«هاشمیه»؛ الیزابتی که هیچ وقت مایوس نشد
بانوی طلایی ایران در مسابقات پارا دو و میدانی المپیک توکیو معتقد است، خانوادهاش از همان کودکی پشتوانه بسیار خوبی برای او بودند و نه تنها مثل خیلی از خانوادهها فرزند معلولشان را پنهان نکردند و نگفتند که تو معلولی و نباید فعالیت داشته باشی، بلکه آن قدر به او بها دادند و خودش نیز تلاش کرد تا به آرزوی ۱۲ سالهاش، یعنی مدال پارالمپیک رسید.
|
به گزارش ایران سپید از بهزیستی، اگر از هر ورزشکاری بپرسید که رنگ کدام یک از مدالهایی که تاکنون کسب کرده برایش با همه متفاوت است، احتمالا مدال المپیک یا پارالمپیک را نام ببرد. مدالی که یک ورزشکار چهار سال شبانهروز تلاش میکند تا آن را بر گردن خود ببیند. مدالی که این روزها هاشمیه متقیان معاوی پرتابگر خوزستانی تیمملی پارا دو و میدانی ایران با عبور از تمام موانع و مشکلات و حتی بیمهریها به آن رسیده است، مدال طلایی که او میگوید ۱۲ سال برای تحقق آن تلاش کرده است. در ادامه گفتوگو با بانوی طلایی ایران و اولین طلایی تاریخ ورزش بانوان ایران در این رشته در پارالمپیک میخوانید:
آغاز مسیر رسیدن به مدال پارالمپیک توکیو
هاشمیه متقیانمعاوی در ابتدا از روزی که تصمیم گرفت باید برای رسیدن به مدال پارالمپیک توکیو تلاش کند، گفت: بعد از پارالمپیک ریو و کسب عنوان چهارمی، زنگی در ذهن من به صدا درآمد که "هاشمیه تو میتوانی در پارالمپیک بعدی بهترین مدال و عملکرد را داشته باشی". از سال ۲۰۱۶ تا قبل از پارالمپیک توکیو به صورت جدی تمرین میکردم. قبلا هفتهای شش جلسه تمرین داشتم اما هر چه پیش میرفتم، تمریناتم به هفتهای ۱۲ جلسه نیز رسید. من زیر نظر خانم کرمزاده با برنامهریزی و کار حساب شده، تمرین میکردم. حتی روزهایی به مربیام میگفتم خستهام اما او با برنامهریزی خوبش درصدد بود که من را همیشه در اوج و بهترین شرایط ممکن قرار دهد. خدا را شکر که با این برنامهها به نتیجه لازم رسیدیم.
شب حساس مسابقه و نماز حاجت
وی درباره شب مسابقه و شرایطی که داشت نیز عنوان کرد: من آن شب، چهار ساعت مفید هم نخوابیدم، البته این را به مربیام نگفتم. آن شب باید زود میخوابیدم و همین کار را هم کردم اما دائما خواب مسابقه، رکورد و اینکه حتی چطور نیزه را به دست بگیرم، میدیدم. قرار بود مربیام ساعت ۶ صبح من را بیدار کند که من قبل از آن برای نماز صبح بیدار شدم و وقتی نماز صبح و نماز حاجت خواندم، انگار حس اطمینان از اینکه موفق میشوم، در دلم قرار داده شد. وقتی نماز حاجت خواندم، گفتم "خدایا امروز هر چه رقم بخورد، شکرگزار تو هستم. همین که اکنون در مسابقات حضور دارم، لطف تو هست و تنها میخواهم که پیش مربی، خانواده و کمیته پارالمپیک من را رو سفید کنی" زیرا خیلیها پیش از این میگفتند که متقیان نمیتواند رکورد خوبی بزند زیرا در تمرینات ارتقا رکورد نداشته است. حتی به واسطه همین که ارتقا رکورد نداشتم، در مقطعی حقوق من قطع شد. به هر حال بعد از نماز صبح، توانستم دو ساعت مفید بخوابم و قبل از اینکه مربیام بیاید برای رفتن به محل مسابقه آماده بودم. وقتی به محل مسابقه رسیدم، دیگر آن اطمینان لازم بابت موفقیت در قلبم بود و میدانستم مدال میگیرم، البته فکر نمیکردم طلایی شوم.
