شناسه خبر: 19290 منتشر شده در مورخ: 1398/8/28 ساعت: 09:23 گروه: اخبار روزنامه ایران سپید  
روزنامه سه شنبه 28 آبان 1398

روزنامه سه شنبه 28 آبان 1398

آغاز بیست و چهارمین سال انتشار روزنامه ایران سپید بر همه شما خوانندگان همراه خجسته باد

روزنامه «ایران سپید»

سه شنبه 28 آبان 1398

21 ربیع الاول 1441

19 نوامبر 2019

سال بیست و چهارم شماره 6283

صاحب امتیاز:

خبرگزاری جمهوری اسلامی      

مدیر مسئول: سهیل معینی

سامانه پیامکی: 3000465040

نشانی پستی: تهران- ص.پ. 158755388

تلفن: 84711371

شماره انتشارات: 5-88548892

وبسایت: www.iransepid.ir

پست الکترونیک: iransepid@icpi.ir

آغاز بیست و چهارمین سال انتشار روزنامه ایران سپید بر همه شما خوانندگان همراه خجسته باد. به همین مناسبت، روزنامه امروز به صورت ویژه نامه منتشر شده است.

........عناوین این شماره......

تولدی دیگر، مسئولیتی دیگر 2

چالشهای این جوان 23 ساله 4

داستان ما و شما 8

عیار کاغذ را او میسنجد 9

روایتهایی از قاصدان ایران سپید 13

بیواسطه شنیدن 16

 

............یادداشت

* تولدی دیگر، مسئولیتی دیگر «تولدت مبارک»: امروز ایران سپید بیست و سومین سال فعالیت خود را پشت سر گذاشت و به بیست و چهارمین سال مسئولیت اطلاعرسانی خود به نابینایان کشور وارد شد. این طولانیترین عمر فعالیت یک رسانه تخصصی مکتوب در حوزه افراد معلول با تمرکز روی حوزه نابینایان و کمبینایان است. این شاخص به خودی خود ارزشمند است و دارای تأثیرات عمیق اطلاعرسانی صحیح و علمی در جامعه نابینایان بوده است؛ هرچند که علت آن دولتی بودن منبع مالی گردش این رسانه بوده باشد. شاخصهای دیگر اطلاعرسانی ایران سپید را میتوان موثق بودن اخبار و اطلاعات تخصصی آن، پوشش رویدادهای نابینایی و ایفای نقش پل ارتباطی آن میان جامعه مخاطب و مسئولان دانست. پیشتازی ایران سپید در طرح علمی مسائل و مشکلات جامعه نابینایان و ایجاد بستر گفتگوهای گروهی در جامعه نابینایان را شاخصهای مثبت دیگر این رسانه میتوان تلقی کرد. اما اکنون در آستانه بیست و چهارمین سال فعالیت، چالشهای جدیدی فرا روی این رسانه است. یکی از چالشها  تنظیم محتوای اطلاعرسانی روزنامه به گونه ای است که هم خواننده های قدیمی و کمتر تحصیلکرده روزنامه از آن منتفع شوند و هم خوانندگان جوانتر و بیشتر دانشگاهی که این تنظیم برای تحریریه وظیفه ای سنگین است. چالش دیگر به فرسودگی زیرساختهای فنی مانند چاپخانه و نظام توزیع بر میگردد که دارای جنبه اقتصادی است و حل آنها البته چالش بر انگیز و در عین حال گریز ناپذیر. چالش دیگر که باید به آن توجه کنیم، حفظ نقش این رسانه در زمانه تفوق شبکه های مجازی و اطلاعرسانی در این فضا که هرچند از طریق سایت ایران سپید به آن وارد شده ایم، اما فعالیت مؤثر در این عرصه با حفظ شاخصهای اطلاعرسانی علمی و تنوع در خوانندگان این رسانه چالشزاست. اما این چالشها بهانه هایی است برای اعمال تغییرات مکرر و بروز بودن این رسانه که هیچ گاه از آن شانه خالی نکرده ایم.

