کد خبر: 13366
یک روز با معلولان مرکز حرفه آموزی
این بچه‌ها تولید را معنا می‌کنند
مهم‌ترین خوبی‌شان لبخندی است که بی‌منت همیشه بر صورتشان در هر شرایطی جاریست؛ افرادی که قلب‌های رنگین کمانی دارند و با بدی بیگانه‌اند. شاید اصلاً بدی را نمی‌شناسند و فقط خوبی در روحشان دمیده شده است.

به گزارش ایران سپید مهم‌ترین خوبی‌شان لبخندی است که بی‌منت همیشه بر صورتشان در هر شرایطی جاریست؛ افرادی که قلب‌های رنگین کمانی دارند و با بدی بیگانه‌اند. شاید اصلاً بدی را نمی‌شناسند و فقط خوبی در روحشان دمیده شده است.  راهش خیلی هم دور نیست، کافی است مسیری را تا خیابان ولیعصر(عج) طی کنید و در بن‌بست شمس آنان را بیابید. جلوی در ورودی ساختمان که رسیدم از پشت نرده‌ها سه نفرشان را دیدم که با هم توپ بازی می‌کنند، وارد حیاط  که شدم به سمت من چرخیدند و همان لبخند همیشگی بر لبانشان نشست بی‌آن که مرا بشناسند، سلام کردند و من نیز پاسخشان را با لبخند دادم. سری در حیاط چرخاندم، چشمم به تابلوی سبزرنگ بالای در افتاد که رویش نوشته بودند «مرکز توانبخشی و حرفه آموزی» وارد سالن اصلی شدم و سراغ مدیریت مرکز را گرفتم.


هدف استقلال افراد کم توان ذهنی
از قبل هماهنگ کردم تا امروز چرخی در این مرکز بزنم و با فعالیت‌هایش آشنا شوم. برای آشنایی بیشتر پای صحبت‌های الهام اصلانی، مدیر این مرکز توانبخشی و حرفه‌آموزی نشستم تا در مورد فعالیت‌های این مرکز و افرادی که در آن آموزش می‌بینند برایم توضیح دهد. او این مرکز را کارگاه تولیدی بچه‌های کم توان ذهنی توصیف می‌کند و می‌گوید: «این مرکز حرفه آموزی یکی از مراکز وابسته به یک مؤسسه توانبخشی است.
مرکز ما با هدف شناسایی توانمندی، تقویت توانایی معلولان، کمک به ارتقای سطح استقلال در زندگی و آماده کردن آنها برای ورود به بازار کار برای جوانان کم توان ذهنی بالای 14 سال راه‌اندازی شده است. این مرکز در دو بخش حرفه آموزی پسران و تولیدی حمایتی دختران فعالیت می‌کند.
خدمات و کلاس‌های این مرکز برای دختران رایگان است ولی دربخش پسران بخشی از هزینه‌ها را خانواده‌هایشان تقبل می‌کنند، اما اگر فردی توانایی پرداخت هزینه تعیین شده را نداشته باشد با تشخیص مددکار کلاس‌ها برایش رایگان محاسبه می‌شود چرا که این مرکز ماهیت خیریه‌ای دارد.
افراد بعد از ثبت‌نام در این مرکز مورد ارزیابی قرار می‌گیرند و برحسب حرفه‌های مختلف وارد مرحله آموزش می‌شوند. کلاس‌های آموزشی این مرکز با توجه به سطح یادگیری افراد بیش از شش ماه است و تا یادگیری کامل بین دو تا چهار سال زمان لازم است. بعد از پایان دوره‌های آموزشی با توجه به رایزنی‌هایی که با سازمان فنی و حرفه‌ای انجام دادیم این بچه‌ها را برای دریافت گواهینامه معتبر به این سازمان معرفی می‌کنیم.
در حال حاضر 105 نفر در دو گروه پسران و دختران تحت پوشش این مرکز هستند و در کلاس‌های مختلف مشغول یادگیری حرفه مورد علاقه‌شان هستند. در بخش پسران، ما کارهایی مثل مونتاژ سنگ، کاشیکاری، پاکت سازی، بسته‌بندی، راسته دوزی و در بخش دختران راسته دوزی، سری دوزی و مونتاژ زیورآلات را داریم. طی دو سال اخیر 45نفر از بچه‌های ما کارت مهارت حرفه‌آموزی‌شان را در حرفه‌هایی مثل راسته‌دوزی، گلدوزی و پاکت‌سازی دریافت کردند.
