به گزارش ایران سپید نام : حسین در انجیل {طاب} و در تورات {شبیر }/ کنیه : ابوعبدالله و ابوعلی/القاب : سیدالشهدا - سبط ثانی - سید شباب - اهل الجنه - سبط الا سباط -رشید -وفی - طیب - سید زکی - مبارک - و......منصب : معصوم پنجم و امام سوم شیعیان / تاریخ ولادت : سوم شعبان سال چهارم هجری . برخی از مورخان تولد آن حضرت را پنجم شعبان دانسته اند و برخی نیز سال سوم هجری ذکر کرده اند/ محل تولد : مدینه مشرفه در سرزمین حجاز عربستان سعودی کنونی/ نسبت پدری : امیر المو منین امام علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب {ع}/ مادر : فاطمه زهرا {س} دختر پیامبر اسلام
امام حسین {ع} در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه به دنیا آمد رسول خدا {ص} نام این فرزند زهرا {س} را حسین نهاد. وی مورد علاقه شدید پیامبر {ص} بود و آن حضرت در باره او فرمود ه {حسین منی وانا من حسین } و نیز در آغوش پیامبر بزرگ شد 0 و هنگام رسول خدا شش ساله بود در دوران پدرش علی بن ابی طالب {ع} نیز از موقیعت والایی برخوردار بود . علم . بخشش . بزرگواری . فصاحت . شجاعت . تواضع . دستگیری از بینوایان 0 عفو گذشت . و ..... از صفات برجسته آن حجت الهی بود .
در دوران خلافت پدرش کنار آن حضرت بود ودر سه جنگ {جمل} . {صفین } . و{نهروان } شرکت داشت .
مدت امامت : از زمان شهادت برادرش امام حسن مجتبی {ع} در صفر سال 50 هجری تا محرم سال 61 هجری . به مدت 10 سال بود .
تاریخ و علت شهادت : بعد از ظهر روز دهم محرم {عاشورا } سال 61 هجری به همراه تعدادی از نزدیکان و یاران و اصحابش در سرزمین کربلا با شمشیر های بران لشگریان عمربن سعد که از سوی عبیدالله بن زیاد . {والی کوفه }و یزید بن معاویه . {خلیفه شام } به جنگ آن حضرت آمده بودند آنها به وضع دردناکی به شهادت رسیدند . شهادت آن حضرت در سن 57 سالگی بود
محل دفن : کربلا . در سمت غربی رود فرات {کشور عراق کنونی }
همسران : 1- لیلی- دختر ابی مره ثقفی 2- شهر بانو -دختر یزدگرد سوم 3- رباب - دختر امرا القیس 4- ام اسحاق - دختر طلحه تیمی 5- قضاعیه {ام جعفر }6- حفصه- دخترعبدالرحمن بن ابیبکر
فرزندان : 1- امام زین ا لعابدین {ع} 2- علی اکبر {ع} 3- علی اصغر {ع} 4- جعفر {ع}5- سکینه {س} 6- فاطمه {س} 7- رقیه {س} 0 از میان فرزندان امام حسین {ع} جعفر در زمان حیات پدرش وفات یافت . علی اکبر {ع} و عبدالله { معرف به علی اصغر } {ع} در کربلا شهید شدند و نسل آن حضرت تنها از طریق امام زین العابدین {ع} زیاد گردید . برخی مورخان تعداد فرزندان امام حسین {ع} را باذکر نامهای علی اصغد و زینب . 9 نفر دانسته اند .
زمامدارن معاصر : پیامبر اسلام حضرت محمد {ص} . ابوبکر بن ابی قحافه . عمر بن خطاب . عثمان بن عفان . امیرالمو منین علی بن ابی طالب {ع} 0 امام حسن مجتبی {ع} . سه تن از زمامداران در زمان امام حسین {ع} ینعی پیامبر اسلام {ص} . امیرالمومنین {ع}و امام حسن مجتبی {ع}علاقه و محبت شدیدی به امام حسین {ع} داشتند . و آن حضرت نزد آنان از جایگاه ویژه ای برخوردار بود . امام حسین {ع} که دختر زاده وسبط ثانی پیامبر اکرم {ص} بود به همراه برادرش امام حسن مجتبی {ع} در دامن پیامبر {ص} رشد و نمود کرد و هر دو از آغاز زندگانی خویش از سر چشمه وحی و رسالت سیراب شدند . پیامبر اکرم {ص} بار ها با گفتار و کردار خویش شدت محبت خود به امام حسن {ع} و امام حسین {ع} به صحابه گوشزد نمود و آنان را به دوستی این دو ریحانه بهشت فراخواند . از آن حضرت نقل شده است که در باره امام حسن {ع}و امام حسین {ع }فرمود: { اللهم انی احبها فا حبهما و احب من یحبها } بار خدایا من آن دو را دوست دارم . پس تو هم آنان را دوست بدار و با کسی که با آنان دوستی کند . دوست باش .