پرتاب طلایی، اشک و فریاد
این بانوی طلایی تیمملی پارا دو و میدانی با اشاره به روز مسابقهاش گفت: در همان پرتابی که منجر به شکست رکورد و طلایی شدنم شد، زمانی که برایم آب آوردند که بخورم، من منتظر درج رکوردم بودم و میدانستم نقره یا برنزم قطعی است. در همین حین نیز خانم کرمزاده مربیام داشت نکات لازم را برای پرتابهای بعدی به من میگفت که به او گفتم "باشه خانم" اما چشمم به درج رکوردم بود که وقتی رکورد ۲۴ متر و ۵۰ سانتی متر را دیدم از خود بیخود شدم و هم گریه میکردم و هم فریاد میزدم، چون رکوردی زدم که بهترین عملکردم را ثابت کردم. من منتظر چنین رکوردی بودم. در ادامه نیز وقتی پرتابهای بعدیام را انجام دادم، میدانستم به مدال میرسم زیرا از عملکردم راضی بودم. البته بعد از مسابقه، گفتم یا نقره میگیرم یا برنز. چون بعد از من هم قرار بود رقبایم پرتاب کنند. نکته جالب این است که با پرتابهایی که داشتم، رقیبهایم خیلی برای من خوشحالی کردند و حتی ورزشکار الجزایری به من گفت فکر نمیکردم این رکورد را بزنی. پرونده من در ایران پیش از اعزام به توکیو با رکورد ۲۲ متر و ۱۶ سانتی متر بسته شد و وقتی این رکورد را زدم دیگر از خودم راضی بودم، حتی اگر به مدال نمیرسیدم. زیرا بهترینِ خودم بودم. من در مسیر رسیدن به پارالمپیک اشکهای زیادی ریختم و سختیهای زیادی دیدم اما به هدفم رسیدم. البته یک درس هم از این مسابقات گرفتم که هرگز نباید رقبا را دست کم بگیرم.
عهد با خود
وی ادامه داد: همیشه مربیان میگویند اگر ورزشکاری همان رکورد تمرینیاش را در مسابقه بزند، قطعا روی سکو است و من هم به خاطر رکوردهای تمرینیام شانس کسب مدال را برای خودم قائل بودم. من در توکیو به خودم گفتم باید بهترین پرتاب را داشته باشی. این مسابقه حس و حال متفاوتی برایم داشت و با خودم گفتم و عهد بستم "هم باید رکورد بزنی و هم مدال کسب کنی". حتی قبل مسابقه نیز مربیام دائما به من میگفت "هاشمیه ما به توکیو آمدهایم که مدال طلا را بگیریم و به ایران برگردیم". همیشه به حرفهای مربیام ایمان دارم و همین هم شد. من حتی پیش از مسابقات نیز برای اینکه تمرکز کاملا روی رقابتم باشد، ۱۰ روز قبل از مسابقات خودم را از فضای مجازی دور کردم و از طریق مربیام با خانوادهام ارتباط میگرفتم.
و خدایی که هاشمیه را روسفید کرد
متقیانمعاوی درباره حس و حالش در زمان ایستادن روی سکوی قهرمانی نیز عنوان کرد: وقتی روی سکو رفتم و پرچم کشورم به اهتزاز درآمد و سرود جمهوری اسلامی ایران نواخته شد، حس و حال عجیبی داشتم و فقط اشک میریختم. آن جا خوشحال بودم که به آرزوی قلبیام که از ۱۲ سال پیش آن را برای خودم متصور بودم، رسیدم. نمیتوانستم به خاطر شرایطم سجده شکر به جا بیاورم ولی وقتی روی سکو بودم، سرم را به سمت آسمان بالا بردم و گفتم "خدایا ممنونم ازت که روسفیدم کردی". به من میگویند فریاد تو فریاد حق بود و حقت را گرفتی و درست است زیرا من برای رسیدن به این مدال، جان کندم و وقتی این رکورد را زدم انگار تمام سختیها را پشت سر گذاشته بود. البته این مدال طلا حاصل، تلاش، تلاش و تلاش من است. حاصل این بود که یک روز هم تمرین را تعطیل نکردیم و حتی زمانی که به خاطر شرایط کرونا باشگاهها تعطیل بود، مربیام با هزینه خودش من را به باشگاه خصوصی میبرد تا از تمرینات عقب نمانم. واقعا مربیام مثل یک مادر کنارم بود و تمام شرایط برای من فراهم بود. مربیام بسیار برای من زحمت کشید. ضمن اینکه حتی خانم کرمزاده آن قدر رسیدگیهایش در توکیو به من عالی بود که به من میگفتند، "الیزابت".
