به گزارش ایران سپید رضا سال آیننده به کلاس اول می رود. مختاری می گوید: زمانی که خدا ، رضا را به من داد خیلی ناراحت بودم. به ویژه وقتی که او را به پارک می بردم نگاه مردم آزارم می داد. و هم سوالاتی که از من می پرسیدند ناراحتم می کرد. این بود که بچه را در خانه محبوس کرده بودم. مهمانی نمی رفتم یا من و همسرم به نوبت به جشن، مهمانی و سفر می رفتیم ولی دیدم اینطور نمی شود ادامه داد تا اینکه یک مرکز هوشمند باغچه حواس پیدا کردم. . در آنجا مادران همدرد خودم را دیدم ما در انجا با هم صحبت می کردیم و غمهایمان کمتر می شد در آنجا جاهایی را که می شناختیم به همدیگر معرفی می کردیم آنجا به این نتیجه رسیدم که نباید رضا را قایم کنم و این است که الان با افتخار دست پسرم را می گیرم و با افتخار به همه می گویم:" این پسر من است." البته او نابیناست اما خیلی چیزها دارد که فرزندان سالمم ندارند. مادر رضا ادامه می دهد: در گروه ،مادران دیگر به من می گویند چه حوصله ای داری ولی ما مادران این بچه ها را به دنیا آورده ایم و باید برای آنها وقت بگذاریم از مخفی کردن آنها و اینکه دیگران دلشان برای اینها می سوزد چیزی عاید ما نمی شود. من خودم پنج نوه دارم اما پسرم را طوری بزرگ کرده ام که دیگران می گویند مامان لیلا به رضا چیزهایی یاد داده که بچه های دیگر بلد نیستند. من ساعتها با رضا صحبت می کنم رضا چیزهایی را که نمی داند از من می پرسد. در خیابان دست رضا را می گیرم و روی چیزهایی که می بینم می گذارم تا لمس کند اما می بینم مادران دیگر حتی برای بچه های بینای خود وقت نمی گذارند و آنها را با یک تلفن همراه سرگرم می کنند. من قیچی به دست رضا می دهم و با هم دایره و مثلث می بریم و او با این اشکال آشنا می شود. رضا به تنهایی راه می رود از پله ها بالا و پایین می رود. سیب زمینی پوست می کند و.. .. چون بعدها باید در این جامعه زندگی کند. مادر رضا می گوید: من از تجربیات خود که از مادرم و دیگران به دست آورده ام استفاده می کنم خودم را جای پسرم می گذارم تا بفهمم چه چیزهایی را باید به او یاد بدهم. در خانه با هم با چشمان بسته بازی می کنیم،با هم غذا می خوریم راه می رویم بازی می کنیم و مسابقه می دهیم من به رضا اجازه می دهم از چارچوب در بالا برود تا درک مناسبی از ارتفاع پیدا کند. مادرها باید بدانند این بچه ها تواناییهای زیادی دارند که با صرف وقت باید شکوفا شوند. من فرزند دیگری هم در خانه دارم و برای او هم وقت می گذارم. برنامه زندگی را طوری هماهنگ کرده ام که از چیزی کم نگذارم. در خانه اگر هم کسی به رضا بگوید که بنشین می گویم این هم مثل بقیه هست و با شما هیچ فرقی ندارد مختاری می گوید:البته من تا کلاس پنجم بیشتر درس نخوانده ام ولی معتقدم نباید خود را دست کم بگیریم البته تحصیلات خیلی در توانایی یک مادر موثر است اما ما می توانیم از تجربه هایمان استفاده کنیم و نتیجه آن را هم ببینیم. الان فرزند من از بچه های همسن و سال خود و حتی بزرگتر از آنها بیشتر می داند و تواناتر است.