به مناسبت سالروز تولد ایران سپید
مروری بر آلبوم خاطرات ایران سپید
|
بالاخره تقویم امسال با گذشت ایام ورق خورد و روز بیست و هشتم آبان، سالروز انتشار روزنامه ایران سپید، تنها روزنامه نابینایان در سطح جهان فرا رسید. روزی که در تاریخ فرهنگی نابینایان این سرزمین، از اهمیت بالایی برخوردار است، روزی که افراد دارای آسیب بینایی در ایران صاحب نشریه ای تخصصی ویژه خود شدند، روزی که بشارت از آغاز فصل تازه ای در زندگی نابینایان اهل فرهنگ میداد.... و حال پس از گذشت 18 سال از نخستین روز انتشار روزنامه و در سرآغاز نوزدهمین سال از عمر سراسر عبرت و تجربه ایران سپید، با نگاهی اجمالی به آن سالها و مرور آلبوم خاطرات آکنده از تلخیها و شیرینیها، مهرها و محبتها، قهرها و آشتیها این تلنگر به ذهن میخورد که چه کسانی در رشد و نمو این روزنامه دخیل بوده اند که امروز در جمع ایرانیان سپید نیستند! برخی رخت از جهان بربسته اند و برخی فعالیتهای خود را در نشریات یا عرصه های دیگر فرهنگی ادامه میدهند. حال در سرآغاز نوزده سالگی ایران سپید و در مرور خاطرات گذشته، از تنی چند از نویسندگان و صاحبقلمان و همراهان ایران سپید سراغ گرفتیم و پای صحبتهای این عزیزان نشستیم. کسانی که شما با آثار آنها در گذشته مأنوس و مألوف بودید. با طرح چند پرسش با این عزیزان گپ زدیم که در ادامه میخوانید: چه عاملی شما را به حضور در ایران سپید جذب کرد؟ چه بازخوردهایی از مطالبی که مینوشتید، دریافت میکردید؟ به نظر شما اگر ایران سپید بخواهد به قله های تعالی و تکامل برسد، باید از چه راهکارهایی بهره مند شود؟
* قبل از اینکه با ایران سپید همکاری کنم، فعالیتهای رادیویی داشتم. در آن دوران زنده یاد نامنی آیتمی به نام «کوچه روشنی» در برنامه راه شب اجرا میکرد و من هر ماه بخشی به نام «مشاهیر نابینا» را اجرا میکردم. اما با روزنامه ایران سپید آشنا بودم؛ به هر حال روزنامه ای تازه وارد بود و بسیاری از نابینایان مشتاق مطالعه آن. درست به یاد ندارم که از چه تاریخی با روزنامه همکاری کردم، این اندازه میدانم که در آن روزگار، محیط روزنامه یکپارچه صمیمی و مالامال از مهر و دوستی بود. من دو ستون ادبی داشتم؛ قند پارسی و نیشطنز. قند پارسی به ادبیات کلاسیک ایران میپرداخت و نیشطنز همانطور که از عنوانش پیداست، مطالبی در حوزه طنز بود که در دو بخش مینوشتم؛ طنزی که به مسائل عمومی جامعه میپرداخت و با نام مستعار «عموعباس» منتشر میشد و مطالبی که مسائل مربوط به نابینایان را رصد میکرد و با نام مستعار «پشه کوره» منتشر میشد. به یاد دارم که دو بار در همان صفحه نیشطنز کمی تند رفتم و نزدیک بود کار به جاهای باریک بکشد، اما با مداخله آقایان سهیل معینی و سعید دهقان غائله ختم به خیر شد. (عباس اسلامی شرار)
* سال 1376 دانشجوی ترم دوی رشته روزنامه نگاری بودم که برای گذراندن دوره کارآموزی به مؤسسه ایران آمدم. قرار شد با نشریه ایران جوان کار کنم. همانجا بود که با آقای شهبازپور آشنا شدم و پس از مدتی به پیشنهاد ایشان با روزنامه ایران سپید همکاری کردم. من به عنوان مدیر اجرایی داخلی و نویسنده گزارشهای ورزشی با روزنامه همکاری میکردم. ما هر روز تماسهای مختلفی از سوی مخاطبان مبنی بر مواردی مثل دیر رسیدن روزنامه، عدم رسیدگی مسئولان به مشکلات نابینایان و... داشتیم. روزی خانواده یکی از مخاطبان تماس گرفت و درخواست کرد که اشتراک همسرش را قطع کنیم، چون فوت کرده بود. من هم مشخصات آن مرحوم را گرفتم و به قسمت توزیع ارائه کردم، چند روز بعد خانواده آن مرحوم با عصبانیت تماس گرفت و اظهار کرد که هنوز روزنامه به اسم آن مخاطب ارسال میشود و داغ دل ما تازه میشود. کاشف به عمل آمد که مسئولان توزیع به صورت ماهانه اسامی را تنظیم میکنند و تا موعد تنظیم و جدولبندی اسامی، روزنامه همچنان برای فردی که درخواست لغو اشتراک کرده بود ارسال میشد. به نظر من اگر ارتباط مخاطبان و روزنامه دوسویه و متقابل باشد، این روزنامه میتواند در جلب اعتماد خواننده های خود موفق شود. شاید یکی از بهترین راههای دستیابی به این موفقیت، از سرگیری انتشار دوگانه روزنامه باشد. (سوسن صادقی)
* دوستی با آقای معینی باعث شد تا با ایران سپید همکاری کنم. همکاری من با ایران سپید در نگارش چند ستون ادبی مثل «یکی بود یکی نبود» و ستون طنز «گره کوری» آغاز شد. همان روزها که ستون گره کوری را آغاز کردیم، بسیاری از نابینایان به کلمه کوری اعتراض کردند و کمی طول کشید تا آنها را متقاعد کنیم که منظور از کوری همان گره است، نه نابینایی. به یاد دارم یک سال من به خاطر نوشتن ستون گره کوری در جشنواره طنز کشوری رتبه دوم را کسب و لوح این جشنواره را دریافت کردم. به نظر من ایران سپید برای رسیدن به همان اوج شکوفایی باید از مخاطبان خود نظرسنجی کند. (دکتر سعید عباسپور، داستان نویس)
لینک مطلب: | http://iransepid.ir/News/5296.html |