"هاشمیه"؛ نامی بر سر زبانها
وی همچنین بیان کرد: واقعا فکر نمیکردم مردم چنین استقبالی از من داشته باشند. البته من مدال آسیا را دارم و رکورددار آسیا نیز هستم و تنها خانم مدالآور کاروان پارا دو و میدانی ایران در مسابقات جهانی هستم اما با تمام این مدالها، بازهم فکر نمیکردم مدال توکیوی من اینقدر بازتاب داشته باشد. اکنون همه من را به واسطه کسب این مدال میشناسند و البته انتظاراتشان هم بالا رفته و میخواهند که در مسابقات بعدی هم مدال طلا را حفظ کنم. قطعا نیز باید با تمرینات بیشتر، اختلاف رکوردیام را با رقبایم بیشتر کنم و حتما همین طور خواهد شد و تلاش من حفظ این مدال در پارالمپیک پاریس است.
ملاشیه ...
وی درباره زادگاهش ملاشیه هم گفت: ۲۵ سال در این شهر زندگی کردم و ورودم به عرصه ورزش نیز از ملاشیه بود. ملاشیه منطقه واقعا محرومی است. آن زمان، نه آسفالت داشت و نه مدرسه خوب. خیلی از زمانها هم آب شرب قطع میشد و برق هم مشکل داشت. در حالی که ملاشیه مملو از نخبهها و استعدادهای ورزشی است ولی آن چنان که باید و شاید حمایت نشده است. همیشه به خاطر نبود آسفالت در خیابانهای محل زندگیام، اذیت میشدم و شاید روزانه در آمد و رفتهایم سه چهار بار لیز میخوردم. آن قدر لیز خوردهام که همه من را میشناسند (با خنده). وقتی هم فصل بارندگی میرسید، حدود ۴۰ ساعت کوچههایمان پر از گل میشد و من با توجه به شرایطم واقعا برای تردد اذیت میشدم. به خاطر همین وضعیت نامناسب خیابانها، یا پدرم من را در آغوش میگرفت و به مدرسه میبرد یا برادرهایم من را در گاری میگذاشتند و میبردند و میآوردند. به هر حال واقعا ملاشیه محروم است و چیزی ندارد. ۱۰ سال است که به اهواز آمدهایم اما هیچ تغییری نکرده است. ملاشیه حتی باشگاه ورزشی ندارد تا افراد علاقهمند معلول هم بتوانند ورزش کنند. تحصیلکردهای بسیاری در این شهر وجود دارد اما متاسفانه به آن رسیدگی نشده است و هنوز آسفالت خوبی ندارد و با بارندگی، مردم آن با پس زدگی فاضلاب مواجه میشوند. به هر حال از مسئولان میخواهم نگاه ویژهای به شهر ملاثانی داشته باشند و من مطمئنم استعدادهای ورزشی زیادی در این شهر وجود دارند که با توجه و حمایت میتوانند شکوفا شوند.
بانوی طلایی خوزستان در پارالمپیک توکیو با بیان اینکه مدال من خیلی از نگاهها را به سمت این شهر محروم برد و حتی آقای یوسفی نماینده اهواز قول احداث یک زمین چمن مصنوعی در شهر ملاشیه را به من داد، افزود: این مدالآوری انشاءالله در بهبود وضعیت ورزشی شهرم ملاشیه تاثیرگذار باشد. به نظرم بازهم میشود بیشتر و بهتر به این منطقه توجه کرد. امیدوارم برای این شهر یک مرکز بهداشت بزرگ درست شود، به آسفالت آن رسیدگی کنند و مشکل فاضلاب آن را حل کنند و این کمترین چیزی است که میتوان برای این مردم انجام دهند. خود من هم از این به بعد از نظر ورزشی میتوانم به افرادی که مثل خودم دچار معلولیت بوده و به ورزش علاقهمند هستند، کمکهای بیشتری داشته باشم.
دختری معلول اما شاد و فضول
وی خاطر نشان کرد: من دختر فضول و شادی بودم و هیچ وقت معلولیت را حس نکردم و آن را مانعی برای رسیدن به اهداف ندانستم. در دوران کودکی پدرم برایم یک عصای آهنی درست کرده بود که من کارهای عجیب و غریب زیادی با آن انجام میدادم. حتی زمانی که به کوچه برای بازی میرفتم و درب حیات بسته میشد، از طریق همین عصا از در بالا میرفتم و به حیاط خانه میرسیدم.
