به گزارش ایران سپید من نیز به سخن فرمانروای ملک سخن تأسی جسته, بر آن شدم تا سفری فرهنگی کنم به سرزمینی که آرزوی حضور در آن, دمخور شدن با مردمش, لذت بردن از آیین و سنن نوروزش را سال ها در سر داشتم. سرزمینی که پدر شعر فارسی در خاک آن آرمیده و مردم آن سامان, بعد از گذشت 1000 سال او را به سان نگینی در بر گرفته اند و با القابی مثل «آدم الشعرا» و «قافله سالار شعر پارسی» از او یاد می کنند. آری! سرزمین تاجیکان, تاجیکستان مهربان و مهر افروز, سرزمین رودکی سمرقندی, سرزمین شور و شعر و شعور. آن چه در این نوشته می آید, روایتیست از برخی تجربه ها که طی سفری نوروزی به سرزمین تاجیکستان کسب کردم؛ هرچند این نکات, مختصریست از مشاهدات یک مسافر که فقط یک هفته میهمان مردم میهمان نواز تاجیکستان بود و قطعاً ادا کننده حق مطلب درباره سرزمین رودکی به صورت مفصل نیست؛
شهر های دوشنبه (پایتخت), خجند و پنج کند, مهمترین شهر های این سرزمین هستند. از جمله نکات مهمی که برای یک مسافر غیر تاجیک در بدو ورود به شهر های این سرزمین جالب توجه است, نظافت و پاکیزگی خیابان ها و معابر عمومیست. جالبتر آن که در کنار رفتگران مرد, بانوان رفتگر نیز در امور نظافتی شهر مشارکت دارند. همچنین برای کسانی که اهل تدخین هستند, مکان هایی در نظر گرفته شده و اگر کسی در جایی غیر از این اماکن اقدام به کشیدن سیگار بکند و پلیس او را حین تدخین ببیند, آن فرد خاطی و مجرم محسوب شده و باید جریمه بپردازد. ساختمان ها و عمارت های واقع در شهر هایی مثل دوشنبه, از معماری های مدرن (معماری امروز) و معماری دوران سیوزیان (دورانی که تاجیکستان تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی بود), تشکیل شده است؛ بیشتر ساختمان های تجاری و بانک ها در شهر دوشنبه دارای معماری مدرن هستند. نکته جالب توجه دیگر, ممنوعیت استفاده از موتور سیکلت در سطح شهر و حتی کوی و برزن است. به طور کلی شهرداری های تاجیکستان به امر نظافت و حفظ محیط زیست اهمیت خاصی می دهند. از جمله دیگر نکات جالب توجه مخصوصاً برای مسافران ایرانی, علاقه تاجیکان به موسیقی و خوانندگان ایرانیست. مثلاً خانم سیما بینا از جمله خواننده هاییست که علاقه مندان موسیقی سنتی تاجیکستان بسیار او را دوست دارند؛ همچنین علاقه مندان موسیقی پاپ عاشق خواننده های قدیمی و جدید پاپ ایرانی هستند و حتی برخی خواننده های تاجیک, مثل خانم مهر نگار رستم, از سبک آوازی خواننده های ایرانی بهره می برد. واحد پول تاجیکستان سامانی و خط رسمی این سرزمین سریلیک است. مسافران فرهنگ دوست, از واژه هایی که یادآور ادبیات فارسی کهن است و همچنان در زبان تاجیکان کاربرد دارد, لذت می برند؛ مثلاً واژه ای مثل «تالار آمد» که بر سردر سالن انتظار فرودگاه دوشنبه به سریلیک نوشته شده یا واژه «پیش خاد» که به معنی خط عابر پیاده است. مهمترین خیابان پایتخت یا به عبارتی, مهمترین خیابان تاجیکستان, خیابان چهار بانده