.........گزارش ویژه

* چالشهای این جوان 23 ساله

ایران سپید که 28 آبان سال 75 با شعار (دسترسی روزنامه ایران برای همه) به خط بریل منتشر شد، حالا یک جوان 23 ساله شده است. جوانی که در روزهای ابتدایی تولد برای مخاطبانش بسیار جذاب و خواندنش مایه مباهات جامعه نابینایان و هیجان انگیز مینمود، حالا با تحولات گسترده رسانه های جمعی و عصر دیجیتال، با چالشهای مختلفی مواجه شده است. برای بررسی این چالشها با دو تن از نابینایان به گفتگو نشستیم. ابوذر سمیعی، دانشجوی دکترای سیاستگذاری فرهنگی در این ارتباط میگوید: بزرگترین مسئله ای که روزنامه ها در سراسر دنیا با آن رو به رو هستند، از دست دادن مخاطب است که این موضوع را میتوان در سه حوزه جهانی، داخلی و نابینایی تحلیل کرد. در حوزه جهانی به جهت به روز بودن و سرعت انتشار اطلاعات، مردم دیگر تمایلی برای خواندن روزنامه ندارند. در عصر حاضر، معنی آپدیت بودن، به لحظه بودن است نه به روز بودن. به جهت پست مدرنیسم، مردم دنیا آن قدر چیزهای جذابتری در اختیار دارند تا کمتر به سمت روزنامه ها بروند. در حوزه داخلی، به خاطر فاصله فرهنگ رسمی عمومی با فاصله غیر حکومتی، یعنی تفاوت آنچه در رسانه های رسمی نوشته میشود، با آنچه مردم واقعاً میخواهند و سانسورهای موجود، باعث شده بخش دیگری از مخاطب روزنامه ها از دست برود. در حوزه نابینایی نیز میان نیازهای روز معلولان با آسیب بینایی با آنچه که عمده مطالب روزنامه ایران سپید را شامل میشود، فاصله وجود دارد. در سالهای اخیر، مسئولان ایران سپید سعی کردند از طریق کانال، این به روز بودن و تبادل سریع اطلاعات را تا حدی جبران کنند؛ اما اقبال به کانال این روزنامه در فضای مجازی چندان بالا نیست. برای مثال، مخاطبان کانال ایران سپید حدود ششصد و اندی نفر هستند؛ این در حالیست که دنبال کنندگان کانال محله نابینایان که چندین سال است بدون هیچ بودجه ای راه اندازی شده، نزدیک به 600 نفر است. چرا ایران سپید با این همه قدمت را باید در این سطح مقایسه کرد؟ فضای مجازی برای آنکه بیشتر با استقبال کاربران مواجه شود، الگو و راه و رسم خود را دارد. این در حالی است که ایران سپید همان مطالبی که در سایت و روزنامه منتشر میکند، با همان سبک و سیاق هم در کانال نشر میدهد. سمیعی چالش دوم ایران سپید را گریزان بودن نوجوانان و جوانان نابینای ایران از خط بریل میداند و می افزاید: این مشکل حتی در آمریکا نیز وجود دارد و برای رفع آن، کمپین احیای خط بریل راه انداخته اند. سازمان آموزش و پرورش استثنایی در این بین، وظیفه خطیری دارد. شاید اگر یک روزنامه بینایی تعطیل شود و فعالیتهای خود را بر روی سایت متمرکز کند، برای افراد بینا چندان مهم نباشد، اما این اتفاق برای یک روزنامه بریل اصلاً خوشایند نیست. یکی از مخاطبان قدیمی ایران سپید نیز در خصوص خاطرات خود از این روزنامه و چالشهای پیش روی آن در یک گفتگوی صریح با خبرنگار ایران سپید میگوید: پاگیری ایران سپید در دوره اول اصلاحات اتفاق افتاد که در آن زمان تب و تاب خواندن روزنامه بین مردم بسیار بالا بود. من که در آن زمان یک نوجوان 14 ساله بودم، خواندن روزنامه مثل سایر اعضای خانواده برایم بسیار جذاب بود و احساس برابری میکردم. 4 نسخه از روزنامه به مدرسه شهید محبی ارسال میشد و با اشتیاق خاصی بین بچه ها دست بدست میشد. خواننده قدیمی ایران سپید ادامه میدهد: در حال حاضر مطالب کپی و عمومی ایران سپید بسیار زیاد شده است و همین عامل سبب شده برخی مخاطبان اعتماد خود و عرقی را که نسبت به این رسانه داشتند، از دست بدهند. در حالی که خوب یادم هست آن قدیمها، مطالبی که با گرایش عمومی منتشر میشد، همگی توسط خود بچه های ایران سپید تولید میشد. مثل ستون قند پارسی که عباس شرار مینوشت و ستون یکی بود یکی نبود که توسط سعید عباسپور منتشر میشد. ادامه دارد «امیر سرمدی»