اما خلفای بنی امیه {معاویه و فرزندش یزید } به مقام معنوی امام حسین {ع} و نزدیکی اش به پیامبر رشک برده و در پنهان و آشکار با وی دشمنی می کردند و سر انجام نیز آن حضرت را در سرزمین کربلا با وضع فجیعی به شهادت رساندند .
رویداد های مهم : تحمل مصیبت رحلت جدش پیامبر اسلام {ص} در سال یازدهم هجری – فشارهای روانی مخلفان بر پدر و مادرش پس از رحلت پیامبر {ص} – تحمل مصیبت شهادت مادرش فاطمه زهرا {س} در سال یازدهم هجری – همراهی با پدرش امام علب {ع} در تصدی خلافت اسلامی و حضور در جنگهای جمل- صفین- نهروان – تحمل شهادت پدرش امام علی {ع} در محراب مسجد کوفه در 21 رمضان سال چهلم هجری – انتخاب برادرش امام حسن مجتبی {ع} به خلافت اسلامی پس از شهادت امیر المومنین {ع} – خیانت سران نظامی و قومی و سپاهیان به امام حسن مجتبی {ع} و صلح اجباری آن حضرت با معاویه ابن ابی سفیان در جمادی الاول سال 41 هجری – تحمل مصیبت شهادت امام حسن مجتبی {ع} در سال 50 هجری – نامه شیعیان بصره و کوفه به امام حسین {ع} پس از شهادت امام حسن {ع} برای دعوت به رهبری قیام علیه معاویه بن ابی سفیان و عدم پذیرش امام حسین {ع} به خاطر پایبندی به صلح نامه امام حسن {ع} – هلاکت معاویه و جانشینی فرزندش یزید بر منصب خلافت در رجب سال 60 هجری – نامه شدیدالحن یزید به والی مدینه ولید بن عتبه ، مبنی بر گرفتن بیعت از مردم به ویژه ابا عبدالله الحسین {ع} – امتناع امام حسین {ع} از بیعت با یزید بن معاویه و خروج از مدینه به همراه خاندان خود در آخرین روزهای رجب سال 60 هجری – ورود امام حسین {ع} به مکه معظمه در سوم شعبان سال 60 هجری و اقامت در آنجا تا هشتم ذی حجه همان سال {به مدت چهار ماه و پنج روز } – جنبش سران و بزرگان شیعه در کوفه و دعوت آنان از امام حسین {ع} برای ورودبه کوفه و رهبری قیام علیه یزید – فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه در پنجم شوال سال 60 هجری و بیعت بیش از هیجده هزار نفر از شیعیان با او – نامه طرفداران بنی امیه در کوفه به یزید بن معاویه و آگاهی او از ورود مسلم بن عقیل و قیام شیعیان – فرستادن عبیدالله بن زیاد از سوی یزید بن معاویه به کوفه برای نابودی قیام شیعیان –نامه امام حسین {ع} به روسای پنج قبیله بزرگ بصره و دعوت آنان به قیام علیه امویان 0 – استجابت چهار قبلیه بصره از دعوت ابا عبدالله الحسین {ع} یاری آن حضرت – خروج امام حسین {ع} از مکه به عزم کوفه در هشتم ذی حجه سال شصت هجری – نبرد مسلم بن عقیل با لشگریان عبیدالله بن زیاد در کوفه و شهادت وی و هانی بن عروه در این واقعه 0 در نهم ذی حجه سال شصت هجری{ روز عرفه } – برخورد قافله امام حسین {ع} با لشگریان حر بن یزید تمیمی – در حوالی کوه { ذوحسم } و رفتار نیکوی ابا عبدالله الحسین {ع}با لشگریان حر – رسیدن نامه عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به دست حر بن یزید مبنی بر سخت گیری بر امام حسین {ع} و استقرار آن حضرت در بیابان خشک و بی آب – ورود قافله امام حسین {ع} به کربلا و مستقر شدن در آن مکان در تاریخ دوم محرم سال 61 هجری و اردو زدن لشگریان حربن یزیددربرابرآنان -واگذاری فرماندهی سپاه کوفه به عمر بن سعد توسط عبیدالله بن زیاد والی کوفه – ورود عمربن سعد به همراهی چهار هزار مرد جنگی به کربلا برای مبارزه با امام حسین {ع} – تجمع بیش از سی 30هزار مرد جنگی در کربلا برای نبرد با کاروان امام حسین {ع} – آمادگی لشگریان عمر بن سعد برای نبرد با امام حسین {ع}