معلولان ذهنی این مرکز آموزش‌پذیرهستند و سن آنها بین 14تا 35 سال است. این افراد می‌توانند به سطحی از حرفه‌ای بودن دست یابند که گواهی فنی و حرفه‌ای به آنها اعطا شود. بعد از پایان آموزش به سطحی از استقلال ذهنی در زندگی‌شان دست می‌یابند و آماده حضور در بازار کار و کارگاه‌های تولیدی می‌شوند.
ایجاد اشتغال از دیگر برنامه‌ها و فعالیت‌های این مرکز است که با کمک و حمایت دیگر مراکز، ارگان‌ها و حتی مردم امکان پذیر خواهد بود.
برای آنکه بتوانیم ایجاد اشتغال کنیم باید از بیرون سفارش کار بگیرم تا بچه‌ها در کارگاه‌های تولیدی مرکز سفارشات را آماده کنند. یکی از روش‌های آشنایی مردم و مسئولان با تولیدات این گروه از معلولان، شرکت در بازارچه‌های خیریه است تا با کیفیت و نوع کار آشنا شوند و سفارش دهند. به جرأت می‌توان گفت، کاری که این بچه‌ها انجام می‌دهند قابل رقابت با کالاهای بازار است.
در حال حاضر ارتباط‌هایی را با مراکز، ادارات و سازمان‌های مختلف داریم. مثل دانشگاه آزاد و دانشگاه تربیت مدرس؛ این دو مرکز دوخت تمامی ملحفه‌های خوابگاه هایشان را به ما سپردند. ما هم قبل از سال جدید سفارشات را تحویل دادیم. خواسته ما این است که دیگر سازمان‌ها و ارگان‌ها به کارهای معلولان اعتماد کنند و سفارشات خود را به آنها دهند.
این جوانان از نظر ذهنی دیرآموز هستند اما حق دارند صاحب کسب و کار و مهارت شوند. با سختی حرفه‌ای را آموزش می‌بینند تا کار کنند و صاحب درآمد شوند، تنها کاری که دیگر افراد جامعه می‌توانند برای این گروه از معلولان انجام دهند آن است که به کارشان اعتماد کنند و به جای وارد کردن اجناس چینی از تولیدات این بچه‌ها استفاده کنند. مراکز مختلف می‌توانند سفارش کارشان را به ما دهند تا این بچه‌ها درآمد بیشتری را به دست آورند.»
خانم اصلانی با اشاره به دیگر فعالیت‌های این مرکز ادامه می‌دهد:«به غیر از برنامه‌های آموزشی و تولیدی که گفته شد این مرکز قسمت توانبخشی هم دارد. کلاس‌هایی مانند کاردرمانی، گفتاردرمانی، آموزش مهارت های خودیاری و آموزش مهارت‌های زندگی جزو بخش توانبخشی ما هستند. همچنین کلاس‌های دیگری همچون تئاتردرمانی، موسیقی درمانی، هنردرمانی، ورزش و اردوهای یک روزه و چند روزه را هم برایشان داریم تا بتوانیم حس مسئولیت‌پذیری را در این بچه‌های تقویت کنیم.»
محصولاتی که با عشق رنگین می‌شوند
دوست داشتم زودتر به دیدار افراد کم توان ذهنی بروم تا کارهایشان را ازنزدیک ببینم به همین خاطر پیشنهاد کردم که مابقی صحبت‌ها در راه و هنگام بازدید انجام شود. به راه افتادیم و اول به بخش پسران سر زدیم و مقابل دری ایستادیم که رویش نوشته شده بود (کارگاه پاکت سازی)؛ مدیر در را باز کرد و داخل شد پشت سرش وارد کلاسی شدم. 10 الی 15 نفر بودند که دور میزی گرد هم جمع شدند یکی مشغول الگو کشیدن، دیگری تا می‌زد و بغل دستی‌اش این کاغذهای تا خورده را به چسب آغشته می‌کرد، نفر بعدی روی دیگر مقوا را به پشت آن وصل می‌کرد تا از اتصالشان ساک دستی مقوایی شکل بگیرد. همه با هم کار می‌کردند و لبخندهای شیرینشان نشاط بخش محفل دوستانه‌شان بود.
 کنار یکی از پسرها ایستادم نمی‌دانم چرا به محض حضورم شروع به تکان دادن خودش کرد. درابتدا متوجه اضطرابش نشدم و با دیگر بچه ها به گفت‌و‌گو پرداختم. وقتی نوبت به او رسید سرش را پایین انداخت تا مجبور به پاسخ دادن نشود. مدیر مرکز اشاره کرد که این پسر اوتیسم دارد و برقراری ارتباط با غریبه‌ها برایش دشوار است. دراین لحظه بود که دریافتم چرا از اینکه کنارش ایستادم مضطرب شد و خودش را تکان می‌داد. برای اینکه حضورم باعث رنجش خاطرش نشود به آن سوی میز رفتم.
