کد خبر: 33514
به بهانه روز معلم،
گفتگو با یک معلم پیش کسوت که به فعالیتهای تربیتی اعتقاد دارد+فایل صوتی
12 اردیبهشت روز معلم نامیده می شود روزی که هر سال به بهانه آن از این قشر فداکار یاد می کنیم. امسال با معلم پیش کسوتی صحبت کرده ایم که علاوه بر تدریس دروس زبان و عربی، در فعالیتهای پرورشی مدرسه نیز دستی داشته است.

به گزارش ایران سپیدخالق شعبان معلم بازنشسته ای است که کار تدریس را از سال 60 آغاز کرده است. او می گوید: من تا سال 88 در مجتمع نابینایان شهید محبی تدریس می کردم و بعد از آن هم چند سالی به عنوان معلم حق التدریس فعالیت داشتم تا اینکه بازنشست شدم. من بر اساس علاقه ام در مدرسه در زمینه تئاتر و سرود فعالیت داشتم چند نمایشنامه ای هم نوشتم و بچه ها اجرا کردند. دوره ای هم در زمینه تواشیح کار می کردم. اوج کار تواشیح ما کاری بود که در مدرسه احیا اجرا شد که بر اساس آن به گروه قول حج عمره داده شد. البته من سه سال دنبال ادای آن قول بودم تا اینکه به انجام رسید. در مراسم حج هم بچه های ما تواشیح بسیار سنگینی را اجرا کردند . در زمینه کارهای تربیتی هم با مسئول تربیتی مدرسه همکاری داشتم از تدریس رایگان در عصرها تا برگزاری جشنهای مدرسه. من معلم پرورشی نبودم ولی بر اساس علاقه شخصی این کارها را انجام می دادم. هدف ما نیز از ایجاد گروه تواشیح در وهله اول پر کردن اوقات فراغت بچه ها بود. در اوایل انقلاب و جنگ بهانه های زیادی برای اجرای برنامه ها داشتیم. در ایام ماه رمضان به جاهای مختلف می رفتیم و تواشیح اجرا می کردیم بعد از آن هم بعضی ها حرفه ای شدند. اوج کار ما در مکه برگزار شد. متاسفانه از آن برنامه ها هیچ فایلی ضبط نشده که برای امروز باقی بماند.

س: بچه ها در چه سنینی بودند؟

ج: در همه مقاطع بودند محسن محمدقلی، مجید مشایخی، صادق عباسی، سعید مولایی و آقای موسوی و بسیاری دیگر که یادم نیست. این بچه ها حتی وقتی دانشجو بودند هم گاهی می آمدند و با هم تمرین می کردیم. ولی به مرور زمان چون الگوی رفتارهای جامعه تغییر کرد. بین این کارها فاصله افتاد. من همچنان آن عشق و علاقه را دارم و اگر باز چنین فضایی ایجاد شود همان کارها را انجام می دهم.

س: نظرتان در مورد فعالیتهای پرورشی این روزها در مدارس چیست؟

ج: شرایط بسیار متفاوت شده است نوع رفتار فردی و اجتماعی عوض شده و توقع بچه ها و مسئولان از هم تغییر کرده. جایگاه این فعالیتها در مدارس ضعیف شده و در مجموع نمی خواهم بگویم افراد کار نمی کنند ولی فعالیتهای پرورشی ضعیف شده است و بهانه هایی که برای این فعالیتها بود الان وجود ندارد و باید با توجه به شرایط جامعه الگوهای دیگری را باید جایگزین کرد البته نیاز روحی و فکری بچه ها هم خیلی متفاوت شده به نظر من برای اینکه بچه های نابینا را از حالت انزوا بیرون بیاوریم باید آنها را به سمت کارهای گروهی بکشیم و به بهانه های مختلف شرایط کار جمعی و دور هم بودن را برای آنها به وجود آوریم چون بسیاری از آنها به هدفهایی که دارند نمی رسند و به دلایل شرایط اجتماعی و جسمی و نبود فرصت های برابر، کاری پیدا نمی کنند یا به خواسته هایشان نمی رسند اگر این فعالیتهای گروهی در مدارس برنامه ریزی شود از نظر روحی بچه ها مقاومتر می شوند تا بتوانند دوره های مختلف زندگی را با آرامش و روحیه بالا بگذرانند به نظرم باید در برنامه های تربیتی آینده نگری داشت.

شهاب الماسی، از دانش آموزان مقطع دبیرستان در مجتمع محبی در آن سالها به عنوان کمک مربی و دستیار با آقای شعبان همکاری داشته است صحبتهای او را از آن روزها می خوانید:

من از ده سالگی در فعالیتهای سرود و تواشیح شرکت می کردم و کلاس موسیقی هم می رفتم. در سال 78 عضو گروه تواشیح مدرسه شدم و از آقای شعبان خیلی چیزها یاد گرفتم و با ایشان همکاری هم می کردم. آن سالها اوج فعالیتهای فرهنگی و هنری بود  و جامعه پذیرش این برنامه ها را داشت. ما به جاهای مختلف برای اجرای برنامه می رفتیم و بچه ها با انرژی شرکت می کردند. در ماه رمضان حتی از سی روز 22-23 روز را برنامه داشتیم. تا اینکه به دنباله برنامه موسسه احیا که خیرین در آن شرکت می کردند به ما سفر حج هدیه شد ما در 25 تیر 82 عازم سفر حج شدیم تا 8 مرداد. سفر بسیار خوب و به یاد ماندنی بود. اکثر کاروان را بچه های نابینا تشکیل می دادند به همراه تعدادی که آنها را همراهی می کردند.

آن سالها آقای شعبان در تمریناتی که در روز برگزار می شد حضور داشتند ولی شبها خودمان تمرین می کردیم علاقه بچه ها آنقدر زیاد بود که ساعتها می نشستیم و تمرینهای سختی انجام می دادیم. تمرینهایی که خیلی به انرژی نیاز داشت و بچه ها چون دوست داشتند دل می دادند و کار می کردند. یادم هست گاه شب تمرین می گذاشتیم از 8  شب ولی یکدفعه متوجه می شدیم که ساعت یک بعد از نیمه شب است و حتی خاموشی خوابگاهها خورده ولی مسئولین با ما همکاری کرده اند و چیزی نگفته اند. ولی متاسفانه آن فعالیتهای هنری این روزها به آن شکل نیست.

آقای الماسی درباره تاثیر این برنامه ها بر روحیه دانش آموزان می گوید: فعالیتهای هنری مخصوصا در عرصه موسیقی برای نابینایان خیلی جذاب است چون می توانند با آن کاملا ارتباط برقرار کنند. بر همین اساس بیشتر اوقات فراغت بچه ها به همین کلاسهای هنری می گذشت. موسیقی، تواشیح یا قرآن. خیلی خوب بود حتی در مسیر زندگی بچه ها نیز تاثیرگذار بود خیلیها از همین کلاسها بعدها توانستند مربی بشوند و درآمد داشته باشند از جمله خود من که بعد از تحصیل تا هفت سال از این راه درآمد داشتم تا اینکه کارمند دولت شدم.

این گفتگو ما را به حال و هوای سالهای قبل مدارس برد در گزارشهای بعدی سعی داریم از فعالیتهای پرورشی سالهای اخیر و به ویژه دوران کرونا صحبت کنیم.


 

Page Generated in 0/0049 sec