"ناامیدی"، کلمهای ناآشنا برای هاشمیه
متقیانمعاوی خطاب به افراد معلول نیز عنوان کرد: از افراد معلول هم میخواهم به خاطر معلولیت خود را خانهنشین نکنند و ناامید نباشند و برای خود هدف تعیین کنند. من ابتدا که وارد عرصه ورزش شدم، هدفم مدال آسیایی بود و بعد پله پله اهدافم را بزرگتر کردم. هیچ وقت مایوس نشدم و توکلم به خدا بود و سخت و فشرده تمرین میکردم. پس افراد معلول باید با اتکا به خود و کمک به خودشان، وارد ورزش شوند. مثلا در شهر اهواز شرایط لازم برای ورزش افراد معلول فراهم است و میتوانند در رشتههای مختلف به فعالیت بپردازند اما بازهم تاکید میکنم باید هدفشان مشخص باشد.
نقش پررنگ خانواده
وی با بیان اینکه خانوادهام از همان کودکی پشتوانه بسیار خوبی برای من بودند، افزود: آنها محیط را برای من باز گذاشتند، یعنی نگفتند "تو معلولی و نباید فعالیت داشته باشی". در حالی که خیلی از خانوادهها وقتی فرزند معلول دارند، آن را پنهان میکنند و اصلا رویشان نمیشود آن را به کسی نشان دهند اما خانوادهام، من را پنهان نکردند و به من بها دادند. با اینکه در روستا بودیم اما خانوادهام به من اهمیت میدادند و به من اجازه دادند که درس بخوانم و به دانشگاه بروم و فعالیت ورزشی داشته باشم. خانوادهام هیچ موقع مانع من نشدند و همیشه میگفتند که به دنبال هدفت برو. به ویژه برادرهایم، حامی و مشوق من بودند.
اشک برای گاومیشها!
وی با اشاره به یک خاطره نیز گفت: در اردوی متصل به اعزام بودم که از خبر بیآبی پیش آمده در خوزستان و در پی آن تلف شدن گاومیشها، خیلی اذیت شدم و خیلی گریه کردم و وقتی بعد از مدالم متوجه شدم که مردم خوزستان که مشکلات بسیار داشتهاند، از مدال من خوشحال هستند، حس غرور به من دست داد و گفتم "خدایا شکرت که حداقل برای چند ثانیه این مردم دلشان شاد شد."
تحقق یک آرزو
این ملیپوش با بیان اینکه همیشه دغدغه شغل داشتم، عنوان کرد: وقتی بعد از مدالآوریام در پارالمپیک، آقای گلپایگانی مدیرعامل شرکت ملیحفاری به من قول استخدام را داد، از ته دلم خوشحال شدم زیرا داشتن شغل، آرزوی قلبی من بود. به هر حال ممکن است، من مثلا تا ۲۰ سال دیگر در اوج باشم اما همیشه این دغدغه را داشتم که فردا روزی که ورزش را کنار گذاشتم، قرار است چکار کنم. به هر حال یک ورزشکار از فردای خود خبر ندارد. من نه بیمه دارم و نه حقوقی و از این بابت واقعا نگران آیندهام بودم و نیاز به پشتوانه داشتم که آقای گلپایگانی با این اقدامش دل من و خانوادهام را شاد کرد و مطمئنم که دعای خیر خانوادهام بدرقه راه این مدیر است.
کاروان سردار دلها
وی درباره مزین شدن نام کاروان پارالمپیک ایران به نام "سردار دلها"، گفت: شهید سلیمانی مسئولی مردمی بود که در سیل خوزستان وقتی به استان سفر داشت، حتی در میان مردم با زبان عربی حرف میزد و شور و حال خوبی بین مردم ایجاد کرده بود و به مردم امیدواری و دلگرمی میداد. واقعا او را دوست داشتم و حس غرور نسبت به او داشتم و زمانی که به شهادت رسید، واقعا گریه میکردم و بعد هم که شنیدم اسم کاروان ایران نیز سردار دلها است؛ بسیار خوشحال شدم.
و تمام دلگرمیها...