 ابوالفضل پسر پرجنب و جوش جمع ایستاد تا در مورد کارشان برایم توضیح دهد. با اینکه 31 سال سن داشت اما با نگاه کردن به چهره‌اش نمی‌توانستم سن واقعی‌اش را تشخیص دهم. کم سن و سال‌تر از چیزی که در شناسنامه برای او ثبت شده به‌نظر می‌رسد. او 8 سال است که به عضویت این مرکز درآمده و یک سال اول را آموزش دیده تا بتواند حرفه‌ای خاص را بیاموزد. او به نیابت از دیگر دوستانش در مورد کاری که انجام می‌دهند می‌گوید:«اینجا کارگاه پاکت‌سازی است و ما انواع پاکت و کارت پستال را می‌سازیم. خوشحالم که اینجا در کنار دوستانم کار می‌کنم.»
کلماتشان بریده بریده و کوتاه بود گاهی اوقات متوجه کلماتشان نمی‌شدم و با نگاه به مربی از او برای فهمیدن حرف هایشان کمک می‌گرفتم.
سهیل یکی دیگر از بچه‌های کارگاه پاکت‌سازی از فعالیت‌هایش می‌گوید: «این جا به غیر از پاکت درست کردن کارهای دیگری هم می‌کنیم مثل گرفتن آمار غذا.»
خانم اصلانی در ادامه صحبت‌های سهیل توضیح می‌دهد:«بچه‌ها برای اینکه در کارهای گروهی شرکت کنند و یاد بگیرند چگونه کارهای شخصی‌شان را انجام دهند هفته‌ای یک بار آمار غذا را می‌گیرند، ظرف‌های ناهار را چیده یا جمع می‌کنند، شستن ظرف‌ها و تمیز کردن کلاس و کارگاه هم از دیگر برنامه‌های آموزشی این بچه هاست. این کارها مهارت زندگی افراد کم توان ذهنی را افزایش می‌دهد و آنها را برای زندگی اجتماعی آماده می‌کند.»
گپ‌و‌گفت ما با این گروه پاکت‌سازی به ورزش هم رسید و همین که اسم از فوتبال شد، پسرها سر از پا نمی‌شناختند و همه شعار پرسپولیس قهرمان را سردادند.
مدیر به ورزش بچه‌ها نیز اشاره می‌کند:«طرح دیگر این مؤسسه ورزش همگانی است برای معلولان ذهنی 8 تا 25 سال که در دو گروه دختران و پسران اجرا می‌شود. این امر در بهبود وضعیت سلامتی این افراد تأثیر بسزایی دارد. با توجه به علاقه بیش از اندازه این بچه‌ها به ورزش فوتبال، زمین چمنی را هم برای بچه‌ها هماهنگ کردیم تا در هفته دو بار فوتبال بازی کنند.
مؤسسه قراردادهایی را با مجموعه ورزشی مختلف منعقد کرده است و مربیان ویژه این افراد را به کار گرفتیم تا افراد کم توان ذهنی بتوانند حداقل درهفته یک جلسه از فضاهای ورزشی به صورت رایگان استفاده کنند.
همچنین به‌صورت پایلوت برنامه آموزش شنا را هم برایشان در نظر گرفتیم تا بتوانیم به بچه‌های کم توان ذهنی شنا کردن را آموزش دهیم.»
راهی کارگاه دیگری شدیم «کارگاه مونتاژ سنگ». دراین کارگاه سنگ‌های برش خورده از کارخانه برای این بچه‌ها ارسال می‌شود و آنها طبق مدلی که از قبل برایشان در نظر گرفته شده است، سنگ‌ها را کنار هم قرار می‌دهند چیزی شبیه به معرق سنگ، این سنگ‌های ساخته شده معمولاً در کف سالن‌ها و لابی ساختمان‌ها استفاده می‌شود.
در گوشه‌ این کارگاه ابراهیم 29 ساله را دیدم که با انبر مخصوص مشغول خرد کردن کاشی‌های رنگی است، به سمتش رفتم تا برایم درمورد کاری که می‌کند توضیح دهد، او می‌گوید: «اول کاشی‌های رنگی را خرد می‌کنیم و بعد طرح مورد نظر را روی هرچیزی مثل گلدان، کوزه و... می‌کشیم سپس سنگ‌های قطعه قطعه شده را مطابق طرح می‌چسبانیم.» از او پرسیدم آیا برای کاری که انجام می‌دهید گواهی فنی حرفه‌ای دارید؟ که می‌گوید: «سال گذشته برای این حرفه امتحان دادم و قبول شدم، اما هنوز مدرکم را دریافت نکردم» اکثراً در کارگاه از ماسک استفاده می‌کردند چرا که فضای آن جا پرشده بود از گرده سنگ‌هایی که برش می‌زدند.