در روز نهم محرم سال 61 هجری { روز تاسوعا } و در خواست مهلت امام حسین {ع} از عمر بن سعد در شب عاشورا - فرماندهی امام حسین {ع} و آرایش سپاه اندک خویش در روز عاشورا به سه بخش { میمنه ، میسره ، پرچمداری } – در قسمت میمنه به فرماندهی زهیربن قین ، و در قسمت میسره به فرماندهی حبیب بن مظاهر ، و در قسمت پرچمداری که در قلب سپاه بود توسط عباس بن علی {ع} فرماندهی می شد – پشیمانی حر و خروجش از سپاه عمر بن سعد و پیوستن به سپاه امام حسین {ع} و طلب بخشش از آن حضرت – آغاز نبرد گروهی بین سپاهیان امام حسین {ع} و سپاهیان عمربن سعد و کشته شدن قریب پنجاه نفر از یاران امام حسین {ع } در میدان نبرد – خطبه های مکرر امام حسین {ع} برای سپاهیان عمربن سعد برای جلو گیری از جنگ و خون ریزی – مبارزه فردی یاران واصحاب امام حسین {ع}با سپاهیان عمربن سعد و شهادت مظلومانه و قهرمانه یکی پس از دیگری آنان – مبارزه امام حسین {ع} با سپاهیان سیاه دل عمربن سعد و شهید شدن آن بزرگوار در میدان نبرد به دست شمربن ذی الجوشن { که لعنت خدا بر او باد } – جدا کردن سر مبارک آن حضرت و سرهای شهدای دیگر کربلا و غارت کردن لباسها و لوازم های شخصی آنان به دست سپاهیان کوردل عمربن سعد – اسب دوانی بر بدنهای مبارک شهیدان کربلا توسط لشگر عمربن سعد – غارت کردن خیمه ها و اسباب و وسایل شخصی بازماندگان قافله حسینی و به آتش کشیدن خیمه ها آنان به دست سپاهیان عمربن سعد – دفن کشته های سپاهیان یزید به دست عمال عمربن سعد و عریان گذاشتن بدنهای پاک شهیدان در سرزمین گرم کربلا – اسیر و آواره کردن بازمانده گان قافله حسینی { زنان ، کودکان ، و امام زین العابدین {ع} } و حرکت دادن آنان از کربلا به کوفه و از کوفه به شام توسط سپاهیان عمربن سعد – به خاک سپرده شدن بدنهای شهیدان کربلا به دست گروهی از قبیله بنی اسد در روز سیزدهم محرم سال 61 هجری { سه روز پس از واقعه کربلا –
پس از به خاک سپاری بدنهای بی سر شهدای کربلا توسط قوم بنی اسد یکی از افراد قوم از زبان هلال بن نافع آخرین دقایق حیات امام حسین {ع} را چنین نقل کرد . من با سپاه عمربن سعد ایستاده بودم و حسین جان می داد . سوگند به خدا که من در تمام عمر هیچ کشته ا ی را ندیدم که تمام پیکرش به خون آغشته باشد و چون حسین صورتش نیکو و چهره اش نورانی باشد به خدا قسم درخشش نور چهره اش مرا از تفکر در کشته شدنش باز می داشت . و چون امام {ع} از اسب بر زمین افتاد اسب آن حضرت با پیشانی خوننین خود را به خیمه رسانید و شیهه ای کشید . و اهل بیت که اسب را خوننین و بی سوار دیدند دانستند که چه حادثه عظیمی رخ داده است و بعد حضرت زینب {س} فریاد بر آورد { وا اخا وا سیدا وا اهل بیتا } کاش آسمان بر زمین فرو میافتاد و کو ها ار هم می پاشید و بر زمین می ریخت . و بعد نزد امام آمد و دید برادر در حال جان دادن است و عمربن سعد با عده ای ایشان را احاطه کرده اند . فریاد زد ای عمر بن سعد ابا عبدالله را می کشند ؟ و تو نگاه می کنی ؟ عمربن سعد که منقلب شده بود می گریست . صورت خود را برگرداند . حضرت زینب فریاد آیا در میان شما یکنفر مسلمان نیست ؟و پاسخی نشنید . عمربن سعد فریاد زد پیاده شوید حسین را راحت کننید . شمربن ذی الجوشن لعنت الله مبادرت به این کار کرد و با پایش به آن حضرت ضربه زد و روی سینه امام نشست و محاسن شریفش را گرفت و سرش را از پیکر جدا ساخت و .... .