 

.........پشت صحنه ایران سپید

* داستان ما و شما. داستان میان ما و شما داستان یک روز و دو روز نیست؛ داستان بیش از شش هزار شماره روزنامه است. تک تک شماره های درج شده در روزنامه تاریخ روزهایی است که ما برای شما قلم زده ایم، درد و رنجهایتان را شنیده ایم و تلاش کرده ایم تا صدای واقعیتان در جامعه و میان مسئولان باشیم. هر روز ایران سپید، روایت تلاشگرانی است که همراه ما بوده اند؛ از تک تک پرسنل و خبرنگاران تحریریه تا همکاران عزیزمان در چاپخانه. ابتدای یک روز ما در تحریریه با تماسهای شما آغاز میشود؛ تماسهای خوانندگان پیگیری مثل آقایان مرادی، ناصریان، رحمتی، اکبرنسب، فرزندی، میرزایی و خانمها معرفنژاد، ارشدی و سایر عزیزانی که برای کوچکترین خبرها هم با ما تماس میگیرند و صحت و سقم اخبار و اطلاعات را جویا میشوند. ایران سپید در آغاز بیست و چهارمین سال انتشار خود تنها امیدوار به همراهی شما عزیزان و استفاده از بیان تجربه ها و نظرهای شماست تا با هم فردایی بهتر برای ایران سپید بسازیم. 

...........عیار کاغذ را او میسنجد

9.30 صبح، اغلب شنبه، تلفن زنگ میخورد. ایران سپید! بفرمایید. روزنامه بو میدهد! -بو؟ بله بوی بد.. یکی از دلهره های هر روزه در ایران سپید پاسخ دادن به گله و شکایت مخاطبان از وضعیت کاغذ روزنامه است. استرس پاسخ دادن به این سؤالها که چرا جنس کاغذ بد است؟ یا اینکه چرا لغات درست نخورده؟ چرا کاغذ کثیف است؟ و ... هرچند این پاسخگویی بر دوش مدیر مسئول ایران سپید سنگینی میکند؛ اما در میان دنبال مقصر گشتنها و چراییها یک نفر هست که دغدغه کاغذ و کاغذ بازی خواب و خوراک را از او کسی گرفته است. مهرداد شفیعی، مسئول بخش بازرگانی مؤسسه مطبوعاتی ایران است. سالهاست که او کاغذ مورد نیاز ایران سپید و نشریات مؤسسه مطبوعاتی ایران را میخرد و مدیریت میکند تا به چاپخانه برسد. به مناسبت سالگرد انتشار ایران سپید پای صحبتهای او نشستیم. آقای شفیعی متوسط قامت است؛ عینک میزند و فردی جدیست. با این حال همیشه کلام را با لبخند آغاز میکند. وی در مورد دغدغه تأمین کاغذ میگوید: برای تهیه کاغذ دغدغه های زیادی وجود دارد و اگر بخواهم آن را دسته بندی کنم میتوانم گفت عمده مشکلات مربوط به نوسانات قیمت کاغذ، منابع مالی مؤسسه مطبوعاتی ایران و زمانبندی برای به موقع رساندن کاغذ و در آخر، چانه زنی از فروشندگان تا برشکاران کاغذ است. وی در مورد بازار کاغذ و نوسانات قیمت این گونه میگوید: کاغذ ایران سپید در میان نشریات مؤسسه ایران گرانترین قیمت را دارد. البته در مورد مصرف کاغذ کمترین سهم را داراست. همه میدانند که بعد از تحریمها حال روز بازار کاغذ به شرایطی دچار شد. در گذشته ما کاغذهای مالزیایی و اندونزیایی  برای ایران سپید میخریدیم که از کیفیت خوبی برخوردار بود. اگر یادتان باشد رنگ آن کاغذها سفید بود. قیمت آن کاغذ در حال حاضر ده برابر شده و با توجه به منابع موجود نمیتوانیم آن جنس از کاغذ را تهیه کنیم که البته آن کاغذ با آن کیفیت دیگر در بازار کاغذ ایران یافت نمیشود. وی در مورد فضای مطبوعاتی این گونه توضیح میدهد: مخاطبان شما باید بدانند که فقط ایران سپید نیست که درگیر مشکلات کاغذ است؛ بلکه کل صنعت چاپ کشور در بحران به سر میبرد. مؤسسه مطبوعاتی ایران باید فروش داشته باشد تا بتواند هزینه کند. روزنامه دیگر در سبد خرید افراد نیست. این مسئله از لحاظ اقتصادی به مؤسسات مطبوعاتی فشار زیادی آورده است. البته روزنامه ایران سپید به صورت رایگان منتشر میشود و مؤسسه از قبل نشر روزنامه هزینه ای دریافت نمیکند. اما در کل درآمد کل مؤسسه به صورت مستقیم از فروش روزنامه تأمین میشود. وی در مورد زمانبندی و فرایند ارتباط با فروشندگان میگوید: در حال حاضر کاغذ ماهیانه تأمین میشود، اما مؤسسه روزهایی هم پشت سر گذاشته که کاغذ به صورت روزانه تأمین میشد. همانطور که در بالا اشاره کردم، نوسانات بازار کاغذ بسیار زیاد است و قیمتها روز به روز تعیین میشود. زمانی که روزانه قیمت تغییر کند، ما هم مجبوریم برای پیدا کردن فروشنده و کاغذی که به جیبمان بخورد بیشتر زمان بگذاریم. این زمان نباید با زمان چاپ تداخل کند و اینکه کاغذ به موقع برسد، ما را تا مرز سکته پیش میبرد. وی از دیگر دغدغه هایش در مورد کاغذ میگوید: مشکل عمده بعدی ما این است که نظارت کنیم همانطور که کاغذ را خریدیم، همان گونه به دست چاپخانه برسد. کاغذ گران است و مانند طلا شده است. طلافروش از هر مثقال طلایش مانند جانش پاسداری میکند. فرایند برشکاری خارج از مؤسسه صورت میگیرد و ما معمولاً با برشکاران به مشکل بر میخوریم؛ چرا که کاغذی را که به برشکار میدهیم، زمان تحویل افت وزن پیدا میکند. وی در مورد کیفیت کاغذ روزنامه ایران سپید میگوید: بخش بازرگانی قبل از خرید کاغذی که در حال حاضر روزنامه در آن چاپ میشود، چند نمونه کاغذ به چاپخانه ایران سپید فرستاد تا کیفیت کاغذها سنجیده شود. باید تأکید کنم با توجه به منابع مالی موجود، فقط چند گزینه کاغذ با کیفیتهای نزدیک برای خرید در بازار وجود داشت. چاپخانه و مدیریت ایران سپید پس از تأیید، یکی از این سه مدل کاغذ را به ما اعلام کرد که این کاغذ خریداری شود.

