محمدتقی روغنیها، نامی است آشنا در عرصه رسانه. از نسل جدید قلم به دستهای رسانه که بپرسی، قریب به اتفاقشان یا در دانشکده خبر پای تدریسش نشسته اند، یا از تألیفاتش در حوزه رسانه بهره برده اند.
به گزارش ایران سپید درست مطابق انتظارمان، صحبتهایش هم همان اندازه شیوا و جذاب بود که قلمش. محمدتقی روغنیها، نامی است آشنا در عرصه رسانه. از نسل جدید قلم به دستهای رسانه که بپرسی، قریب به اتفاقشان یا در دانشکده خبر پای تدریسش نشسته اند، یا از تألیفاتش در حوزه رسانه بهره برده اند. حالا او چهار سالی میشود که سکان مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران را به دست گرفته و الحق با توجه به اشرافی که بر اقتضای کار رسانه ای در عصر سیطره اینترنت و شبکه های اجتماعی دارد، به خوبی توانسته این مؤسسه بیست و سه ساله را کشتیبانی کند.
در یکی از روزهای شلوغ آخر سال، به رسم دید و بازدید نوروز، یک ساعتی را میهمان دفتر مدیر عامل مؤسسه ایران بودیم و با هم چایی نوشیدیم و گپی زدیم از جنس گپهای صمیمی و به دور از غوغاهای خبری و رسانه ای. آنچه در ادامه میخوانید، حاصل گفتگوی خبرنگار ایران سپید است با محمدتقی روغنیها، معلم نام آشنای مطبوعات و رسانه و مدیر عامل مؤسسه مطبوعاتی ایران.
سؤال: شاید برای مخاطبان ایران سپید دانستن این نکته جالب باشد که مدیری با جایگاه اجرایی و علمی شما در چگونه خانواده ای پرورش یافته و سالهای کودکی را در کدام طبقه اجتماعی و در چه محیطی طی کرده است؟
جواب: من در روز دوشنبه چهار مهر ۱۳۳۹ در خیابان زیبا، کوچه آبنما به دنیا آمدم که در آن روزگار یکی از کوچههای محله آبمنگل به حساب میآمد. پدر و مادرم هم اهل تهران و اهل محله بازارچه نایب السلطنه، از محله های قدیمی و سنتی تهران بودند و همین وابستگیها به بافت سنتی تهران بود که باعث شد حتی تا سالهای ابتدایی پس از ازدواج در همان محلات روزگار بگذرانم. خانواده ما شامل سه پسر و یک دختر بود و من فرزند آخر این خانواده نسبتاً پر جمعیت بودم.
س- کمی از سالهای تحصیل برایمان بگویید.
ج- بر خلاف معمول که فرزندان آخر پر شر و شور هستند، من کودکیِ فوق العاده آرامی را گذراندم. دبستان را در مدرسه اسلامی قدس در منطقه منیریه گذراندم و به عنوان رشته تحصیلی دوره متوسطه، برق را برگزیدم و تحصیل را در هنرستان صنعتی تهران ادامه دادم. در طول دوران تحصیل بسیار دانشآموز آرام و درسخوانی بودم اما از آنجا که نسبت به همکلاسیها قد بلندتری داشتم مجبور بودم در آخرین ردیفهای کلاس بنشینم؛ یعنی جایی که معمولاً دانشآموزانی که قصد شیطنت داشتند انتخاب میکردند. به طوری که یک سال خاطرم هست بعد از اعلام نتایج مشخص شد من شاگرد اول شده ام. معلم بعد از مشاهده نتایج از من پرسید تو که دانشآموز درس خوانی هستی چرا بین شرهای کلاس مینشینی؟!