وی درباره حمایتهایی که از او شد نیز گفت: قبلا زمین جانبازان و معلولان ورزشگاه تختی اهواز اوضاع خوبی نداشت اما آقای حیدری مدیرکل ورزش و جوانان خوزستان با پیگیریهایی که داشت، هم زمین را وسیع کرد و هم برای ما رختکن، سکو و سایهبان و حتی آب سرد کن فراهم کرد تا در شرایط بهتری تمرین کنم. ضمن اینکه این مدیر و معاون بانوان وی خانم ناصریمقدم نیز حمایت مالی خوبی از من و دیگر ورزشکاران داشتند. همچنین باید از مربیام که همیشه همراهیام کرده و حتی گاهی بدخلقیهای من را تحمل کرده است، تشکر ویژه داشته باشم. مربیام از برخی افراد بیمهری دید اما پای من ایستاد. همچنین از همه ملت ایران، مردم خوزستان و شهر ملاشیه و همچنین هیات جانبازان و معلولان خوزستان، تشکر ویژه دارم. آنها با حمایت و دلگرمیهایشان انگیزه من را چندین برابر کردند. از تمام مسئولان و مردمی که به استقبالم آمدند و من را مورد لطف خود قرار دادند، ممنونم. در فرودگاه اهواز نیز آقای یوسفی نماینده اهواز با حلقه گل در هواپیما به استقبال من آمد و شیخمان هم به فرودگاه آمده بود. آقای شمخانی نیز اولین مسئول کشوری بود که برایم لوح تقدیر، پلاکارد و هدیه فرستاد که از همه این مسئولان قدردانی میکنم.
و اما مربی هاشمیه
به گزارش ایسنا، زهرا کرمزاده مربی هاشمیه متقیان نیز در ادامه این گفتوگو، اظهار کرد: من دائما به ورزشکارم میگفتم "برای ما بلیت گرفتهاند که به توکیو برویم و مدال طلا را برداریم و بیاییم". من مرتبا این جمله را به خانم متقیان میگفتم. البته در زمان پرتابهای متقیان بیش از اندازه استرس داشتم و حتی نمیتوانستم در جایگاه مدنظر که نشسته بودم، آرام و قرار داشته باشم. مربیان کشورهای دیگر هم که به نوعی میدانستند ورزشکارانشان مدال نمیگیرند، با خوشحالی من بعد از هر پرتاب هاشمیه خوشحالی میکردند و وقتی مدال طلای ورزشکارم قطعی شد، همه آن مربیان به من تبریک میگفتند و از خوشحالی من و ورزشکارم خوشحال بودند. رکورد متقیان خیلی راضیکننده بود و به نظر من اگر طلا میگرفت ولی با این رکورد نبود، اینقدر خودش و من خوشحال نمیشدیم. این رکورد یعنی هر کاری کردیم به راستی و درستی بوده است. البته همیشه به شاگردانم میگویم پس از موفقیت از من تشکر نکنید و از خدا ممنون باشید زیرا من تنها یک واسطه در این مسیر بودم. هاشمیه دختر خوش قلبی است و خیلی هم به خدا ایمان دارد و همه اینها دست به دست هم داد تا او به موفقیت بسیار خوبی برسد.
وی درباره کسب نشان طلا توسط شاگردش، گفت: هاشمیه انگار در دلش میدانست که قرار است چنین اتفاق خوبی برای او رقم بخورد. حتی بعدا نیز خانواده او گفتند، وقتی بعد از پرتابش آن قدر خوشحالی کرد، گفتیم "چرا هاشمیه از الان دارد خوشحالی میکند چون رقبای اصلیاش هنوز باقی مانده و حالا اگر مدال نگیرد، آبرویمان میرود." ولی ما برای رقم خوردن این مدال، بیش از حد تصور تمرین میکردیم؛ گرما، سرما و کرونا برایمان فرقی نداشت. حتی کارمندان ادارهکل ورزش و جوانان خوزستان به ما میگفتند چه ساعتی برای تمرین میآیید و یک بار به دلمان مانده که بعد از ما وارد ورزشگاه شوید. اینها یعنی ما اول صبح در محل تمرین حاضر میشدیم و بدون وقفه نیز برنامههایمان را جلو میبردیم و به همه میگفتیم که استراحت ما بعد از مسابقات است. الان هم بعد از کسب این مدال با ارزش، استراحت واقعا میچسبد.