............روایتهایی از قاصدان ایران سپید

پستچی همیشه چشم انتظاری دارد. پستچیهای ایران سپید به سان آن قاصدک معروف هستند. قاصدک هان برو آنجا که تو را منتظرند! و این چشم انتظاریها و وصالها همیشه داستانساز است. با هم روایتهای خواندنی مخاطبان و پستچیها را میخوانیم: داستان اول مربوط به علی نعمتی است. آقای نعمتی در آن زمان رئیس انجمن نابینایان شیراز بود و مدت زیادی از نامنظم آمدن روزنامه آزرده خاطر بود. در پی این اختلال چندین بار با روزنامه تماس میگیرد. دست بر قضا روزی او در جلسه ای مدیر پست منطقه را ملاقات میکند و گلایه به آن مسئول میبرد. چندی میگذرد و باز هم روزنامه ای یافت نمیکند. با این اوصاف قبل از سال نو زنگ در خانه اش به صدا در میآید. شخص پشت در کسی نبود جز پستچی! آقای نعمتی میگوید: در پی اعتراض من به رئیس پست منطقه، پاداش و مزایای پستچی را قطع کرده بودند و پستچی به در خانه من آمد و گفت "روزنامه به دست من هم نمیرسد که برای شما بیاورم. باور کنید من بیتقصیرم. شکایت شما باعث شده مزایای من کاهش یابد که این واقعاً دور از انصاف است." پس از شنیدن حرفهای این پستچی دلم سوخت. وقتی فهمیدم پستچی مقصر نیست و سیستم فقط زورش به او رسیده، دلم سوخت و نامه بلند بالایی در مدح و ستایش این پستچی برای رئیس منطقه نوشتم و خواستار شدم تا حقوق و مزایای این بنده خدا به حالت عادی برگردد که همین هم شد. - اما در میان پستچیهای ایران سپید برخی هم هستند که وظیفه شناسیشان باعث آزار مخاطبان ایران سپید شده بود. چندی قبل خانمی از تهران با دفتر روزنامه تماس گرفت و با استیصال به مسئول روابط عمومی گفت: خواهش میکنم روزنامه من را قطع کنید. پستچی هر دفعه که میآید، زنگ در را میزند. صاحبخانه من زن پیریست؛ زنگ در خانه من با صاحبخانه مان یکیست. من چندین بار شخصاً از پستچی خواسته ام که روزنامه را پشت در بگذارد؛ اما او از این کار امتناع میکند و میگوید او وظیفه دارد محموله را به دست من تحویل دهد و اگر من اعتراضی دارم، با روزنامه تماس بگیرم و قطع اشتراک کنم. صاحبخانه ام گوشش به این حرفها بدهکار نیست و من را تهدید کرده که بیرونم میکند. در نهایت میرسیم به داستان شهروند وظیفه شناس و پستچی خاطی. چندی قبل شخصی با دفتر روزنامه تماس گرفت و تعریف کرد: من بینا هستم. چند روزیست که میبینم شخصی چند بسته سفید را در سطل آشغال میریزد. کنجکاو شدم و سر در سطل زباله بردم و فهمیدم این روزنامه است و با دفتر شما تماس گرفتم که بگویم آقایی اول صبح هر روز پنج و شش روزنامه را در سطل زباله می اندازد. با پیگیریهای مسئول توزیع مشخص شد که پستچی روزنامه ها را یکجا به سطل می اندازد. با نامه نگاریهای انجام شده این پستچی خاطی تنبیه شد.