بزرگ موسوم به رودکیست؛ علاوه بر چهار بانده بودن این خیابان, پوشش گیاهی آن نیز جالب توجه است. دو طرف خیابان رودکی را درختان چنار پوشانده که فروتنانه با خم کردن سر, به مسافران و مهمانان خوش آمد میگویند. مشاهده این منظره, پایتخت نشینان ایرانی را به یاد خیابان ولیعصر و چنار های سر بر افراشته می اندازد که متأسفانه این روز ها شاهد قطع شدنشان هستیم. پایتخت در آستانه نوروز واقعاً فضای دیگری به خود گرفته, در هر مکان عمومی که امکان گرد هم آمدن شهروندان فراهم است, برنامه جنگ نوروزی از طرف گروه های مختلف هنری شهر برگزار میشود. در یک پارک با گروهی مواجه میشوی که مشغول آماده کردن فضایی برای مچ اندازی, یکی از رسوم نوروز هستند, در جای دیگر عده ای را میبینی که مشغول تنظیم صدای بلندگوها برای اجرای برنامه اند. یکی از مکانهایی که خوشبختانه ما هم توانستیم خودمان را به آنجا برسانیم و مشاهده کنیم که خیل عظیمی از شهروندان در آن جمع شده اند, فضای سبز مقابل کتابخانه ملی بود. بساط موسیقی و مچ اندازی مهیا بود. تعدادی از شرکت کننده ها –مخصوصاً بانوان- لباسهای رنگین بر تن داشتند و عده دیگر که علاقه مند شرکت در شادیانه ها بودند, لباس میرنوروزی پوشیده بودند. دست بر قضا از جمله کسانی که در این مسابقه سنتی قدیمی شرکت کرد و قهرمان مسابقه را برد, بانویی ایرانی بود. خلاصه غوغای عجیبی در آخرین روز سال برپاست. تقریباً تمام بخشهای کتابخانه ملی تاجیکستان تعطیل است, به جز بخش مخصوص. نکته جالب این که کتابخانه ملی تاجیکستان, بخشی ویژه نابینایان به نام بخش مخصوص دارد که مجهز به رایانه و نرم افزار جاوز است. این بخش حدود 600 عضو دارد و کتبی که در اختیار اعضا قرار داده میشود, به زبانهای تاجیکی و روسیست. در این قسمت از کتابخانه ملی, جلسات ادبی و محافل فرهنگی ویژه نابینایان برگزار میشود. از دیگر دیدنیهای پایتخت, پارک غلبه است که به یاد کشته شدگان تاجیک در جنگ جهانی دوم احداث شده و مردم این دیار, نهم ماه مه با برپایی برنامه های ویژه ای یاد این فرماندهان و سربازان را گرامی میدارند. اما نخستین روز سال, نوروز در دیار رودکی حال و هوایی دیگر دارد. از سپیده دم, کاروانهای مختلف از محله های شهرها و روستاها منجمله پایتخت, با ساز و آواز در خیابانها شروع به شادی میکنند. هر کاروان با پارچه های رنگین که مردم بر تن کرده اند, سعی میکند در شادی گوی سبقت را از دیگر کاروانها برباید؛ آنسان که بیننده در انتخاب همراهی با کاروانها درمانده شود. دولت هم در کنار مردم آیین جشن و سروری با حضور رئیس جمهوری برپا میکند و عده ای هم به هر شکلی تلاش میکنند در این برنامه حاضر شوند. – بزکشی: یکی از رسوم کهن در تاجیکستان و ازبکستان, مسابقه بزکشیست که روز اول فروردین در روستاها برگزار میشود و با استقبال اهالی روستاهای مختلف مواجه است. در این رقابت پر هیجان, رقبا سوار بر اسب باید بتوانند لاشه گوسفند پروار یا گوساله ای