در پی جانِ جهان گردِ جهان میگردند
با برق خوشحالی چشمانش لنگلنگان به طرفمان آمد و در دستان هنرمندانهاش، تابلویی را مقابلمان گرفت که روی آن معرق کاری شده بود: «در پی جانِ جهان گردِ جهان میگردم».
|
به گزارش ایران سپید به نقل از ایرنا با لکنت گفت: کار خودِ خودم است، لکنتش آنقدر نبود که متوجه نشویم؛ مددجوی معلول ذهنی که بعد از چندسال تمرین و کار اینک تابلو هنری از خود به یادگار گذاشته است؛ اینجا، کارگاه آموزشی معرق واقع در «شهرک نمونه مددجویان ایران».
در کنار تابلو مؤسسه نیکوکاری و خیریه «ریحانه» تابلو بزرگ دیگری با عنوان «بزرگترین شهرک نمونه مددجویان ایران» قرار گرفته که بر سر عنوان آن (بزرگترین) چند دقیقه با رئیس این شهرک چانه زدیم و در نهایت با توجه به تعداد مددجویان و نوع خدماتی که یکجا در این شهرک ارائه میشود ما را قانع کرد این عنوان صحیح است.
اسلامشهر واقع در جنوب پایتخت، بزرگراه آزادگان به سمت جنوب، خروجی احمدآباد مستوفی، حسنآباد خالصه، جنب پمپ بنزین، نشانی این مرکز خیریه است که بنا بر اعلام رئیس آن افزون بر یکهزار مددجو را نگهداری میکند.
در یکی از روزهای گرم تابستان و بدون هماهنگی قبلی برای بازدید از این مؤسسه خیریه که گفته بودند از مراکز مهم و بزرگ مددجویان معلولان ذهنی کشور به شمار میرود عازم اسلامشهر شدیم؛ مؤسسهای که کمتر شناخته شده است؛ حتی راننده و عکاس همراه ما (خبرنگاران ایرنا استان تهران) که در اسلامشهر سکونت دارند هم نام آن را نشنیده بودند.
پرس و جو کنان به مؤسسه رسیدیم و ابتدا با «محمد نیکاختر» رئیس این شهرک که زیر نظر مؤسسه نیکوکاری و خیریه ریحانه فعالیت دارد، ملاقت کردیم؛ مدیری که پس از سالها خدمت در مسئولیتهای مختلف در دوران بازنشستگی به اینجا آمده تا وقتش را صرف خدمترسانی به مددجویان بهزیستی بویژه معلولان ذهنی کند.
مدیری که از ابتدا معلوم بود دل خوشی از خبرنگاران ندارد، ابتدای حضور ما در اتاقش حاضر نبود از پشت میزش جلو ما بلند شود و تلفنش را قطع کند و در خلال مصاحبه نیز از چند خبرنگار که قبلاً برای پوشش خبری به آن مؤسسه رفته و با انتشار اطلاعاتی غیرمستند مشکلاتی برایشان ایجاد کرده بودند گلایه و تاکید داشت که بعضی مواقع اگر اطلاعرسانی همراه با اطلاعات مستند و صحیح نباشد، میتواند مشکل ایجاد کند.
تعداد مانیتورهایی که دوربینهای مداربسته بخشهای مختلف مؤسسه را نمایش میداد چندبرابر مانیتور روی میزی بود که رئیس این مرکز با آن کار میکرد و آنجا بود که نیک اختر در خلال سخنانش توضیح داد این دوربینهای مداربسته چقدر به کارش میآید و نظارت بر نحوه روند خدماترسانی به مددجویان معلول را تقویت میکند.
اینجا زمان نمیگذرد
ابتدای بازدید و پیش از رفتن به بخشهای ایزوله و سالمندی، وارد قسمت کارگاهی و آموزشی شدیم زیرا عقربههای ساعت داشت به زمان تعطیلی کارگاه (۱۲ ظهر) و وقت ناهار مددجویان نزدیک میشد از این رو بسرعت همراه یک کارشناس وارد بخشهای مختلف کلاسها و کارگاههای آموزشی شدیم تا از نزدیک با مددجویان ذهنی هنرمند آشنا شویم؛ معلولانی که برخی از آنان مدالهای مسابقات داخلی و جهانیشان را در گوشه گوشه اتاق آویزان کرده بودند و از آنها به عنوان افتخارات خود یاد میکردند. مسابقات معلولان ذهنی در رشتههای مختلف با عنوان المپیک ویژه شناخته میشود.
