همین برای تئاتر کافی استهر سال که کم کم به موسم جشنواره های تئاتر و فیلم فجر نزدیک می شدیم با خودم می گفتم کاش می شد که جشنواره تئاتر معلولان هم در همان حد و اندازه برگزار می شد این ای کاش ها داشت هر روز زیادتر می شد تا این که روز یکشنبه به همراه یکی از دوستان به حوزه هنری رفتیم، جایی که این روزها پنجمین جشنواره تئاتر معلولان در جریان است. |
به گزارش ایران سپید به سمت سالن سوره می رویم اینجا قرار است با هم به تماشای تئاتری از شیراز با عنوان از «گوشت و خون من» به کارگردانی آرمان طیران بنشینیم، تئاتری از شهر هنرپرور شیراز اما چند دقیقه ای زودتر رسیده ایم، سالن مملو از جمعیت است، گروههای مختلف هنری در دسته های مختلف روی صندلیها نشسته اند و در حال گپ و گفتهای دوستانه هستند، استقبال معلولان اما بی نظیر بوده، اینجا معلولیت دیده نمی شود، اینجا همه یا هنرمندند یا دوستدار هنر و در واقع هنر زبان مشترک ارتباط این آدمهای زخم خورده از اجتماع با دیگران است. به داخل سالن می رویم که مملو از جمعیت است، به سختی جایی برای نشستن می یابیم، گوشه ای از سن مرد جوانی گیتار می زند، بچه های کم توان ذهنی روی سن نشسته اند، آنها بازیگران اصلی نمایش هستند، اما هنوز نمایش شروع نشده، به میهمانان لبخند می زنند و برای دوستانشان دست تکان می دهند، چراغها خاموش می شود، سکوت حکمفرماست، تئاتر بی کلام است، اما جان مایه داستان روایت شیطنت ها و بازیگوشی های این کودکان است و دو زن که همواره در زندگی این افراد نقشی تعیین کننده دارند مادر و معلم، بچه ها با زبان بی زبانی نشان می دهند که چه طور زنی که آنها را به دنیا آورده در تمام راه در کنارشان است و بعد با اجرای صحنه کلاس درس نشان می دهند که چگونه معلم آنها را آماده می کند تا هر کدام نقشهای متفاوتی را در جامعه به عهده گیرند. این بچه ها در تئاتر رویاهای واقعیشان را به تصویر می کشند، رویای پزشک و مهندس شدن، رویای خلبان شدن، حتی رویای رفتن به سربازی درست مانند همه پسران، آنها در تئاترشان با زبان نمایش می گویند که می خواهند همانند همه باشند و با آنها همانطور رفتار شود که با دیگر پسران هم سن و سالشان می شود. همه اینها آن گاه رنگی دیگر به خود می گیرد که در پایان نمایش هر کدام در حالیکه پلاکاردی در دست دارند جلوی چشم حضار می آیند و با کمک یکدیگر نوشته ای را کامل می کنند با این مضمون که «مگر نه آن که می خندند و می گریند همین برای یک تئاتر کافی است» چراغها روشن می شود و بازیگران ذوق زده از تشویقهای ممتد حضار برای آنها دست تکان می دهند. هنوز از خلسه نمایش اول بیرون نیامده ایم ولی در جشنواره ها همیشه وقت کم می آید با عجله به همراه هیأت دواران به سمت سالن مهر می رویم نمایش بعدی «آنکس که مادر است» به نویسندگی و کارگردانی آمیتیس چراغی است کاری از اصفهان که در آن معلولان جسمی – حرکتی به همراه دو بازیگر عادی به ایفای نقش می پردازند این نمایش هم در مورد مادر است، مادری که از داشتن کودکی معلول خسته شده و به خدا شکایت می کند و خداوند مرگ را مأمور می کند تا کودک را با خود ببرد، کودک به همراه مرگ به باغ مرگ می رود و مادر پشیمان از رفتن فرزند به دنبال فرزندش راه می افتاد و در این وادی از همه چیزیش می گذرد تا رو در روی مرگ قرار گیرد و فرزندش را بازستاند و نهایت در این جدال مادر است که پیروز میدان می شود. اما این نمایش پایانی احساسی را برگزیده بود و از مادران همه معلولان جسمی – حرکتی که در این نمایش بازی کرده بودند بهره گرفته بود آنجا که مادران این بچه ها از میان جمعیت به همراه موسیقی به سمت سن آمدند و به همراه عوامل با اشک شعر «من مادرم» را زمزمه کردند. شعری که بیشتر تماشاگران و حتی هیأت داوران را تحت تأثیر قرار داد. به همراه دوست سالن را ترک می کنیم اما هر دو خوشحالیم که امسال پنجمین جشنواره تئاتر معلولان بیشتر رنگ و بوی جشنواره های عادی را داشت هر چند هنوز نقایصی در آن موج می زد که حلاوت این شیرینی را اندکی تلخ می کرد هنوز سالنهای اجرا با سالنهای استاندارد فاصله زیادی دارد و بسیاری از این سالنها سرد بودند و گویی فاقد وسایل گرمابخشی بودند اما باز هم این جشنواره نور امیدی در دلهایمان تاباند که امیدواریم روز به روز پرفروغتر باشد.