که در نقطه ای معین گذاشته شده, زودتر از دیگران بردارند و تلاش کنند از معرکه خارج شوند, دیگر رقبا هم تلاش میکنند به هر شکل ممکن لاشه را از چنگ کسی که زودتر از آنها درروبوده، درآورند. – شهر پنج کنت, شهری مرزی, واقع در دره زر افشان است که تاجیکستان را با ازبکستان همسایه می کند. شهری کوچک, اما بسیار پاکیزه. مردمش اهل شعر و شور و نسبت به دیگر شهرها سر افراز, چرا که رودکی در پنج رود این شهر آرمیده تا اهل پنج کنت به داشتن چنین نگینی, به جهانیان ناز فروشند. یکی از مظاهر زیبایی برای ما, اقامت در هتلی به غایتِ پاکیزگی بود که مدیر آن هتل هر مسافر را به رعایت نظافت وادار میکرد؛ چنان که در بدو ورود, مسافران باید پای افزارها را از پا درآورده در جای مخصوصی مثل جا کفشی بگذارند و کفشهای پارچه ای که مدیریت هتل در اختیارشان قرار میدهد, به پا کنند؛ چون هتل مفروش است به فرشهای زیبا و راحت. حاج مقصود, مدیر این هتل مردیست بسیار صمیمی و دارای طبع شاعری که عاشق خیام و خوانندگان ایرانیست. این دو بیتی از اوست که هنگام بدرقه با همان زبان شیرین تاجیکی که قلم نمیتواند حقش را ادا کند, برای ما خواند: «خدا جان از همه کارم خبردار, خدا جان از دل زارم خبردار؛ فقط یک التماس دارم من از تو, خدا جان مادر پیرم نگه دار.» نام هتلش را سقد گذاشته و بر سردر ورودی و خروجی آن نوشته: «خوش آمدید» و «باز بیایید»؛ میگوید این عبارات را نوشته تا مسافران راه این هتل را گم نکنند. خیابان اصلی شهر پنج کنت, مثل پایتخت همان ویژگی پاکیزگی را دارد و باز مثل دیگر شهرها, خود را آماده نوروز کرده است.
از آثار چشم نواز و تاریخی مهم که در خیابان اصلی واقع شده اند, مجسمه لایق شیرعلی شاعر ملی تاجیکستان, مجسمه امیر اسماعیل سامانی, مجسمه لنین و موزه رودکیست که مجسمه رودکی هم در موزه رودکی واقع شده است. در کنار این آثار, یادبودها و تصاویر قهرمانان ملی و سیاسی تاجیکستان هم در نقاط مختلف خیابان اصلی با توضیحاتی مختصر نصب شده است؛ قهرمانانی مثل میرزا تورسونزاده رئیس اتفاق تاجیکستان, امام علی رحمان رئیس جمهوری, صدر الدین عینی که به پدر شعر نوین تاجیکستان شهرت دارد. این دو بیتی از لایق شیرعلیست که در کتیبه ای پای مجسمه این شاعر نوشته شده است: «تویی بود و نبودم ملت من, تویی سمت سجودم ملت من؛ سرود عمر من پایان پذیرد, تو مهمان سرودم ملت من.» یکی از اتفاقات پیشبینی نشده ای که طی بازدید از خیابان اصلی پنج کنت رخ داد, دعوت رئیس دانشگاه آموزگاری پنج کنت از ما برای حضور در دفترش و گذراندن لحظاتی کوتاه, اما سرشار از صمیمیت بود. جالب آن که او دمِ در دانشگاه ایستاده بود و به محض دیدن گروه ما, با رویی خوش پیش آمد و ما را به دفتر خودش دعوت کرد. – و اما آرامگاه رودکی که در پنج رود, نزدیک پنج کنت واقع شده, چنان که گفتم به سان نگینیست که تاجیکان در بر گرفته اند. عمارت آرامگاه, ساختمانیست چند ضلعی که وسط یک فضای وسیع سرسبز