در هر کارگاه آموزشی تعدادی میز و صندلی با لوازم مورد نیاز چیده شده بود و هر کدام از مددجویان مشغول خلق آثاری هنری بودند که با دیدن هر مهمانی در کلاس، بلند میشدند و بعد از سلام و احوالپرسی دستهجمعی با شور و هیجان به دنبال نشان دادن هنرهایشان بودند؛ هنرهایی که با افتخار آنها را معرفی میکردند.
کافی بود موقع معرفی کارهایشان به چشمانشان نگاه کنی؛ آمیزهای از عشق، شوق و تلاش برای بیان بیکم و کاست ابعاددستآفرینشهایی که آنان، آنها را آفریدهاند؛ انگار وقتی کارهای هنریشان را به یک غریبه معرفی میکنند، جان تازه ای در جسم و روحشان جان میگیرد و آدم کیف میکند اینهمه انگیزه و سرزندگی را در نگاه این هنرمندان می بیند.
در این کارگاهها از طرحهای ساده گرفته تا طرحهای پیچیده که ساخته و پرداخته ذهنشان بود روی میزهایی چیده بودند؛ بله، واقعیت دارد خالق این آثار ارزشمند هنری مددجویانی هستند که شاید قدرت جسمی، حرکتی، تکلمی یا ذهنی مثل شهروندان عادی نداشتند اما با استعداد و تمرین نشان دادهاند که هنرمند هستند، نه تنها تفاوتی با دیگران ندارند بلکه کارهای هنری ارزشمند و استانداردی را از خود به یادگار گذاشته اند.
مربیان میگفتند این آثار را در مناسبتهای مختلف مثل اعیاد به خیران یا علاقه مندان میفروشند و عوائد آن را صرف همین مرکز میکنند.
در یکی از این کارگاهها مددجویی که متولد سال ۱۳۶۶ بود و به گفته کارشناس کودکان استثنایی این مرکز از سن کودکی در شیرخوارگاه آمنه و از آن پس در مراکز مختلف نگهداری مددجویان زندگیاش را سپری میکند با خوشحالی به سمت ما آمد و گفت: من مداحم و میتوانم برایتان بخوانم. او هم مثل سایر دوستانش به هر چه که داشتند هر چند اندک ولی بسیار افتخار میکردند و امیدی در دلشان روشن بود.
در گارکاه کامپیوتر نیز مددجوی دیگری نشسته بود که در صفحه کامپیوترش عکس حرم ثامن الحجج (ع) نقش بسته بود، تا کنارش ایستادم به من نگاه کرد و گفت: «من کلیپی از عکسهای حرم امام رضا (ع) ساخته ام» براحتی میشد موج عشق و محبت به امام رضا را در چشمانش دید. از او پرسیدم به زیارت حرم امام رضا (ع) رفتهای؟ گاهی معصومانه اش را از من گرفت و سرش را پایین انداخت و جواب نداد. شاید کبوتر دلش را راهی حرم کرده بودم نتوانستم تا انتهای امتداد ذهنش را بخوانم که آیا رفته و در حسرت دوباره دیدن گنبد طلایی حرم است یا هنوز در انتظار زیارت اول؟. واقعاً کسی چه میداند در قلب و ذهن این معلولان ذهنی، این انسانهای پاک خدا روی زمین چه میگذرد؟
هنر بیمثال
در کارگاه دیگر دختری که همه او را سمانه صدا میزدند تصویری زیبا، سیاهقلم از رخ زنی را طراحی کرده بود که در نگاه اول شک کردم آیا او هم کمتوان ذهنی است یا نه؟ آنقدر به ظرافت سایههای چهره، خطوط چشمها، ابروها و تارهای مو را نقش زده بود که انگار خالق آن چهره بود. یکی یکی طرحها را ورق میزد و میگفت: همه اینها را من کشیدهام و زیرش اسم خودم را امضا کردهام. طرحها را نزدیک چهره اش میبرد و به ما نشان میداد، پشت طرحهای سیاه و سفیدش اما چهرهای ساده و رنگین از او نهفته بود.
عکاس خبرگزاری ایرنا که همراهمان بود از او پرسید میتوانی هر چهرهای که به تو بدهند را براحتی چهره دوستانت طراحی کنی که پاسخ داد: بله که میتوانم، برای کشیدن هر تصویر ۲ روز زمان میبرد.