امام حسین {ع} و پیامبر {ص} : از ولادت حسین بن علی {ع} که در سال چهارم هجری بود تا رحلت رسول الله {ص} که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد 0 مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام {ص} در باره حسین {ع} ابراز می داشت به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند . سلمان فارسی می گوید : دیدم که رسول خدا {ص} حسین {ع} را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسد و می فرمود : تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارنی . تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی . تو حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه 9 نفرند و خاتم ایشان . قائم ایشان {امام زمان عج } می باشد . ابو هریره که از مزدوران معاویه . و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف می کند که 0 رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد وقتی به ما رسید فرمود . هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته0 و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است .
بهترین و صمیمی ترین و گویا ترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر {ص} و امام حسین {ع} را میتوان در این جمله رسول گرامی اسلام {ص} خواند که فرمود : حسین از من و من از حسینم
امام حسین {ع} با پدر : امام حسین {ع} مدت 30 سی سال با پدر زیست . پدری که جز به انصاف حکم نکرده و جز به طهارت و بندگی پروردگار نگذرانید . جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند . همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخا ستند . در تمام این مدت با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد ودر چند سالی که حضرت علی {ع} متصدی خلافت ظاهری شد . حضرت امام حسین {ع} در راه پیشبرد اهداف اسلامی مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید . و در جنگهای صفین . جمل . و نهروان شرکت داشت . و به این ترتیب از پدرش امیرالمومنین {ع} و دین خدا حمایت کرد و حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد .
امام حسین {ع} با برادر : پس از شهادت حضرت علی {ع} به فرموده رسول خدا {ص} و وصیت امیرالمومنین {ع} امامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی {ع} فرزند بزرگ امیرالمومنین {ع} منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن {ع} گوش فرا دارند . چنان که وقتی بنابر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ امام حسن {ع} مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید . امام حسین {ع} شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین نیست هرگز اعتراض به برادر نداشت و حتی یک روز معاویه در حضور امام حسین {ع} دهان آلوده اش را به بدگوئی نسبت به امام حسن {ع} و پدر بزرگوارشان امیرمومنان {ع}گشود 0 امام حسین {ع} به دفاع برخاست تا سخن در گلوی معاویه بشکند و سزای ناهنجاری اش را به کنارش بگذارد . ولی امام حسن {ع} او را به سکوت و خاموشی فرا خواند . امام حسین {ع} پذیرا شد و به جایش بازگشت . آنگاه امام حسن {ع} خود به پاسخ معاویه بر آمد و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .
پیمان صلح امام حسین {ع} با معاویه : اگر حسین بن علی {ع} در زمان معاویه قیام می کرد معاویه می توانست از پیمان صلحی را که با امام حسن {ع} بسته و مورد تائید امام حسین {ع} نیز قرار داشت به منظور متهم ساختن حسین بن علی {ع} بهره برداری کند زیرا همه مردم می دانستند که امام حسن {ع} و امام حسین {ع} متعهداند تا زمانی که معاویه زنده است سکوت کرده به حکومت او گردن نهند حال اگر امام حسین {ع} بر ضد معاویه اقدام می کرد امکان داشت معاویه او را شخصی فرصت طلب و پیمان شکن قلمداد کند . البته می دانیم که امام حسین {ع}پیمان معاهده خود را با معاویه پیمانی لازم الوفا نمی دانست زیرا این پیمان از روی آزادی و میل و اختیار صورت نکرفته بود بلکه پیمانی بود که تحت فشار و اجبار و در شرایطی صورت گرفته بود که بحث و گفتگو فایده ای نداشت . بعلاوه معاویه آن را نقض کرده و محترم نشمرده بود و خود را به آن ملزم نمی دانست . بنابرین چنین عهد و پیمانی اگر هم در اصل صحیح و معتبر بود حسین بن علی {ع} مقید به آن نبود زیرا خود معاویه آن را زیر پا گذاشته و در نقض آن از هیچ کوششی فرو گذار نبود اما در هر حال معاهده صلح می توانست دستاویز تبلیغاتی معاویه در برابر قیام احتمالی امام حسین {ع} قرار گیرد .
