سرقت مسلحانه از طلافروشی پس از خواندن خبرهای تلگرامیهمخانه که بدهی بالا آورده بودند و نیاز شدید به پول داشتند بعد از خواندن اخبار حوادث خارجی در تلگرام، نقشه سرقت مسلحانه از طلافروشی کشیدند. |
به گزارش ایران سپید آنها اما در نخستین سرقت در محاصره مردم گرفتار شدند و خیلی زود دستگیر شدند. ساعت 10:55پنجشنبه گذشته 3مرد موتور سوار مقابل یک طلافروشی در میدان رهبر در تهرانپارس توقف کردند. یکی از آنها کلتکمری و 2نفر دیگر چاقو در دست داشتند. هر 3ماسک بهداشتی بهصورت زده بودند و وارد طلافروشی شدند. مردان نقابدار اما خبر نداشتند که صاحب مغازه همسایه به آنها مشکوک شده و همین موضوع کار دستشان خواهد داد.
3 جوان مسلح به محض ورود به طلافروشی به تهدید صاحب مغازه پرداختند و از او خواستند طلاهای پشت ویترین را در اختیارشان قرار دهد. مرد مغازهدار که وحشت کرده بود مقداری طلا روی پیشخوان گذاشت و یکی از دزدان مسلح همه طلاها را داخل کیفی که همراهش بود ریخت.
دزدان سپس تصمیم به فرار از طلافروشی گرفتند غافل از اینکه مغازهدار همسایه در کمینشان نشسته و پلیس را خبر کرده است. وقتی دزدان از مغازه خارج شدند در محاصره اهالی محل گرفتار و 2نفر از آنها با تهدید موفق شدند از میان جمعیت عبور کرده و سوار بر موتور شوند. اما نفر سوم که کیف طلاها در دستش بود توسط مردم دستگیر شد و دقایقی بعد مأموران کلانتری144 جوادیه تهرانپارس رسیدند و او را به دام انداختند.
ماموران که با دستگیری متهم توانسته بودند محل اختفای همدستانش را شناسایی کنند 3ساعت بعد از سرقت وارد آنجا شدند و هر دو متهم را دستگیر کردند. از آنها یک قبضه کلت کمری و چاقوکشف شد و آنها به اداره پلیس منتقل شدند. اعضای این باند دیروز به شعبه اول بازپرسی در دادسرای ویژه سرقت منتقل شدند و وقتی پیش روی قاضی نصرتی قرار گرفتند مدعی شدند که بهخاطر مشکلات مالی و بدهی تصمیم به سرقت گرفته بودند. هماکنون هر سه متهم در بازداشت هستند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
- چطور ایده به ذهنت رسید؟
غروب بود که مشغول خواندن خبر در کانالهای تلگرامی بودم. معمولا اخبار حوادث خارجی و داخلی را میخواندم که یک دفعه چشمم به خبر سرقت مسلحانه از طلافروشی افتاد. همان موقع برای دوستانم تعریف کردم. گفتیم اگر ما هم دست به سرقت بزنیم، یک شبه پولدار میشویم. همین شد که صبح پنجشنبه نقشه سرقت از طلافروشی را اجرا کردیم اما یک در صد هم فکرش را نمیکردیم که گیر بیفتم.
- پیشنهاد سرقت از که بود؟
ایده به ذهن من رسید اما درواقع تصمیم هر 3نفرمان بود. چون هر 3مشکل مالی داشتیم.
- شغلتان چه بود؟
من در پیک موتوری کار میکردم. دوستم جوشکار و دیگری سنگ کار بود اما کارگر بودیم و درآمد بالایی نداشتیم. زندگی در تهران هم سخت است و مجبور بودیم وقتی کم میآوردیم پول قرض کنیم. ما هر 3همشهری هستیم و چند سال قبل برای کار به تهران آمدیم. هر 3با هم در یک خانه زندگی میکردیم و از مشکلات هم خبر داشتیم.
- طلافروشی را کی انتخاب کرد؟
همان روز و اتفاقی آن را شناسایی کردیم. میدانستیم در آن محل طلافروشی زیاد است. برای سرقت به آنجا رفتیم و آن روز وقتی دیدیم در مغازه باز است و فروشنده تنهاست، تصمیم به سرقت گرفتیم.
- اسلحه را از کجا تهیه کردی؟
اسلحه برای دوستم بود. چند سال قبل از یکی از شهرهای غربی کشور آن را خریده بود. اما اسلحه کار نمیکرد در واقع سر دوستم کلاه گذاشته بودند و ما هم از این موضوع بیخبر بودیم و فکر میکردیم اسلحه واقعی است.
- چقدر طلا سرقت کردید؟
یک یا 2 کیلو میشد. کیف دست من بود و وقتی از طلافروشی خارج شدیم، من در محاصره مردم گرفتار شدم. در آخر هم دوستانم مرا جا گذاشتند و رفتند.
- فکر میکردید گیر بیفتید؟
راستش را بخواهید اصلا. اگرچه ما اصلا سابقه نداشتیم و تا به حال در زندگیمان خلافی مرتکب نشدهایم اما فکرش را نمیکردیم که گیر بیفتیم. راستش فکر میکردم دزدی آسانترین راه برای رسیدن به پول است. چون فیلمهای پلیسی و اکشن زیاد دیده بودم که سارقان به راحتی فرار میکنند و یک شبه پولدار میشوند اما وقتی خودمان دست به خلاف زدیم تازه دیدم که اشتباه میکردم. از همه بدتر اینکه حالا آبرویمان پیش فامیل و بستگان رفته است.