قرار گرفته. محیط آن سبزینگی چنان است که تو گویی در میان دره ای هستی که از ارتفاعات برف در حال باریدن به آن دره است. اطراف این محیط آرام را سپیدارهای بلند احاطه کرده اند. اضلاع عمارت آرامگاه, شبیه هشتیهای قدیمیست و درهای چوبی بر جبین عمارت نصب شده, یک گنبد فیروزه ای زیبا هم در بالای عمارت به شکلی که کل سقف را احاطه نکرده, خودنمایی میکند. بعد از زیارت آرامگاه قافله سالار شعر پارسی و بازدید از کتابخانه کوچکی که در جوار آرامگاه است, راهی شهر خجند شدیم. در بین راه, به منطقه ای موسوم به «دَر دَر» رسیدیم. موضوعی که توجه من و یاران را به خود جلب کرد و تحسینمان را بر انگیخت, حضور نوجوانانی بود که از روستای «ایستگاه دَر», نزدیک دَر دَر آمده بودند تا تفرجی کرده, به خانه هایشان بازگردند. از هر کدامشان که راجع به رشته های مورد علاقه شان پرسیدم, با اشتیاق از علومی که دوست دارند, گفتند؛ اما نکته تحسین بر انگیز, علاقه عجیبشان به رودکی بود؛ چنان که ابیات به جا مانده از مثنوی کلیله و دمنه و سندبادنامه را با شور و حرارتی وصف ناپذیر خواندند: «تا جهان بود از سر مردم فراز, کس نبود از راز دانش بینیاز؛ مردمان بخرد اندر هر زمان, راز دانش را به هر گونه زبان؛ گرد کردند و گرامی داشتند, تا به سنگ اندر همی بنگاشتند؛ دانش اندر دل چراغ روشن است, وز همه بد بر تن تو جوشن است.» با دیدن آن نوجوانان, این حسرت در دلم ماند که ای کاش نوجوانان این نسل در ایران, مثل نوجوانان تاجیک به امر مطالعه و احترام به بزرگان علم و فرهنگ ایران زمین اهتمام ورزند! – خجند: دومین شهر مهم تاجیکستان بعد از دوشنبه که ایرانیان با شنیدن نام و اشعار کمال خجندی (مدفون در تبریز), نام این شهر را به یاد میآورند. ما بیست و هشتم اسفند ماه وارد این شهر شدیم. از جمله اماکن دیدنی این شهر, محلیست موسوم به کاخ ارباب. شهرت این کاخ به علت پایان دادن به جنگهای داخلی بعد از استقلال تاجیکستان است که در 1997 تفاهمنامه صلح و سازش میان متخاصمین در این کاخ امضا شد. عمارت کاخ در میان یک فضای سبز وسیع واقع شده و بلندگوهای آن محوطه باز, با پخش ترانه ها و برنامه های شاد, فضا را آماده استقبال از نوروز میکنند. در کنار ساختمان کاخ ارباب, موزه یا به قول تاجیکان «آثارخانه» کوچکیست که بازدید از آن خالی از لطف نیست. نکته جذاب دیگر, کتیبه هاییست که بر دیوار بیرونی کاخ نصب شده و حاوی اشعار شعرای بزرگ پارسی به دو خط فارسی و سریلیک است. از جمله این بیت رودکی که چشم هر بیننده را خیره میکند: «هر که نآمخت از گذشت روزگار, هیچ نآموزد ز هیچ آموزگار.» یا این بیت از شیخ اجل که انسان را به صلح دعوت میکند: «اگر پیل زوری وگر شیر چنگ, به نزدیک من صلح بهتر ز جنگ.» اما یکی از اماکنی که در کاخ ارباب است و هر هنر دوست ایرانی را مدهوش و مفتون خویش میکند, کارگاه ادرس بافی و اطلس بافیست؛ کارگاهی که بانوان مهربان با دستان آفریننده, با آن نخهای