برای رسیدن به‌کلاس بعدی قدم‌زنان راهی راهرو شدیم که ناگهان چشمم به عکس‌های روی دیوار افتاد که گویا در مناسبت‌های مختلف ثبت شدند تا خاطره‌سازی کنند. ازمدیر مرکز جویای این تصاویر شدم که در جوابم می‌گوید: «هرماه جشن تولد گروهی داریم و متولدین آن ماه، دور کیک جمع می‌شوند و شمع مشترکشان را فوت می‌کنند.
در روزهای مناسبتی همچون شب چله، چهارشنبه سوری، جشن پایان سال و... مراسم‌هایی را برگزار می‌کنیم تا آموزش و کار برایشان با سرگرمی و فراغت همراه باشد.»
کلاس «پیش حرفه» مقصد بعدی‌مان شد، این کلاس تولیدی ندارد و افرادی که در آن هستند هنوز حرفه خاصی را فرانگرفته‌اند یا به قولی تازه وارد این مرکز حساب می‌شوند.
تعدادی از پسران در سنین مختلف دور میزی جمع شدند و روبه‌رویشان سینی‌های پر از لپه بود. مربی برایم توضیح داد که دراین کلاس ابتدا باید دقت و سرعت عمل بچه‌ها بالا رود، سپس فراگیری مفاهیمی همچون رنگ، سایز، شکل، افزایش تمرکز و ریزبینی شکل گیرد. به همین خاطر بسته‌های حبوبات را روبه رویشان قرارمی دهند تا ضایعات را تفکیک کنند. جالب است که بدانید این حبوبات پاک شده بسته‌بندی می‌شوند و به‌عنوان محصولات پاک شده روانه بازار می‌شوند. ریزبینی آنها تا حدی بود که حتی لپه‌های نصفه را هم از سینی برداشته و در قسمت ضایعات قرارمی دادند.
حاصل دست این دختران دیدنی است
عقربه‌های ساعت 11 را نشان می‌داد که به طبقه بالا رفتیم تا بازدیدی از کارهای بانوان داشته باشیم. در راه‌پله‌های این مرکز صحبت از نمایشگاه برای عرضه و جذب مشتری شد که خانم اصلانی می‌گوید: «طی ایام مختلف سال در بازارچه‌های مختلف، غرفه داریم و محصولاتمان را به‌ نمایش می‌گذاریم اما توان بودجه‌ای نداریم که غرفه‌ای اجاره کنیم؛ تاکنون هم با نهادهایی مثل شهرداری رایزنی کردیم تا این غرفه‌ها را به‌صورت رایگان در اختیار مرکز قراردهند.
اگر از این غرفه‌ها سفارش کاری دریافت شود سود آن متعلق به‌ بچه‌هاست و ما نفعی از آن نمی‌بریم. پارک ساعی و پارک لاله از جمله مکان‌هایی هستند که در هفته یک روز میزبانی کارهای این بچه‌ها را برعهده دارند.
هنگامی که کارهای تولیدی بچه‌ها را در معرض دید عموم قرار می‌دهیم، مردم باور نمی‌کنند که این تولیدات کار دستان معلولان کم توان ذهنی باشد چرا که کیفیت بالایی دارند و با دقت محصولات را آماده و بسته‌بندی می‌کنند.»
بخش دختران هم مانند پسرها کارگاه‌های متفاوت آموزشی دارد و به یک به یک کلاس‌ها سر زدیم تا به بخش نهایی رسیدیم؛ بخشی که نتایج آموزش‌ها در این کارگاه به بار می‌نشیند.
دراین کارگاه چند چرخ خیاطی صنعتی ازجمله راسته دوز، سردوز، نوار دوز و... قرار دارد. کار با این دستگاه‌های پیچیده برای افراد عادی هم دشوار است، اما این دختران کم توان ذهنی آموختند چگونه پارچه‌ها را زیر چرخ قراردهند، نخ چرخ را تعویض کرده و درصورت خرابی جزئی، چرخ خیاطی‌شان را تعمیر کنند.
