ی عزیزان بعد از مرگ از سوی متولیان فرهنگ و هنر این مملکت عزت پیدا می کنند.
باری، آن روز ها یکی از مشغولیت های من، تماس گرفتن با واحد دوبلاژ تلویزیون و صحبت با دوبلر هایی بود که با مناعت طبع، بدون آنکه از نام و نشانم بپرسند و به سن و سالم توجه کنند، صبورانه سؤالات ابتدایی و غیر حرفه ای ام را پاسخ می دادند. یک روز از آقای تورج نصر پرسیدم دوبلر فردین و بهروز کیست که در جواب گفت: چنگیز جلیل وند. تازه آن موقع فهمیدم این همه که از جلیل وند می گویند، منظورشان همان صاحب صداییست که من و حسین و بعد ها امیر سلامی عاشقانه دوستش داشتیم.
عشق و علاقه ی ما به جلیل وند تا جایی بود که هر جا صحبت از او می شد، گوش تیز می کردیم تا بدانیم چه درباره اش می گویند.
در آن روزگار، با وجودی که بردن اسم فردین، بهروز وثوقی و ناصر ملک مطیعی در تلویزیون عملاً ممنوع بود، فضای برنامه های سینمایی تلویزیون نسبت به امروز بازتر بود و اهل فن وقتی از فیلم های مطرح کلاسیک جهان صحبت می کردند، پروایی از بردن اسم کسانی مثل جلیل وند نداشتند. چنگیز جلیل وند بعد از پیروزی انقلاب به دالاس آمریکا رفته بود و نزد برادران همسرش زندگی می کرد. به همین علت خیلی ها در داخل ایران از بردن اسم او و کلاً هر هنرمند که خارج از ایران می زیست، پرهیز داشتند.
چند سال بعد، سال ۱۳۸۲ تصادفاً در شبکه ی ۳ برنامه ای را تماشا می کردم که امروز اسم آن برنامه را فراموش کرده ام؛ این اندازه می دانم که یک برنامه ی سینمایی بود. در بخشی از آن برنامه، کسی با صدایی آرام، صحبت از تئاتر دهقان می کرد. گوش که تیز کردم، ابتدا باورم نشد که این شخص، همان چنگیز جلیل وند است؛ وقتی یقین حاصل شد که او خودش را معرفی کرد. خدا می داند وقتی موضوع را با دوستان عاشق مطرح کردم چه شوق و شعفی هر سه مان را فرا گرفت.
خلاصه مصر شدیم تا هر طور شده، استاد را پیدا کنیم و به حضورش برسیم. من و حسین شیر خانی در به در استودیو ها را گشتیم و معلوم شد آقای جلیل وند یک ماه است که به ایران برگشته و قرار نیست دوباره مهاجرت بکند. یادش به خیر آقای بازیاران که یکی از نازنینان دوبلاژ است چقدر کمک کرد تا بالاخره فهمیدیم استاد با استودیو قرن ۲۱ قرارداد منعقد کرده و امور دوبلاژ فیلم های این استودیو را به عهده گرفته است.
وقتی با استودیو قرن ۲۱ تماس گرفتم و موفق شدم با خود آقای جلیل وند صحبت کنم، چنان هیجان زده بودم که نمی دانستم چه بگویم. خلاصه با کلی لکنت و بریده بریده، قرار روز دیدار را گذاشتیم. قطعاً حسین و امیر و آقای رفیعی که به اتفاقشان به استودیو قرن ۲۱ رفتیم، ۲۲ مهر ۱۳۸۲ را فراموش نکرده اند. پنج شنبه روزی بود و ما باید رأس ساعت ۶ در استودیو حاضر می شدیم. هیچ وقت فراموش نمی کنم در همان نشست یک ساعته، چه ها از فیلم هایی که آقای جلیل وند جای ستاره های بزرگ جهان صحبت کرده بود گفتیم و شنیدیم. هیچ وقت فراموش نمی کنم که در آغاز صحبت گفت: «من همیشه شما را دوست داشتم. به نابینایان احترام می گذاشتم و کلاً نابینایان در ذهنم جایگاه خاصی دارند....» از همان زمان ارتباط ما با آقای جلیل وند شروع شد و تا سال های اخیر ادامه داشت. خودمان را چنان به او نزدیک می دیدیم که گاه و بیگاه زنگ می زدیم و احوالش را می پرسیدیم. چنان دوستش داشتیم که وقتی هنرمندی را از دست می دادیم، حسین با آه و حسرت، همراه با نوعی طنز می گفت: «ما ماندیم و چنگیز جلیل وند!»
درباره ی شیوه ی کار چنگیز جلیل وند، نقد ها و نظر های مختلفی از گذشته تا امروز نوشته و منتشر شده که از زوایای مختلف جای بحث دارد. بگذریم که در سال های اخیر، نقد های زیادی به کل بدنه ی دوبلاژ ایران می شود که نقل این نقد ها مجال مفصلی را می طلبد.