لطیف, تار و پود جان را مینوازند. «مانند نسا» یکی از این بانوان است که پشت دستگاه مخصوص نشسته و میگوید: «از خوردی» با نخ و تار و پود دمخور شده؛ تماشای منظره هماهنگی دستهایش با حرکت دستگاه, هارمونی شگفت انگیزی ایجاد میکند که واژه یارای بیان آن را ندارد. القصه, هرچه کنیم, نمیتوانیم از فضای شعر و ادب دور شویم, خواه این فضا متعلق به شاعران بزرگ باشد, خواه جوشیده طبع شعرای امروز. در بخشی از محوطه سرسبز کاخ ارباب, گروهی از تصویر برداران تلویزیون هفت ستاره که یکی از شبکه های خصوصی تاجیکستان است, مشغول ضبط یک برنامه نوروزی بودند که ما سر رسیدیم. از شهنازه, دختر 15 ساله ای که همراه دوستش فیروزه با دکلمه شعر, مشغول ضبط برنامه تلویزیونی بودند خواهش کردم تا برای من و یارانم شعری بخواند. افسوس که واژه را توان ادا کردن حق مطلب شیوه شعرخوانی او را ندارد! «بهار آمد رخ عالم دگر شد, به انسان بخت نیکو تاج سر شد؛ ز ناز دختران شوخ تاجیک, گل خودرو زمین را لاله ور شد؛ ز بوی گل چمن گشته معطر, به اهل تاجیکان نوروز سر شد.» فراست, دیگر دوست این دختر تاجیک هم این ابیات را برایمان خواند: «ای بال و پر آزاد, نوروز مبارک باد, ای صبح دل آباد, نوروز مبارک باد؛ افسانه رنگین را, این هستی شیرین را, بر روی شما بگشاد, نوروز مبارک باد.» اما یکی از زیباترین دیدنیهای خجند, پنجشنبه بازارش است که رو بروی مسجد مصلح الدین, یکی از بناهای تاریخی این شهر واقع شده. تعبیر «از شیر مرغ تا جان آدمیزاد» عیناً در پنجشنبه بازار خجند مصداق پیدا میکند. انواع نانهای ویژه نوروز, میوه های مرغوب, فراورده های گوشتی از جمله محصولاتیست که در این بازار عرضه میشوند, اما به نظر من مهمترین بخش بازار, قسمت خشکبارهاست که انسانِ عاشق سنت را به هزار سال قبل میبرد. محصولاتی مثل انجیر خشک, زردآلوی خشک و مخصوصاً خربزه خشک که همه اینها اصطلاحاً به صورت «آفتابی» یعنی در برابر آفتاب خشک شده اند, نه با تیزآب و هر شیوه صنعتی. در خلال بازدید از پنجشنبه بازار, صدای آوازی توجه من و یاران را جلب کرد؛ بعد از لختی معلوم شد دو خواهر نابینا در محیط بازار قدم میزنند و آواز میخوانند. از خانم مقدس, یکی از دو خواهر پرسیدم چرا آوازهایی با مضامین غربت و غریبی در شب نوروز میخوانی؟ خندید و گفت: این اشعار از کمال خجندیست که خیلی طالب دارد. یکی دیگر از دیدنیهای خجند, یادبود کمال خجندی, شاعر قرن هفتم و هشتم است که در محیط سرسبزی بنا شده و تفرجگاه تازه عروس و تازه دامادهاست؛ اتفاقاً در بازدیدی که از این مکان داشتیم, با یکی از زوجهای تازه مزدوج, به قول تاجیکان گپ زنان کردیم. آنچه در این چند صفحه بیان شد, مطالبی پراکنده و نه منسجم درباره تاجیکستان و نوروز این سرزمین از زبان کسی بود که فقط یک هفته میهمان این سامان بود. بخش اعظمی از آن چه باید در خصوص جزئیات این سفر گفته میشد, نیازمند مجالی مفصل و البته با ارائه منابع صوتیست.
مجید سرایی