..........از نگاه مخاطب

* بیواسطه شنیدن: گوشی را برداشتم و تصادفی، چند نفری از مشترکان روزنامه را انتخاب کردم تا نظرشان را در مورد این روزهای ایران سپید بپرسم. به اولین نفر گفتم از ایران سپید تماس میگیرم. پرسید: خانم علیان، درسته؟ گفتم: نه! چند سالیست بازنشسته شده اند. محمد سلمانزاده از اردبیل است. پستچی معمولاً همه روزنامه های ماه را یکجا برایش میآورد و از آنجا که علاقه مند به مسائل ورزشیست، این گونه مطالب روزنامه را از دست نمیدهد. آنهایی را هم که مثل مطالب پزشکی، جنبه اطلاعرسانی عمومی دارد، برای خانواده اش میخواند. سلمانزاده از سال 79 خاطره شیرینی را به یاد دارد: در مسابقات دو و میدانی شرکت کرده بودم که نتایج مسابقه در روزنامه نوشته شد. وقتی اسم خودم را به عنوان برنده برای خانواده ام خواندم، خیلی خوشحال شدند. او دوست دارد هر هفته در ستونی با ورزشکاران نابینای نامآور آشنا شود. خانم پری محمودی از تبریز هم 22 سالیست روزنامه را همدم خود میداند. میگوید با وجود در دسترس نبودن کتب بریل، اگر این روزنامه هم برای خواندن به دستم نمیرسید، فکر کنم تا حالا بریل یادم رفته بود. همه مطالب روزنامه را میخواند؛ اما اخبار عمومی و ویژه نابینایان، حوادث و بخشهایی که اطلاعات او را بالا میبرند، ترجیح میدهد. میگوید: در محل کارم گاه صفحاتی را جدا میکنم و به خانه میبرم تا داشته باشم؛ مثل مطلبی که در مورد فواید گردو نوشته شده بود. ورزش را کمتر میخواند و هرچند از فنآوریها سر در نمیآورد، اما به امید اینکه مطلبی در مورد گوشی لمسی داشته باشد که به دردش بخورد، خواندن آن را هم جا نمی اندازد. آهنگ پیشواز گوشی احمدرضا حسینپور از اصفهان، هنوز از کربلا میخواند؛ اما خودش گوشی را برنمیدارد. نفر چهارم احمدرضا حیدریان از خراسان رضوی بود. منتظر بودم که اول صحبت گلایه او را در مورد نرسیدن روزنامه به خراسان بشنوم که دیدم مشترک مورد نظر در دسترس نیست. علی نعمتی از شیراز از پیشکسوتان مشترک روزنامه، اما سریع پاسخ تماس را داد. او که انتشار اولین شماره های روزنامه را به یاد دارد، میگوید: روزنامه آن اوایل روی کاغذهای پهن، نازک و بزرگ منتشر میشد؛ البته کاملاً هم خوانا بود. آن روزها نشریات زیادی به خط بریل نداشتیم برای همین تمام صفحاتش را با ولع میخواندم. به نظر او حتی با وجود سایتهای خبری متعددی که امروزه در دسترس نابینایان هست، روزنامه بریل باید محفوظ بماند تا نابینایان با خط بریل بیگانه نشوند. او میگوید اگر ایران سپید نبود، معلوم نبود وضعیت خط بریل و املای نابینایان تا چه حد تنزل یافته بود. نعمتی روزنامه را که دست میگیرد،  اول اخبار و مطالب مربوط به نابینایان را میخواند؛ چون سایر مطالب را در جاهای دیگر هم میتواند ببیند. بعد هم به سراغ حوادث میرود. او میگوید: اولین شماره ایران سپید که به