سختیهایی که همه فریاد شدند
این مربی درباره فریادها و اشکهای هاشمیه پس از ثبت رکورد در پارالمپیک نیز عنوان کرد: آن لحظهای که متقیان فریاد میزد و اشک میریخت به خاطر تمام سختیها و جفاهایی بود که در این مسیر دیده بود. مطمئنم تمام این سختیها آن لحظه برایش تداعی شد که او آن چنان فریاد میزد. زمانی که در جلسه برنامهریزی فدراسیون بودم، من گفتم قول مدال طلای هاشمیه را میدهم و تلاشمان را برای کسب این مدال میکنیم که بعد از جلسه خیلیها به من خندیدند و گفتند "حداقل حرفی را بزن که بشود و نباید انتظارات را بالا ببری". من هم بعد از کسب مدال گفتم "این همه قولی بود که دو سال پیش دادم."
هاشمیه نماد ملت ایران در توکیو
وی با بیان اینکه به نظر من، مدال هاشمیه واقعا نگاه پروردگار به مردم ملاشیه بود تا این منطقه بیشتر دیده شود، تاکید کرد: به نظرم هاشمیه نماد ملت ایران در توکیو بود که فریاد میزد با تمام سختیها هم میتوان به قله موفقیت رسید و پرچم کشور را بالا ببرد.
قدردانی از یک حامی
کرمزاده با قدردانی از حمایتهای مدیرش در این مسیر، گفت: من استخدام شرکت ملیحفاری هستم که جا دارد از حمایت همه جانبه آقای گلپایگانی مدیرعامل این شرکت بابت ایجاد شرایط لازم برای من جهت فعالیت در عرصه ورزش و خدمت به ورزشکاران، قدردانی کنم. او مشوق جوانان در امر ورزش و دیگر مسائل است و واقعا یک نخبه پرور است و به جوانان بها میدهد. حتی زمانی که در پارالمپیک به همراه خانم متقیان به مدال رسیدیم، او بسیار خوشحال شد و قرار بر این شد جلسهای با ما داشته باشد. در این جلسه در مورد شغل هاشمیه نیز صحبت و مقرر شد که این ورزشکار از مهرماه در شرکت ملیحفاری استخدام شود. ضمن اینکه این شغل هیچ گونه ممانعتی در مسیر قهرمانی خانم متقیان ایجاد نمیکند.
وی افزود: این شغل، لطف بزرگ آقای گلپایگانی است و باید بگویم او مدیر بسیار با جراتی است. ای کاش سایر مدیران شرکتهای توانمند دولتی و خصوصی نیز دست امثال هاشمیه را که نیاز به پشتوانه دارند، بگیرند زیرا این لطف بزرگ به جامعه ورزش است. ما ورزشکارانی را داریم که حتی پول توی جیبی هم ندارند و به واسطه اینکه مجبور هستند کار کنند، دیگر به تمرین نمیآیند. امیدوارم اقدام آقای گلپایگانی سرلوحه کار سایر مدیران باشد.
یک خاطره
مربی تیمملی پارا دو و میدانی ایران با اشاره به نام کاروان ایران در پارالمپیک ایران و تعریف یک خاطره، عنوان کرد: وقتی در اردو بودیم و خبر شهادت سردار سلیمانی را شنیدیم، من و هاشمیه دائما اشک میریختیم و به نوع مظلومیت ایشان در شهادتش، گریه میکردیم. خبر شهادت وی باعث شد که حتی آن روز با اشک به تمرین برویم.
دعای پدر و مادر
وی همچنین گفت: من از پدر و مادر پیرم نگهداری میکنم. گاهی وسط تمرین، مادرم تماس میگرفت و با گریه میگفت که حالم خوب نیست و من باید سریع خودم را به او میرساندم اما همیشه خانوادهام برای خدمت به ورزشکاران همراهم بودهاند و هر وقت به مسابقات میروم، مادر و پدرم پیگیر هستند که شاگردت چکار کرد. مادر و پدر همیشه دعایم میکنند و مادرم همیشه میگوید "الهی دست به خاکستر میزنی برایت زر شود".
مربیانی که باور میخواهند
کرمزاده در پایان خاطر نشان کرد: مربیان نیز بیمهری میبینند اما امیدوارم نگاه مسئولان به این باشد که ما مربیان که واقعا به هر شکلی کنار ورزشکاران هستیم، دیده شویم و به ما انگیزه بدهند. امیدوارم مربیان را باور داشته باشند و به آنها میدان کار دهند و همچنین مربیان زحمتکش دیده شوند.
لینک مطلب: | http://iransepid.ir/News/34359.html |