حکایت دیدار با این مددجویان در هر اتاق با هر مددجو خود مفصل و حاوی دقایقی است به اندازه شاید هر دقیقه چند ساعت، زیرا زمانی را که در این کارگاهها با این افراد که از سنین کودکی تا بالای ۶۰ سال در بین آنان حضور داشتند، بودیم، حس نکردیم؛ انگار اینجا زمان را متوقف کرده باشند.
«ملائک قشونی» کارشناس کودکان استثنایی و مسئول مرکز آموزش این مرکز خیریه با اشاره به اینکه ۲۰۰ مددجو در رشتههای مختلف سفال، معرق، سیاه قلم، صنایعدستی، کامپیوتر، گلسازی، قالیبافی و سایر رشتهها مشغول به آموزش هستند گفت: هر کدام از این مددجویان بعد از مشاوره و روانشناسی که روی آنان انجام میشود بر اساس میزان استعداد و هوششان در کلاسهای هنری وارد میشوند و مدت آموزششان هم به توانمندی و یادگیری آنان بستگی دارد به گونهای که فردی در ۲ ماه و فردی در ۶ ماه طول میکشد تا طرحی را درست کند.
قهرمانان بیریا
وارد کارگاه دیگری شدیم که روی دیوارهای آن پر از حکمها و مدالهای قهرمانی بود که در این باره کارشناس کودکان استثنایی این مرکز توضیح داد: این مددجویان در رشتههای مختلف ورزشی در اعزام به مسابقات جهانی مدلهایی از یونان و سوریه را کسب کردهاند.
قشونی به کسب مقامهای جهانی مددجویان نیز اشاره کرد و گفت: پسران این مرکز موفق به کسب مقام اول در رشته والیبال در کشور چین، شهرهای پکن و شانگ های سال ۱۳۸۶، کسب مقام دوم در رشته هندبال در کشور امارات، شهر ابوظبی سال ۱۳۸۷، کسب مقام چهارم در رشته هندبال در کشور سوریه سال ۱۳۸۹، کسب مقام اول در رشته والیبال در کشور یونان، شهر آتن سال ۱۳۹۰ و کسب مقام اول در رشته فلورهاکی داخل سالن در کشور اتریش سال ۱۳۹۶ شده اند.
وی گفت: همچنین دختران مددجوی این مرکز مقام اول در رشته تنیس روی میز در کشور یونان سال ۱۳۹۰، مقام اول در رشته تنیس روی میز (دوبل) در کشور سوریه سال ۱۳۹۱، مقام اول در رشته بدمینتون در کشور سوریه سال ۱۳۹۱ و مقام اول در مسابقات قهرمانی والیبال المپیک ویژه در سال ۱۳۹۲ را کسب کردند.
کارشناس کودکان استثنایی اضافه کرد: در بخش انفرادی بهروز سهامی در هفدهمین دوره المپیک ویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا سال ۱۳۸۹ مقام سوم را کسب کرد.
وی خاطرنشان کرد: همچنین تعدادی از این مددجویان توانمند نیز در مسابقات داخل کشور مقامهای اول تا سوم را در رشتههای مختلف ورزشی کسب کردهاند.
تار و پود دارهای قالی و حصیربافی
در انتهای سالن که در هر گوشه آن جلوهای از آثار هنری مددجویان مشهود بود، کارگاهی که در آن دارهای قالی قد وجود داشت نخهای رنگی گره شده به آنها طرحهایی از گل و گیاه را به تصویر میکشید؛ دستان هنرمندانی که نقش میزد و چالههای خالی را با نخهای ابریشمی پر میکرد نظرمان را جلب کرد وارد این کارگاه شدیم بیآنکه لحظهای از قامت قالیاش چشم بردارد و حضور ما تمرکزش را بهم بزند با سرانگشتان ظریفش حلقههای رنگی را با ترسیمی از طبیعت و گل بوتهها نقش و نگار میزد، گویی نقش فرش را از نقشه ذهنش میزد؛ با قلاب تار و پود قالی را میگرفت و نخ به نخ آن را گره میانداخت. طرحی نیمهکاره و رجهای نبافتهای که میگفت «ببین کمی مانده تا تمامش کنم، این گلها که ببافم قالی دیگری باز می بافم». تابلو فرشهایی به دیوار کوبیده شده بود که گویی زاییده ذهن این مددجویان بود.