قیام امام حسین { ع } : یزید پس از معاویه بر تخت حکومت تکیه زد و خود را امیرالمومنین خواند و برای سلطنت ناحق و ستمگری هایش را تثبیت کند مصمم شد برای نامداران و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند به همین منظور نامه های به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین بن علی { ع } بیعت بکیر و اگر مخالفت نمود به قتلش برسان . حاکم این خبر را به حسین بن علی {ع} رسانید و جواب مطالبه نمود . امام حسین {ع} چنین فرمود : انا الله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الا مه براع مثل یزید .آنگاه که افرادی چون یزید شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کنند بر مسند حکومت اسلامی بنشینند باید فاتحه اسلام را خواند .
امام حسین {ع} می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانند لذا به امر پروردگار شبانه از مدینه به سوی مکه حرکت کرد . آمدن آن حضرت به مکه همراه با سر باز زدن او از بیعت با یزید . در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت و این خبر تا به کوفه هم رسید . کوفیان از امام حسین {ع} که در مکه بسر می برد دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد . امام حسین {ع} مسلم بن عقیل . پسر عمویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفیان را از نزدیک برسی کند و برایش بنویسد . مسلم بن عقیل به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه ای روبرو شد. هزاران نفر به عنوان نایب امام {ع} با او بیعت کردند و مسلم هم نامه ای به امام حسین {ع} نوشت و حرکت فوری امام {ع} را لازم گزارش داد . هر چند امام حسین {ع} کوفیان را به خوبی می شناخت و بی وفائی و بی دینی هایشان را در زمان حکومت پدر و برادر خود دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعت شان با مسلم نمی توان اعتماد کرد و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند . در این بین یزیدبن معاویه عده ای از ماموران خود را به مکه فرستاد و از آنان خواست تا امام را ترور کنند و اگر به جنگ کشیده شد با او بجنگند . امام از این توطئه آگاهی یافته بودند . آن بزرگوار در روز هشتم ذی حجه 0 یعنی یک روز پیش از به شهادت رسیدن مسلم بن عقیل . مکه را ترک کردند. بسیاری از مردم حضرت را از رفتن به کوفه منع کردند و آنان را مردمی غیر قابل اعتماد می دانستند . از آن جمله محمد بن حنفیه برادر امام حسین {ع} شب هنگام نزد آن حضرت آمد و چنین گفت . برادر جان شما می دانید که مردم کوفه با پدر و برادرت مکر کردند و من میترسم با تو نیز چنین کنند اگر صلاح می دانی در مکه بمان زیرا تو عزیزترین و ارجمندترین افراد هستی . حضرت فرمود : میترسم یزیدبن معاویه بطور ناگهانی مرا در حرم امن خداوند به قتل برساند و به وسیله من به خانه خدا هتک حرمت شود . محمدبن حنفیه گفت اگر از این موضوع باک داری به یمن برو زیرا در آنجا محترم خواهی بود و یزید هم نمی تواند به تو آسیبی برساند. حضرت فرمود در پیشنهاد تو تامل خواهم کرد . با این وجود اباعبدالله الحسین {ع} تصمیم گرفتند مکه را به قصد کوفه ترک کند . ساعات آخر شب بود خبر حرکت امام به محمدبن حنفیه رسید او خود را به امام حسین {ع} رساند مهار ناقه را گرفت و پرسید . برادر جان مگر وعده ندادی که در پیشنهاد من تامل خواهی کرد ؟ حضرت فرمود : بلی. محمدبن حنفیه گفت پس چرا شتاب میکنی ؟ حضرت فرمودند . پس از رفتن تو جدم رسول خدا {ص} به من فرمودند: ای حسین . به سمت عراق حرکت کن . که خداوند می خواهد تو را کشته ببیند . محمدبن حنفیه گفت : انا الله و انا الیه راجعون . اکنون که برای کشته شدن میروی پس این زنها و کودکان را برای چه با خودت می بری ؟ حضرت فرمودند : رسول خدا به من فرمودند: خداوند می خواهد این زنان و کودکان را اسیر ببیند