رو‌به‌روی در کارگاه، مارال 25 ساله پشت چرخ راسته دوز نشسته و مشغول تعویض نخ چرخش است چند قدم نزدیکش شدم تا سرصحبت را باز کنم، پرسیدم چند سال طول کشید تا یادگرفتی با چرخ خیاطی کار کنی؟ در جوابم می‌گوید: «سه سال است که دراین مرکز آموزش می‌بینم و اکنون پای چرخ نشستم و کار می‌کنم، راستش حقوق هم دریافت می‌کنم. البته من کار زیور‌آلات را هم آموزش دیدم و در خانه زیورآلات تولید می‌کنم و می‌فروشم.»
 با درآمدت چه کار می‌کنی؟ «پول‌هایم را در بانک می‌گذارم تا بتوانم به زیارت کربلا بروم.»
اگر چه فهمیدن کلماتی که می‌گوید برایم کمی دشوار بود اما از میان کلمات منقطع که می‌گفت کلیات حرف‌هایش را دریافتم.
زهرا امیری دختر دیگری است که 5 سالی است دراین مرکز مشغول کار است و در مورد خیاطی‌هایش می‌گوید: «قبل از ورود به این مرکز احساس می‌کردم بی‌فایده هستم و هیچ کاری از دستم برنمی‌آید اما با ورود به اینجا یاد گرفتم چگونه از پس کارهای شخصی‌ام برآیم همین طور آموختم با چرخ کار کنم و رو بالشی بدوزم با این کارها می‌توانم مختصر درآمدی هم داشته باشم.»
بخش آخر اتاقی پر از کارهای رنگارنگ است که در مکان‌ها و روزهای مختلف درمعرض دید عموم قرار می‌گیرند. از تمام کارهای بچه ها یک نمونه دراین اتاق قرار دادند تا بتوانند از نهادها و مراکز مختلف سفارش بگیرند.
 کارها به حدی تمیز و زیبا بود که بی‌اغراق قابل رقابت با دیگر محصولات بازار است. چه کسی باور می‌کند تولید‌کنندگان این محصولات افراد کم توان ذهنی باشند.
بازدید از کارگاه‌ها و کلاس‌های مرکز به اتمام رسید و راهی اتاق مدیر شدیم در طول این مسیر تابلوهایی را دیدم که روی دیوار سالن نصب شده بود و بچه‌ها را در حال اجرا نشان می‌داد. خانم اصلانی می‌گوید: «بچه‌ها اینجا گروه تئاتر و موسیقی هم دارند و در مراسم‌های مختلف برنامه اجرا می‌کنند.
برنامه‌های این مؤسسه توانبخشی فقط شامل آموزش نیست خدمات سرپایی و روزانه را هم داریم که برای گروه‌های سنی زیر 15 سال اجرا می‌شود. به غیر از معلولان ذهنی، بچه‌های اوتیسم، فلج مغزی، معلولان جسمی _حرکتی، بچه‌هایی که اختلالات رفتاری و یادگیری دارند نیز دراین مؤسسه پذیرش می‌شوند.
 بخش سرپایی، خدمات 45 دقیقه‌ای است که شامل کاردرمانی، گفتاردرمانی، روانشناسی، آب درمانی، موسیقی درمانی، آموزش مهارت‌های خودیاری، مهارت‌های روزمره زندگی، رفتار برخوردهای اجتماعی و فیزیوتراپی آموزش داده می‌شود.
بخش روزانه مؤسسه مرتبط به آموزش به بچه‌های کم توان ذهنی زیر 6 سال است که با توجه به ویژگی‌هایی که دارند باید بیشتر تحت آموزش قرار بگیرند تا آماده ورود به مدرسه استثنایی شوند. این بچه‌ها به توجه و آموزش نیاز دارند تا بتوانند همانند دیگران در جامعه زندگی کنند.»
چهره‌های خندان و شوق و ذوقی که برای یادگیری دارند از پس چشمانم دور نمی‌شود، حال نوبت به بازگشت فرا رسید، اکنون عقربه‌های ساعت 12:30 دقیقه را نشان می‌دهد، بوی غذا کل مرکز را فرا گرفته و کم کم بچه‌ها خودشان را برای صرف ناهار آماده می‌کنند. به سمت درخروجی حرکت کردم و مادری را دیدم که برای ثبت‌نام فرزندش از اطلاعات پرس و جو می‌کند. فکرم مشغول بچه‌های کم توان ذهنی است که محکوم به خانه نشینی‌اند و حتی خانواده هم توانمندی‌شان را باور ندارد. کاش می‌شد همدیگر را باور کنیم.

 
Page Generated in 0/0049 sec