در داخل کارگاه حصیربافی یا همان بوریابافی سنتی و قدیمی که از نیهای نیزارها سایبانی است بر خانههای این شهر، پیرزنی بود که در میان گرهزنی نیها، یواشکی با میل و قلاب و کاموایی از رنگ بنفش شال گردنی میبافت برای چه کسی؟ خدا میداند؛ اصلاً آیا کسی را داشت؟ آنقدر میان حصیربافی و شال گردن بافی مردد بود که انگار بین دوراهی مانده باشد.
مربیاش درِ گوشم گفت: خیلی به شالگردنبافی علاقه دارد و چند روزی بود که کاموای او تمام شده و بی حوصله بود، امروز که کاموایش را تهیه کردهایم به خاطر همین ذوق کرده است و با اشتیاق می بافد حتی به او گفتهایم که برود شال گردن ببافد ولی اصرار دارد که حصیر هم ببافد.
بعد از کارگاههای هنری وارد بخش کلاسهای درس شدیم که در آن مددجویان بر اساس توان ذهنیشان سطحبندی میشدند و در کلاس آمادگی یا ابتدایی قرار میگرفتند؛ اینجا کلاس یادگیری سواد خواندن و نوشتن است؛ یکی از مددجویان با آنکه از نعمت داشتن هر دو دست محروم بود ولی با مدادی که بر دهانش میگرفت طرحی دایره و مثلث کشید بی آنکه به قول معلمش کج و کوله باشد؛ ظرافتش به یاد ماندنی بود به سختی مداد را از دهانش بر روی میز قرار داد و گفت مشق هم میتوانم بنویسم.
دفترش را ورق زدم به گوشهای از آن اشاره کرد و اصرار داشت تا چیزی برایش بنویسم مربیاش کنارم ایستاد و گفت: نمره ۲۰ را دوست دارد. اجازه گرفتم و روی دفترش با امضای گردی ۲۰ زدم و نوشتم آفرین. گردی امضای من مانند دایره او نبود، خط خورده و کج و کوله شد.
اینها بخشی از توانمندی افرادی بود که در مقابل تمامی چیزهایی که نداشتند، توانمندهایی را خداوند به آنان هدیه داده که شاید جبران تمام نداشته هایشان باشد و چقدر حال آدم خوب میشود وقتی اوقاتت را با این بندگان معصوم خدا میگذرانی.
زندگی از پشت پنجره
بخش ایزوله از دیگر بخشهای این مرکز بود که به گفته مدیر مرکز در آن ۴۷۰ مددجو خدمات دریافت میکردند، بخشی که در آن مددجویان نشسته و دراز کشیده و زیباییهای زندگی را از پشت پنجره نگاه میکردند. در این بخش جوانترین فرد متولد سال ۷۱ بود و بالاترین سن متعلق به زنی بود که حدود ۹۰ سال عمر داشت اما به او نمیخورد که اینقدر سن داشته باشد.
وقتی به بازدید از این بخش رسیدیم زمان خوابشان بود و بیشترشان آرام خفته بودند گویی از تمام هیاهوهای دنیا تنها سکوت پس از هیاهوی آن را هدیه گرفته باشند. بالای سر یکی از این مددجویان که بر سرش چادر کشیده بود، تابلویی از یک شهید بود؛ از مسئول بخش پرسیدم این دختر به شهدا علاقه دارد که در بالای سرش این تابلو است؟ که گفت: نه این دختر شهید و آن تصویر پدر بزرگوارش است. دختر دیگری هم بود که بالای سرش پر بود از عروسکهای مختلف که مسئول بخش گفت: اینها را مادرش برایش آورده است و هر از گاهی به او سر میزند و با او صحبت میکند.
درباره وضعیت روحی و بهداشتی این مددجویان از مسئول جوان و پرانگیزه بخش پرسیدم و در مورد نظافت مددجویان نیز توضیح داد: مادریاران و پرستاران هرکدام مسئول چند مددجو هستند که روزانه یک بار آنها را استحمام و تمام لباسهایشان را عوض میکنند و سر ساعت داروهایشان را به آنها میدهیم ضمن اینکه این مددجویان بسیار آرام هستند و با هم تختی های خود ارتباط کلامی برقرار میکنند.
خطاب به مسئول بخش که دختر جوانی بود، گفتم: خسته نمیشوی از این کار؟ معطل هم نکرد، سریع جواب داد: خسته؟ زندگی میکنیم با این معصومان.
