کد خبر: 14062
دستانی که نقش عشق میزنند
11 ساله بود که نابینا شد حال 26 سال است که دنیای پیش رویش را با سر انگشتانش میشناسد و دستانش جای چشم های دوران کودکیش را پر میکنند.

به گزارش ایران سپید 11 ساله بود که نابینا شد حال 26 سال است که دنیای پیش رویش را با سر انگشتانش میشناسد و دستانش جای چشم های دوران کودکیش را پر میکنند. فاطمه محمدولی متولد 1360 است و اهل قم.

بر اثر تومور مغزی بیناییش را از دست داد و از همان کودکی مسیر زندگیش تغییر کرد. حال وقت آن رسیده است که به جای خواندن با چشم، انگشتانش درس زندگی را فرا گیرند. کودکی که تا دیروز همه چیز را با چشم دنبال میکرد حالا  درسهایش را با لمس میآموزد. اما اینها  سبب نشد فاطمه از درس باز بماند. بعد از وقفه ای یک ساله که برای درمانش صرف شد دوباره راه مدرسه را پیش  گرفت و طی دو ماه خط بریل را آموخت.

در سالهای آخر دبیرستان به خاطر فشار بسیاری که بر سرش آمد دچار تشنج میشود و پزشکان او را از ادامه تحصیل منع میکنند. شاید با خود بگویید بسیارند نابینایانی که چنین تقدیری برایشان رقم خورده و از سنین کودکی با دلایل مختلف بینایشان را از دست داده اند و این امر منحصر به فرد یک نفر نیست اما موضوعی که سبب شد به سراغ این بانوی اهل قم برویم آثار هنری است که طی این سالها خلق کرده و با کارهایش زندگی میکند.

فاطمه محمدولی از علایقش به هنر در گفتگو با ایران سپید میگوید:« از کودکی هنر و کارهای هنری را دوست داشتم  و به همین خاطر برحسب یک اتفاق به سمت مروارید دوزی رفتم و توسط یکی از آشنایان این هنر زیبا را فرا گرفتم. در حال حاضر هم در رشته های مختلف قالیبافی، گلیمبافی، گبه بافی، مرواریدبافی، گلهای ژله ای و گلها کریستالی مهارت دارم و این هنرهای رنگارنگ را در سالهای مختلف آموزش دیدم. »

هنر تنها استعداد این دختر قمی نیست بلکه در ورزش هم راهش را پیدا کرده است و میگوید:« شطرنج، شنا و گلبال رشته های ورزشی هستند که در آنها فعالیت میکنم و سعی کردم در مکانها و عرصههای مختلف استعدادهایم را آزمایش کنم. این را تعریف از خود برداشت نکنید اما  مقاله هم مینویسم و حتی رتبه هم کسب کرده ام.» او در پاسخ به این پرسش که رشته های هنری را چگونه آموزش دیده است،  میافزاید:« «مرواریدبافی را توسط یکی از آشنایان یاد گرفتم، قالیبافی را از مادرم آموختم و برای نقشه خوانی هم او نقشه را برایم میخواند و من به بریل مینویسم تا بتوانم به تنهایی این کار را انجام دهم.

گلیمبافی را در کلاسهای بهزیستی و گبه بافی را در فنی و حرفه ای دوره دیدم. » آیا از فروش کارهایتان درآمد هم داشتید؟« بله اما بسیار اندک. با شرکت در نمایشگاه های صنایع دستی در شهرهای مختلف توانستم هنرم را به مردم نشان داده و با فروش آن اندکی درآمد کسب کنم اما این نمایشگاهها موقتی است و نمیتواند جایی در هزینه های زندگی  را بگیرد.

وقتی در کار حرفه ای شدم سعی کردم دانسته هایم را به دیگران هم انتقال دهم و چند شاگرد بینا و نابینا را آموزش دادم. برای آموزش به افراد بیشتر به بهزیستی مراجعه کردم تا مکانی برای آموزش در اختیارم قرار دهند تا رایگان هنرهای مختلف را به دیگر همنوعان آموزش دهم اما متاسفانه آنها از طرح و ایده ای که داشتم استقبال نکردند. من نیز پیگیر ماجرا نشدم و سعی کردم در خانه تا جایی که امکان دارد این هنر را به دیگران یاد بدهم.

به عقیده من بهزیستی افراد را گلچین میکند و اگر نتوانیم با مددکار ارتباط خوبی بگیریم در دایره دریافت خدمات هم نیستیم و از هر خدمتی محروم خواهیم شد. راستش را بخواهید چند سال است که برای گذراندن کلاس کامپیوتر ثبت نام کردم اما هنوز نتوانستم آموزشی را از بهزیستی دریافت کنم. درخواستم از مسئولان این است که اگر خدمتی ارائه میدهند برای همه باشد نه تعدادی خاص. تبعیض میان آدمها آن هم افرادی که دچار مشکلات جسمی، درمانی و حتی معیشت هستند یکی را توانمند میکند و دیگری را نیازمند. اگر به معلولان با یک چشم نگاه شود همه از خدمتی  نسبی بهره مند میشوند.» 

 

 

Page Generated in 0/0049 sec