یکی از نقد ها به دوبله ی جلیل وند در فیلم های ایرانی آن زمان که از سوی منتقدانی مثل مرحوم هوشنگ کاووسی به «فیلمفارسی» مشهور شده بودند و این اسم تا امروز روی آن فیلم ها باقی مانده، اغراق در نشان دادن تیپ هایی مثل لوطی ها و جوانمردان بود؛ مخصوصاً این اغراق در فیلم هایی که ناصر ملک مطیعی و ایرج قادری بازی کرده بودند و جلیل وند جایشان صحبت کرده بود، بیشتر به چشم می خورد. شاید این نقد امروز درست به نظر برسد؛ اما باید به دو نکته توجه داشت: یکم، علاقه ای که از سوی عامه ی مردم به این تیپ ها ایجاد شده بود؛ تا جایی که خیلی از اقشار جامعه به قدری با این تیپ مأنوس شده بودند که گمان می کردند در فیلم های خارجی که جلیل وند صحبت کرده، فردین جای بازیگر اصلی حرف می زند؛ چون جلیل وند را نمی شناختند. خود چنگیز جلیل وند در همان جلسه ی خاطره انگیزی که داشتیم، خاطره ی جالبی نقل کرده که نشان دهنده ی میزان بالای علاقه ی مردم به صدای او بود؛ صدایی که مردم به اسم فردین می شناختند: «یک شب به اتفاق همسرم برای تماشای فیلم حرفه ای ها رفتیم. در آن فیلم، برت لنکستر بازی کرده بود که خودم جای او حرف زده بودم. اواسط فیلم بود که آقایی در ردیف جلوی ما رو به دوستش کرد و با هیجان گفت: حسین آقا! حسین آقا! ببین فردین جای برت حرف می زنه...»
دوم، اصرار تهیه کننده های فیلم های فارسی و همچنین وارد کننده ها و صاحبان سینما هایی که فیلم های خارجی پخش می کردند، به این نوع دوبله ها بود؛ چون مردم علاقه داشتند و پیش می آمد چند سآنس به تماشای فیلمی که جلیل وند، ناظریان و دوستدار در آن فیلم ها حرف زده بودند، بنشینند. در واقع این شکل دوبله برای تهیه کننده ها و صاحبان سینما ها سودآور بود.
برغم نقد هایی که به آن شیوه از دوبله و دوبلر هایی مثل چنگیز جلیل وند، ایرج ناظریان و ایرج دوستدار می شد، یک نکته در خصوص شخص جلیل وند انکار ناپذیر است. چنگیز جلیل وند به اصطلاح «تیپ گو» نبود، یعنی تیپ سازی نمی کرد، مگر به فراخور پرسوناژی که در فیلم بود. اگر در فیلمفارسی ها به شکلی اغراق آمیز جای مرحوم ناصر ملک مطیعی یا ایرج قادری حرف می زد، از آن تیپ برای پیتر اوتول در «هنری پنجم» یا کرک داگلاس در «دلیجان آتش» استفاده نمی کرد. باز اگر برای بازیگری مثل مارلون براندو لحنی شبیه خود بازیگر در فیلم «در بار انداز» انتخاب می کرد، از آن لحن در «زنده باد زاپاتا» که همین بازیگر بازی کرده بود، بهره نمی برد. علاقه مندان به فیلم های قدیمی و بازیگرانی مثل پل نیومن به خوبی متوجه می شوند که چنگیز جلیل وند برای هر فیلم که این بازیگر بازی کرده، لحن مشابهی در نظر نمی گرفت. نوع دوبله ی فیلمی مثل «بیلیارد باز» زمین تا آسمان با «نیش» تفاوت داشت؛ حال آنکه بازیگر هر دو فیلم یک نفر بود.
این ویژگی را در فیلمفارسی ها هم رعایت می کرد. فردین «سلطان قلب ها» کاملاً متفاوت از فردین «گنج قارن» بود و جلیل وند هوشمندانه جای هر کدام از این پرسوناژ ها را مستقلانه حفظ می کرد.
اگر گفته شود چنگیز جلیل وند دوبلری مستقل و به دور از تقلید بود، این سخن گزافه نیست؛ چه، شیوه ی دوبله ی او برای دوبلر های نسل های بعد نوعی الگو بود. مثلاً دوبلر قدری مثل زنده یاد بهرام زند از جلیل وند تقلید نکرد؛ چون خودش لحن و صدای مستقل و متفاوتی داشت؛ اما در آغاز کارش، زمانی که نقش های کوتاه می گفت، از دوبله های فیلم های کلاسیک چنگیز جلیل وند الگو می گرفت تا آنجا که خودش صاحب صدا و دوبله ای منحصر به فرد شد.
چنانکه گفته شد، این روز ها کلاً بدنه ی دوبله ی ایران از سوی منتقدان کوبیده می شود و نسل امروز بر آن است فیلم های جدید تولید شده در دنیا را با زبان اصلی ببیند. برغم تمام نقد ها که البته بخشی هم از سر بی انصافیست، این نکته انکار ناپذیر است که دوبله ی ایران در مقطعی طولانی، جایگاه خاصی در دل مردم داشته و خاطرات زیادی در تاریخ زندگی نسل های قبل درست کرده بود. تمام این خاطرات، مرهون کار های کسانی مثل چنگیز جلیل وند بود که امروز در سوگ فقدانش نشسته ایم. کسانی که دیگر همتایشان پیدا نخواهد شد.