والدین چگونه می توانند به استقلال فرزندان نابینای خود کمک کنند؟وقتی فرزندی نابینا در خانواده ای به دنیا می آید قطعا خانواده نگران مشکلاتی خواهند بود که ممکن است برای او پیش آید. به عبارتی خانواده نگران تمام ابعاد زندگی فرزندی خواهند بود که با هم سن و سالهایش تفاوتهایی دارد. |
به گزارش ایران سپید راضیه ابراهیمی در روستایی از توابع استان چهارمحال و بختیاری به دنیا آمده است. او می گوید: خانواده من مثل همه خانواده ها این نگرانیها و دغدغه ها را داشتند منتها تفاوتی که خانواده من با خانواده های دیگر داشتند، این بود که توانستند نگرانیها و دغدغه هایشان را مدیریت کنند و به من کمک کنند تا بتوانم مستقل شوم. آنها از همان ابتدا به من این باور را قبولاندند که هرچند مشکل بینایی برای تو محدودیتهایی را به وجود آورده است اما جدای از این محدودیتها باید بتوانی مثل خیلی از نابینایان که مستقل زندگی می کنند، زندگی مستقلی داشته باشی و به کسی وابسته نباشی. یعنی تا حد امکان وابستگیت را به اطرافیان کم کنی. مدرسه استثنایی طلوع در روستایی است که راضیه در آن زندگی می کند. او شش سال دوره ابتدایی را در این مدرسه گذرانده است. ابراهیمی می افزاید: یکی از مشاوران مدرسه ما خانم حیدری بود که از ابتدای تحصیل همراه من بود. خانم حیدری نابینا بود و الگوی خوبی برای من بود. او در تمام مراحل زندگی از تجربیات ایشان استفاده می کردم و بسیار به من کمک کردند. پدر و مادرم می دیدند ایشان چقدر مستقل هستند و زندگیشان با یک فرد بینا تفاوتی ندارد. این انگیزه ای می شد که به من اجازه دهند مستقل شوم. خانم حیدری هر گاه مشکل و دغدغه ای داشتم خیلی کمکم می کردند و به من چگونگی حل مشکلات را یاد می دادند و اینکه بتوانم با استفاده از تواناییهایم، با چالشهایی که برایم به وجود می آید روبرو شوم.
ابراهیمی می گوید: وقتی برای تحصیل در رشته انسانی مجبور شدم به شهرکی در نزدیکی روستایمان بروم، استفاده از عصای سفید را شروع کردم.. بینایی من در حد درک نور است به این دلیل برای جهت یابی و پیدا کردن مسیرم در مکانهای آشنا تا آن زمان مشکلی نداشتم اما در محیط بیرون از خانه باید از عصا استفاده می کردم. از او می پرسم در بحث جهت یابی و تحرک، بچه های نابینا و به ویژه خانواده های آنها در برابر استفاده از عصای سفید مقاومت زیادی نشان می دهند حالا در محیطهای شهری که آدمها کمتر همدیگر را می شناسند اما در محیط روستای شما آدمها بیشتر زیر نظر هستند استفاده از عصا برای خودتان یا خانواده تان سخت نبود؟ پاسخ می دهد: در روستای ما نابینا بودن من بحثی جا افتاده است. من از زمانی که وارد مدرسه شدم چون در اکثر برنامه ها و همایشهایی که برگزار می شد مجری بودم یا دکلمه اجرا می کردم.نابینا بودن من امری عادی بود اما در دوره دوم متوسطه در شهر دیگری درس می خواندم. در آن شهر کوچک برای استفاده از عصا مشکلی نداشتم ولی وقتی به روستایمان برگشتم خودم و خانواده ام باور داشتند که شاید برخورد مردم در روزهای اولی که نابینایی را تنها و با عصا می بیینند ترحم آمیز باشد ولی کم کم این شرایط و بحث استقلال من برای همه جا می افتد و چون محیط کوچک است من می توانم راحت و مانند یک فرد عادی در روستا رفت و آمد داشته باشم. برای همین این موضوع برای خانواده من هم مسئله ای نبود و زمانی که ما بیرون می رویم من خیلی راحت در کنار آنها از عصا استفاده می کنم و خانواده ام با این قضیه مخالفتی ندارند. پدر و مادرم در این 18-19 سال زندگی من هیچ وقت من را به خاطر مشکل بیناییم محدود نکرده اند و حتی خیلی جاها آنها بیشتر از خود من به من انگیزه داده اند تا بتوانم ادامه دهم.
س: آیا در انجام کارهای خانه هم مهارت دارید؟ ج: بله سعی می کنم وقتی از درس فراغت دارم کارهای خانه و کارهایی که مربوط به آشپزی است را انجام بدهم ضمن اینکه مادرم هم در بحث آموزش کارهای خانه و آشپزی به من خیلی کمک کرده است. مادرم از همان دوره دبستان خیلی از چیزها را به دست من می داد تا امتحان کنم و با آن آشنا بشوم.
س: خانواده تان جلوی شما را نمی گرفتند که سمت اجاق گاز بروید؟
ج: شاید در اوایل که می خواستم به تنهایی آشپزی کنم نگران می شدند ولی وقتی توانایی من را دیدند و دیدند زمانهایی که مادرم در خانه نیست به تنهایی آشپزی می کنم نگرانی آنها هم کمتر شد.