س- در دانشگاه هم رشته برق را انتخاب کرده اید. برایمان بگویید چطور شد سر از مطبوعات در آوردید؟
ج- این هم جزو اتفاقات عجیب زندگی من است. سال ۵۶ کنکور دادم و در رشته برق فشار قوی، در دانشگاه گیلان پذیرفته شدم که البته بعد از انقلاب فرهنگی در سال ۵۹ درخواست انتقال دادم و با انتقال من از دانشگاه رشت به خواجه نصیر موافقت شد و بالاخره در سال ۶۶ مدرک کارشناسی مهندسی برق را از دانشگاه خواجه نصیر دریافت کردم. با تعطیلی دانشگاهها به خاطر انقلاب فرهنگی هر کدام از دانشجویانی که مثل من عضو انجمن اسلامی دانشگاه بودند برای گذران زندگی در جایی مشغول به کار شدند و به من هم از سوی دفتر تحکیم وحدت پیشنهاد شد با توجه به علاقه ای که به حوزه روزنامه نگاری داشتم و سابقه ام در تدوین بولتنهای انجمن، در خبرگذاری پارس که امروز با نام «جمهوری اسلامی» شناخته میشود، مشغول به کار شوم. دوره آموزشی کوتاهی را هم آنجا گذراندم و از آنجا که با مختصات گیلان آشنا بودم، در ۲۰ سالگی به عنوان رئیس دفتر خبرگذاری پارس در گیلان مشغول به کار شدم و چندی بعد هم به تهران آمدم و کارم را در همان حوزه مطبوعات، پی گرفتم.
س- کسی که در ۲۰ سالگی خود را به گونه ای اثبات میکند که به چنین جایگاهی در فضای رسانه دست مییابد، بدون شک عقبه مطالعاتی خوبی داشته است. فضای فکری شما در نوجوانی چه بود و بیشتر چه نوع کتابهایی مطالعه میکردید؟
ج- بر خلاف نوجوانان امروزی که زیاد علاقه ای به کتاب نشان نمیدهند، من به شدت دلبسته کتاب بودم. دلبستگیم آنقدر بود که خاطرم هست هفته ای پنج تومان از پدرم به اصطلاح پول تو جیبی میگرفتم و همیشه چهار تومانش را کتاب میخریدم و فقط یک تومان را خرج چیزهای دیگر میکردم. تا ۱۸ سالگی همه کتابهای شریعتی و مطهری را خواندم. رمانهای پرطرفدار آن روزها را با علاقه پیگیری میکردم. مثلاً من هنوز تمام کتابهای «عزیز نسین» را از آن روزگار در کتابخانه ام نگه داشته ام. بیشتر رمانهای تأثیرگذار ادبیات کلاسیک را در دوره نوجوانی خوانده ام. البته بچه های هم نسل ما خیلیهایشان همینطور بودند. من هنوز هم با وجود سیطره شبکه های اجتماعی بسیار دلبسته کتابم و چندین هزار جلد کتاب در کتابخانه شخصیم دارم و همیشه سعی میکنم از فرصتهایی که پیش میآید برای مطالعه استفاده کنم.
س- کتاب بالینی شما کدام است و با کدام کتابها بیشتر مأنوس هستید؟
ج- نهج البلاغه و قرآن را همیشه روی میز کارم دارم و بسایر به این دو کتاب عظیم الشأن مراجعه میکنم. علاوه بر اینها، کتابهایی مثل امثال و حکم دهخدا یا تهران قدمی جعفر شهری را هم همیشه دم دست میگذارم و بسیار از آنها بهره میگیرم.
س- شما در حقیقت آخرین نسل فعالان مطبوعات هستید که کار در این حوزه را بدون اینترنت و امکانات امروزی تجربه کرده اید. کمی در این خصوص برایمان توضیح دهید.
ج- آن سالها کار خیلی دشوار بود. خبرها باید به وسیله ابزاری به نام «تلکس» به تهران مخابره میشدند. شما شاید فقط نامی از این ابزار شنیده باشید. تلکس در حقیقت نوار زرد رنگی بود که بر روی این نوار حروف با استفاده از سوراخهایی کدگذاری میشدند. درست مثل آنچه که در خط بریل اتفاق می افتد. خبر را با ماشین تحریر تایپ میکردیم و به وسیله تلکس روی نوار کدگذاری میکردیم. با گوشی تلفنِ متصل به تلکس، شماره تلکس تهران را میگرفتیم و به محض وصل شدن ارتباط، نوار را داخل دستگاه میگذاشتیم تا خبر برای مقصد ارسال شود. در مقصد هم دستگاه مشابهی بود که همزمان خبر را روی صفحه به صورت تایپ شده نمایش میداد و نواری هم مشابه آنچه که ما در اختیار داشتیم، چاپ میکرد. خاطرم هست وقتی قرار بود عکس یا فیلمی از جبهه های جنگ به تهران برسد، عکاس تصاویر را در اختیار یک موتور سوار میگذاشت تا به قرارگاه برساند، از قرارگاه تصاویر را با خودرو به مراکز استان ارسال میکردند و اگر هواپیماهای سی-۱۳۰ به مقصد تهران پرواز داشتند، تصاویر را به دست خلبان میسپردند و در فرودگاه تهران هم موتور سواری آنها را از خلبان تحویل میگرفت و به خبرگذاری یا صدا و سیما میرساند. این گونه بود که گاهی ارسال یک عکس از جبهه ها به تهران بیش از ۲۴ ساعت زمان میبرد. برای ارسال عکس به خبرگذاریهای خارجی هم دستگاههای خاصی وجود داشت که از طریق تلفن عکس را مخابره میکرد و برای فرستادن هر عکس بیش از یک ساعت زمان لازم بود.