پدران دیروز
بخش سالمندان هم بخش دیگری از این مجموعه بود که در محوطه آن حیاطی سر سبز و فواره آبی که طراوت را در آن دو چندان میکرد به همراه نیمکتهایی که تعدادی از آنها خالی و تعدادی هم به تنهایی نشسته بودند به چشم میخورد. اینجا محل نگهداری یا راحت بگوییم محل زندگی پدران و مادران دیروز است؛ در که باز شد و وارد شدیم گویی منتظر آمدن کسی باشند با نگاهی پر از انتظار تماشایمان میکردند بدون آنکه حرفی بزنند ولی سکوتشان داشت حرف میزد، کافی بود در نگاهشان دقیق شوی.
فلاسک چای و استکان در دست پدری بود که آرام آرام از آن مینوشید و با نوری که از پشت پنجره اتاق میتابید کتابی را که در دست داشت مطالعه میکرد، با دیدن ما تکانی خورد و سلامی گرم کرد و با دستان چروکیده و ضعیفش آرام دستان همکارمان را فشرد؛ از او در مورد اینکه در اینجا چگونه روزهایش را سپری میکند پرسیدیم و با لبخندی جواب داد «خدارو شکر میگذرد».
آنطور که مدیران مرکز گزارش دادند، این سالمندان از مرکز شهید هاشمی نژاد به این مرکز فرستاده شده بودند.
بخشهای مختلفی در این مرکز از جمله کلینیک توانبخشی، کاردرمانی و آزمایشگاهی بود که فرصت دیدن آنها در مدت زمان محدود امکانپذیر نبود و قول بازدید از بخشهای دیگر را از مدیر شهرک نمونه مددجویان ایران برای بار دیگر گرفتیم.
مرکزی به وسعت قلب هزاران مددجو
آنطور که متولیان این مرکز میگویند ساختمان این مرکز پیش از انقلاب اسلامی با هدف خدماترسانی به مددجویان و خانوادههایشان در سوئیتهای اختصاصی ساماندهی شده که تا سال ۱۳۷۱ حدود ۲۵۰ مددجو در آن زندگی میکردند و بعد از مدتی بنا به دلایلی متروک مانده ضمن اینکه اکنون مالکیت آن در اختیار سازمان بهزیستی قراردارد.
محمد نیکاختر رئیس این مرکز درباره بخشهای مختلف این شهرک توضیح داد: هماکنون در فضای ۲۴ هکتاری این مجموعه یک هزار مددجو زندگی میکنند و از خدمات این شهرک بهره میبرند.
وی ادامه داد: از سال ۸۹ مؤسسه نیکوکاری و خیریه ریحانه با مدیریت رضا مطلبی کاشانی و زیر مجموعه آن، این شهرک نمونه مددجویان ایران فعال شده است که هم اکنون ۶۰۰ مددکار، پزشک، روانشناس و متخصص در حوزههای مختلف مشغول به ارائه خدمت هستند.
نیک اختر بیان کرد: ماهانه حدود سه الی چهار میلیارد تومان هزینه این مرکز است و از این مبلغ حدود ۴۰۰ میلیون تومان فقط صرف بیمه مددکاران و دیگر پرسنل میشود.
وقتی میپرسم که این تعداد پرسنل، زیاد نیست؟ استدلال میکند که خیر؛ زیرا از آنجا که ساختار ساختمانهای این مرکز از ابتدا مختص خدماترسانی به مددجویان ذهنی ساخته نشده کمی کار خدمات رسانی را سختتر میکند؛ ضمن اینکه هزینههای پزشکان، روانپزشکان و دیگر متخصصان برای فعالیت در این شرایط زیاد است.
وی اضافه کرد: این مرکز ماهانه مبلغ ۶۰ میلیون تومان بابت اجاره بهای ساختمان به سازمان بهزیستی میپردازد و البته حدود ۳۸۰ میلیون تومان از بهزیستی برای مددجویان یارانه دریافت میکند که در برابر کل هزینههای مرکز، مبلغ زیادی نیست.
نیک اختر با بیان اینکه فعلاً پذیرش مددجو نداریم گفت: این مرکز ظرفیت یک هزار و ۵۰۰ مددجو را دارد که به خاطر کمبود منابع امکان افزایش تعداد مددجو (بیشتر از یکهزارنفر مددجوی موجود) را نداریم ضمن اینکه تمام پذیرشها در این مرکز باید معرفی شده از سوی بهزیستی باشد.
