به گزارش ایران سپید به عبارت دیگر هرچه از عمر این انسان تازه به دنیا آمده میگذرد نقش خانواده از حمایت و سرپناهی به هدایت و راهنمایی تغییر میکند. این قاعده در مورد نابینایان نیز صادق است با این تفاوت که اگر نوزاد متولد شده معلول یا در مورد بحث ما نابینا باشد نقش حمایتی خانواده اگر بیشتر نباشد که اینچنین نیز هست تا زمان طولانی تری به نسبت نوزادن فاقد معلولیت ادامه دارد. این امر هم ناشی از حس والدین برای حمایت از کودکی است که محدودیتی در توان خود برای زندگی دارد و نگرانیهای ناشی از آن. هم ناشی از ضعف آگاهی در پدر مادرها که حفاظت از فرزند نابینا را جایگزین هدایت از مسیر رشد و بالندگی او میکند. اما در این میان بسیاری از نابینایان خود به این امر تن میدهند به عبارت دیگر این نابینایان به جای فراگیری اصول وفنون جبران نقص بینایی خود و کسب مهارتهای لازم برای زندگی مستقل در جامعه خود را در آغوش حمایت خانواده رها میکنند و به زبان ساده تا جاییکه بتوانند از خانواده حامی به تعبیر طنز آن کولی میگیرند. با مادر و پدر به این جا و آنجا رفته، با خواهر و برادر برای خرید میروند. و اگر نباشند اینها نه جایی میروند و نه کاری میکنند. برای این نابینایان خانواده پناهگاه است. نه محل رشد و بالندگی. این نابینایان چه یکساله باشند و چه 50 ساله پسر و دختر مامان و بابا هستند و تحت حمایت آنها و اگر بپرسیم چرا بیرون نمیروید، چرا مستقل دانشگاه نمیروید؟ چرا مهارتهای زندگی روزانه و مهارتهای اساسی زندگی را نمیدانید همه مرا به گردن بهزیستی غافل، انجمنهای خودخواه و خلاصه روزگار نامراد می اندازند. هم خانواده ها و بویژه نابینایان مسؤل اصلاح این نگرش ویرانگرند.