در بین راه کوفه خبر شهادت مسلم بن عقیل و قیس بن مصهربه امام حسین {ع} رسید . و دیگر هیچ شک و تردیدی در حیله و مکر و بی وفائی کوفیان نمانده بود . با این وجود امام تصمیم به ادامه حرکت گرفتند . پس از آنکه کاروان حسینی به نزدیکهای کوفه رسید متوجه شدند که سپاهی از دور به سمت آنان می آید . این سپاه . سپاه حربن یزید ریاحی سردار بزرگ کوفه بود . او ماموریت داشت مانع حرکت حضرت به کوفه شود . و همچنین مانع برگشت به سمت مدینه شوند وقتی سپاه به کاروان امام رسید خیلی تشنه بودند . به فرمان امام یاران آن حضرت به افراد سپاه و حتی به اسبهای آنان آب دادند . آنگاه حر ماموریت خود را به اطلاع امام رساند . امام حسین {ع}فرمودند . شما خودتان نامه نوشتید و از من خواستید به کوفه بیایم و اکنون اگر از خواسته خود منصرف شدید بگذارید برگردم . حر پاسخ داد به خدا قسم من از نامه ها بی اطلاعم به دستور امام خورجینی پر از نامه را در مقابل حر قرار دادن . حر گفت من نامه ای ننوشتم و دستور دارم تو را به کوفه نزد ابن زیاد ببرم . امام از تسلیم شدن خوداری کرد . و به یاران خود دستور بازگشت دادند ولی حر مانع بازگشت حضرت شد . سپس حر پیشنهاد کرد امام نه به کوفه بیاید و نه به مدینه بروند و راه دیگری را انتخاب کنند امام نیز مسیر حرکت را تغییر دادند . کاروان حسینی روز دوم محرم سال 61 هجری در حالی که سپاه حر آنان را همراهی می کردند به سرزمین کربلا رسیدند . اباعبدالله الحسین {ع} رو کرد به کاروان پرسیدند : آیا کسی میداند نام این سرزمین چیست ؟ پیر مردی از میان کاروان آمدند جلو گفتند یا ابا عبدالله نام این سرزمین نینوا است . و نام دیگر این محل را غاضریه هم می گویند . حضرت فرمودند آیا نام دیگری هم دارد ؟ پیرمرد عرض کرد پدران ما نام اینجا را کربلا نیز میگفتند . حضرت امام حسین {ع}فرمودند : خداوندا . از غمها و بلاها به تو پناه می برم . اینجا محل اندوه و مصیبت است . این خبر را جدم رسول خدا به من داده است . اصحاب پیاده شدند و سپاه حر هم توقفنمود سپس حر بن یزید ریاحی طی نامه ای عبیدالله ابن زیاد را از ماجرا با خبر ساخت .
عبیدالله ابن زیاد نیز نامه ای نوشت و از طریق حر به امام حسین {ع} ارسال داشت . امام نامه را باز کرد . متن نامه چنین بود . ای حسین به من خبر دادند که تو در کربلا توقف کرده ای . یزید بن معاویه به من نوشته است که نخوابم و شکم خود را از غذا سیر نکنم تا تو را بکشم و یا تسلیم حکم من شوی . والسلام . امام حسین {ع} نامه را قرائت کرد و سپس آن را به دور انداختند وحتی جواب آن را ندادند . ابن زیاد پس از شنیدن این خبر عمربن سعد را که یک مرد مال پرست و جا طلب بود را به فرماندهی سپاه منصوب کرد وبه او دستور داد با امام بجنگد . وبه او نیز وعده داد اگر به این دستور عمل کند . حکومت {ری} را به او واگذار خواهد کرد . روز بعد عمربن سعد با چهار 4 هزار سواره نظام وارد سرزمین کربلا شد . پس از ورود به کربلا عمربن سعد نماینده ای را نزد امام فرستاد و علت حرکت حضرت را جویا شد . امام حسین {ع} در پاسخ می گوید شما خودتان به من نامه نوشتید و خواستید به کوفه بیایم . اکنون اگر از سخن خود برگشتید من نیز بر خواهم گشت و اینجا را ترک می کنم . عمربن سعد پاسخ امام را به عبیدالله بن زیاد نوشت. ابن زیاد در پاسخ به عمربن سعد نوشت . اکنون او در چنگال ما گرفتار شده است .هرگز رهایش نخواهم کرد .