وی در پاسخ به این موضوع که معرفی بیشتر این مرکز میتواند به جلب مشارکتهای خیرین و کمکهای مردمی نیز بینجامد اظهارداشت: این مرکز دفتر مشارکتهای خیران دارد که اینک تنها حدود ۲۰ درصد نیازهای مددجویان با این کمکها مرتفع میشود و به اعتقاد مدیرعامل این مؤسسه نباید جلو کمکهای انسان دوستانه و خیرانه مردم را گرفت بلکه هر کس به هر اندازهای که احسان میکند کم یا زیاد باید به یک میزان مورد تقدیر قرار گیرند.
مدیرشهرک نمونه مددجویان ایران با اشاره به اینکه در این مرکز مددجویان از سن هشت تا ۱۰۰ سال خدمات دریافت میکنند گفت: ۵۰ درصد مددجویان این مرکز مجهولالهویه و ۳۰ درصد بدسرپرست هستند.
وی خاطرنشان کرد: مددجویان با معلولیتهای ذهنی، جسمی، حرکتی به جز سه دسته از مبتلایان به ایدز، اوتیسم و بیمارانروانی مزمن در این مرکز زندگی میکنند که روزانه حدود ۲۰ هزار عدد قرص بین آنان توزیع میشود.
به گفته نیکاختر، این مرکز از همه نظر خودکفا و به گونهای برنامه ریزی صورت گرفته است که برای مدت زمانی خاص بتواند خودش همه امکانات دارویی، غذایی و… خود را فراهم کند به همین علت نیز بزرگترین شهرک نمونه مددجویان ایران نام گرفته است.
وی با اشاره به اینکه واحد توانبخشی مرکز شبانهروزی این شهرک در سه زمینه فیزیوتراپی، کاردرمانی و گفتار درمانی خدمات ارائه میکند گفت: هدف اصلی این مجموعه به حداکثر استقلال رساندن مددجویان با مشکلات جسمی و ذهنی و بهبود کیفیت زندگی آنان با استفاده از تمرینات، تکنیکها و همچنین وسایل کمکی است.
نیکاختر افزود: مددجویان این مرکز توسط کارشناسان این واحد مورد ارزیابی اولیه قرار میگیرند و پس از غربالگری به صورت طبقه بندی شده برای آنان پرونده تشکیل میشود.
مدیرشهرک نمونه مددجویان ایران با بیان اینکه در بخش فیزیوتراپی به صورت میانگین ۴۰ تا ۵۰ مددجو در هفته مراجعه میکنند گفت: بیمارانی که دارای مشکلات نورولوژی از جمله ضایعات نخاعی SCT، سکته مغزی CVA و بیماران با مشکلات روماتولوژی مثل آرتروروماتوئید و استئوآرتریت، انواع دفورمیتی ها و کوتاهیهای عضلانی و انواع جراحیهای طبق دستور پزشک متخصص از خدمات این بخش بهره مند میشوند.
وی ادامه داد: بخش کاردرمانی در دو زمینه کاردرمانی جسمی- حرکتی و کاردرمانی ذهنی خدمات ارائه میکند به گونهای که کاردرمان با ارائه مشاوره و ارائه تکنیکها، تمرینهای کششی و تقویتی، تمرینهای حسی و حرکتی، تمرینهای شناختی، بازیهای گروهی و استفاده از وسایل کمکی به مددجویان کمک میکند.
نیکاختر تاکید کرد: ارائه خدمات تنها محدود به این بخشها نیست بلکه کاردرمان در بخشهای بستری نیز حضور پیدا میکند و مددجویان را ویزیت میکند.
به گفته وی، به صورت میانگین در بخش کاردرمان ۵۰ تا ۶۰ مددجو در هفته مراجعه و حدود پنج مددجو نیز در داخل بخش صدف این شهرک خدمات دریافت میکنند.
اینها بخشی از خدماتی بود که در گوشه و کنار این شهرک به مددجویانی ارائه میشد که تنها از تمام این نعمتهای دنیا دلشان به این خانه پرجمعیت خوش بود تا در کنار دوستانشان روزگار سپری کنند، مرکزی که به گفته مدیر آن آنچنان تمایلی به جنجال رسانهای و در بوق و کرنا کردن خدماتشان ندارند شاید در لایههای پنهان این شهرک قلب مهربانی باشد که برای خیر این خانه بزرگ دعای خیری کند.
گزارش از فرزانه پیری و داود میاندهی
لینک مطلب: | http://iransepid.ir/News/17815.html |