دستم رسید، منتظر بودم ببینم این یکی کی قطع میشود؛ اما این روزها بالای روزنامه میخوانیم سال بیست و سوم انتشار. برای من مداومت در انتشار این روزنامه جالب است. علیرغم اینکه میدانیم مشکلات زیادی دارد. او سالهایی که در اداره برق کار میکرده، اولین کارش هر روز صبح ورق زدن صفحات روزنامه بوده تا بعد سر فرصت آن را بخواند. ژیلا قلندری از کرمانشاه هم از اوایل انتشار با ایران سپید همراه بوده است. او صحبتش را این گونه شروع میکند: ما وقتی در جایی با مشکلی رو به رو میشویم، امیدمان به ایران سپید است. من سال گذشته در مشهد برای شنا به  موجهای خروشان رفتم؛ آنجا گفتند نابینایان اجازه ورود ندارند. گفتم من شناگرم؛ اما باز قبول نکردند. من هم گفتم موضوع را به ایران سپید میگویم تا دلیل این ممانعت را بپرسند و پیگیری کنند. به روزنامه گفتم و پیگیری هم شد. قلندری ادامه میدهد: من اطلاعات عمومی خوبی دارم و از این جهت مدیون مطالب ایران سپید هستم. او تمام صفحات روزنامه را میخواند؛ اما با کشکول ارتباط برقرار نکرده. از او میپرسم آیا مطلبی به یاد دارد که زندگیش را تحت تأثیر قرار داده باشد؟ میگوید: یک بار در روزنامه به نقل از یک معلول حرکتی آمده بود که این قدر نگویید ندیدن مشکل است. من که نمیتوانم دستم را تکان بدهم تا حتی پشه ای را از خود دور کنم، چه بگویم؟ این جمله من را تکان داد. قلندری می افزاید: ارادت من به ایران سپید آن قدر است که در اوج مشکلات زلزله کرمانشاه، سالگرد ایران سپید را فراموش نکردم و آن روز با روزنامه تماس گرفتم. مهدی خسروی از یاسوج آخرین کسی بود که به تماس من پاسخ داد: او که معلم است، به مطالبی که در مورد فنآوریها نوشته میشود علاقه مند است. میگوید: روزنامه خیلی بد به دستم میرسد؛ آن قدر که تا حالا جدولی به دستم نرسیده که زمان جواب دادن به آن نگذشته؛ اخبار روزنامه هم اغلب وقتی به دستمان میرسد که تاریخ مصرفش تمام شده؛ کاش ترتیبی داده میشد تا روزنامه منظمتر به دستمان برسد! دلم برای این همه تلاش میسوزد؛ حتی یک بار کسی به من زنگ زد و گفت تعداد زیادی بسته پیدا کرده که اسم من بر روی آن است. پرسیدم بسته ها چیست؟ گفت: نوشته روزنامه ایران سپید.



 

  twitter linkedin google-buzz facebook digg afsaran
کلید واژه
 
نظرات بینندگان
نظر شما
لطفا جهت تسهیل ارتباط خود با ایران سپید، در هنگام ارسال پیام این نکات را در نظر داشته باشید:
1.ارسال پیام های توهین آمیز به هر شکل و با هر ادبیاتی با اخلاق و منش اسلامی ،ایرانی ما در تناقض است لذا از ارسال اینگونه پیام ها جدا خودداری فرمایید.
2.از تایپ جملات فارسی با حروف انگلیسی خودداری کنید.
3.از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری کنید.
4. ثبت نظرات در سايت ايران سپيد براي هر نظر حداکثر 400 واژه است.
نام:
ایمیل:
نظر: *