س- با توجه به سرعت بالای انتشار خبر در بستر شبکه های اجتماعی و از بین رفتن رسالت خبر رسانی روزنامه ها، اساساً کارکرد روزنامه در عصر حاضر از نظر شما چه میتواند باشد؟
ج- من معتقدم روزنامه از بین نخواهد رفت اما در حال حاضر دیگر روزنامه و چیزی تحت عنوان خبر، سنخیتی با هم ندارند. روزنامه ها برای دوام نیاز دارند به سمت تولید گزارش، مصاحبه و مطالب تحلیلی و تفسیر مسائل روز بروند.
س- مطالب ایران سپید را چقدر دنبال میکنید و به نظر شما چه لزومی برای وجود چنین روزنامه ای هست؟
ج- ایران سپید افتخار مؤسسه ایران به حساب میآید چرا که نشریه ای است که در دنیا نظیرش وجود ندارد. یکی از دغدغه هایی که همیشه داشته ام این بوده که بتوانم دستگاه چاپ بریل برای ایران سپید تهیه کنم و امیدوارم با تأمین اعتبارات در سال آینده این مهم صورت بگیرد و ما بتوانیم ایران سپید را با تیراژ دلخواهمان چاپ کنیم و در اختیار نابینایان ایرانی قرار دهیم.
س- به عنوان پرسش آخر، چقدر مطالب صفحه توانش روزنامه ایران را که ویژه معلولین در روزهای پنجشنبه منتشر میشود پیگیری میکنید و مؤسسه نسبت به این صفحه چه رویکردی را دنبال میکند؟
ج- علیرغم این که جایگاه من عموماً سیاسی بوده اما علاقه و توجه ویژه من همیشه معطوف به مسائل اجتماعی است و معتقدم ریشه پیشرفت جوامع بیشتر در توسعه اجتماعی است تا سیاسی. اگر آدمها توسعه نیافته باشند، توسعه سایسی اتفاق نخواهد افتاد. رویکرد روزنامه همیشه معطوف به آسیبشناسی اتفاقات اجتماعی بوده است. شاید برخی تصور کنند روزنامه ایران سیاهنمایی میکند در حالی که واقعاً اینگونه نیست و قصد ما روشن کردن آسیبهای اجتماعی است. سیاستگذاری این صفحه قرار است به گونه ای باشد که فرد معلول به عنوان یک ناتوان دیده نشود. یک نفر میتواند نابینا و در عین حال استاد دانشگاه باشد. در این صفحه باید سعی کنیم نگاه جامعه به پدیده معلولیت را تغییر دهیم. ارتقا سطح امید و اعتماد به نفس در معلولین هم از دیگر رویکردهایی است که باید در این صفحه دنبال شود. گوشزد کردن نیازهای معلولین به مسؤولین هم از دیگر وظایفی است که لازم است گردانندگان این صفحه برای خود در نظر بگیرند.
آنچه خواندید، خلاصه ای بود از گفتگوی ایران سپید با محمدتقی روغنیها، مدیرعامل مؤسسه مطبوعاتی ایران. بیشک پیاده کردن تمام مصاحبه به علت محدودیتهای بریل امکانپذیر نبود. از این رو، مشروح این گفتگو را به شکل پرونده صوتی بر روی وبسایت روزنامه قرار داده ایم که چنانچه علاقمند باشید میتوانید از طریق نشانی iransepid.ir دانلود و گوش کنید.
امید هاشمی
فایل صوتی مصاحبه به زودی در دسترس قرار خواهد گرفت.