printlogo


کد خبر: 3983تاریخ: 1393/3/24 09:52
گفتگوی گروهی جلسه 27 "بخش اول"
اختصاصی ایران سپید
گفتگوی گروهی جلسه 27 "بخش اول"
نابینایان چه ویژگی هایی باید داشته باشند تا مورد انتخاب فرد دیگر قرار بگیرند اعم از بینا یا نابینا زن یا مرد

برای ازدواج آنها چه تسهیلاتی لازم است و برای آشنایی چه موقعیتهایی باید فراهم شود. جامعه و مسئولان باید چه تدبیری بیندیشند نقش خانواده و اطرافیان فرد نابینا در ازدواج و زندگی مشترک آنها چیست؟ در ابتدای جلسه آقای صادقینژاد میگوید: در 26 جلسه گذشته با حضور نابینایان و کمبینایان به موضوع ازدواج موفق در فرهنگ ایرانی پرداختیم. از این پس با توجه به تجربیات شرکت کنندگان و راهکارهایی که ارائه میدهند به موضوع انطباق صحبتهای پیشین با جامعه نابینایان و کمبینایان میرسیم. در اینجا به منظور آشنایی بیشتر مخاطبان روزنامه از شرکت کنندگان در گفتگو میخواهم خود را معرفی کنند و نظرشان را در مورد موضوع ازدواج و ضرورت آن برای هر فرد و ازدواج نابینایان با طرف دیگر و ویژگیهای طرف مقابل را مطرح کنند خانم"1" میگوید: در 26 فسالگی با نیمه بینایی مواجه شدم و الان نابینا هستم. همسرم معلولیت دیگری دارد پسری هفت ساله دارم. من کارشناسی پرستاری خوانده ام و همسرم کارشناسی مترجمی و هر دو شاغل هستیم. به نظرم برای کسی که شرایط اجتماعی و اقتصادی و ...را برای ازدواج دارد و خود سعی کرده این توانائیها را در خود ایجاد کند ازدواج یک ضرورت است من قبل از نابینایی بسیار فعال بودم  اما نابینایی محدودیتهای زیادی را به من تحمیل کرد که اگر با آنها مقابله نمیکردم الان نتیجه ای جز افسردگی برایم در بر نداشت ازدواج هم به من کمک کرد تا به استقلالی که قبل از نابینایی داشتم برسم و آن اعتماد به نفس را به من داد که من هم میتوانم مانند دیگران زندگی کنم شاید بی اطلاعی خانواده از نابینایی سبب شده بود مرا به شدت محدود کنند و هر چه میکردم نمیتوانستم از این محدودیتها خارج شوم و نگرانی و اضطراب خانواده اجازه استقلال بیشتر را به من نمیداد. با ازدواج خانواده ام هم به این رسیدند که من هم میتوانم مستقل باشیم بعد از ازدواج هم با استقلال بیشتری که برای خودم ایجاد کردم و از نظر مکانی خانواده دورتر شدم رفته رفته دلواپسی آنها را کمتر کردم و این بار اگر به خانواده ام نزدیکتر شوم به دلیل کمک بیشتر به آنهاست نه اینکه به کمک آنها نیاز داشته باشم.: اما در مورد ازدواج درونگروهی یا برونگروهی، من از جمله افرادی بودم که با ازدواج دو فرد نابینا با هم مخالف بودم اما بعد از دیدن نمونه های عینی  اگر بخواهم شعاری رفتار نکنم متوجه شدم ازدواج دو نابینا هم شدنی است. وقتی من خود به استقلال رسیده باشم و از عهده انجام کارهای خود و خانواده برآیم فرقی نمیکند طرف مقابل نابینا باشد یا بینا. من ازدواج با فردی بینا را در شرایط خاصی ممکن میدانم و فرد باید ویژگیهای شخصیتی خیلی خاصی داشته باشد تا نابینایی طرف مقابلش را نبیند و تنها توانمندیهای او را ببیند. به نظرم تمامیت خواهی در افراد سالم بیشتر است و افرادی مانند ما خیلی واقعیتر با حقایق زندگی روبرو میشوند. خانم"2" من کمبینا و مجرد هستم. کارشناس ارشد روانشناسی دارم. عنوان پایان نامه ام رضامندی زوجیت با وضعیتهای بینایی گوناگون  بود " هر دو نابینا، هر دو بینا یا یکی از زوجین بینا و دیگری نابینا". در آن مطالعه و تجربیات شخصی خودم به این رسیدم که ازدواج یک ضرورت است، به شرط آنکه آمادگی ذهنی وجود داشته باشد زوجین امکانات نسبی و اشتغال داشته باشند از حمایتهای اجتماعی خانوادگی برخوردار باشند. که البته ورد اخیر برای همه افراد لازم استو بعلاوه توانمندیهایی که افراد چه نابینا و چه بینا برای خود ایجاد میکنند که در حوزه معلولیت که به مهارتآموزیهای مضاعف نیاز است این مجموعه زمینه یک زندگی خوب را فراهم میسازد. در افراد عادی که دغدغه های یک فرد معلول را ندارند کمالگرایی بیشتر از معلولان دیده میشود ما کمال را در آن میبینیم که معلولیتمان را جبران کنیم. اما در افراد عادی کمالگرایی به سمت و سویی میرود که ظواهر قضیه را بیشتر در نظر میگیرند. قد و قامت فرد ، زیبایی چهره و .. وقتی دختر یا پسر نابینایی وارد جامعه میشود دیگران ظاهر او را میبینند. از نظر آنها گویی این افتخار است که نابینایی در ظاهرم مشخص نباشد. این نشان میدهد کمالگرایی آنها تا چه حدی است و آن را به دیگران هم تحمیل میکنند. به نظرم این مانعی است که در ازدواج برونگروهی مشکلاتی ایجاد میکند. فرد نابینا باید توانایی بسیار خاصی داشته باشد تا این نقص در ظاهرش را جبران کند بعباتری باید تنها مشکلش ندیدن باشد. من سالها منتظر ازدواج با فردی بینا بودم افراد مختلفی هم سر راهم قرار گرفتند اما همیشه احساس میکردم چیزی کم است. با وجود اینکه مهارتهای اجتماعی و ارتباطی من بد نیست اما همیشه احساس میکردم در جایی خلأ وجود دارد. افراد برای ازدواج باید توانمندیهایی به دست آورند به خصوص در مورد ازدواج باید توانمندیهای مضاعفی را کسب کنند و به استقلال برسند تا بتوانند فرد بینا یا نابینای دیگری را انتخاب کنند.افرادی که من برای پایان نامه ام انتخاب کردم همه شاغل بودند درآمد متوسط 1میلیون و 200 هزار تومان داشتند و از 2  تا 10 سال از ازدواجشان گذشته بود و کمتر از دو سال را لحاظ نکردم زیرا در این دوره هوش هیجانی ضعیف عمل میکند همه افراد انتخاب شده کارشناسی یا کارشناسی ارشد داشتند و با توجه به داده های پایان نامه تمام زمینه های رضامندی زوجیت در گروههایی که هر دو نابینا بودند با گروههای هر دو بینا برابری میکرد اما گروههایی که یکی از زوجین نابینا بود خیلی خاص بودند و موفقیت بیشتری داشتند. مثلا من با موردی برخورد کردم که آن ملاکها وجود نداشت خانم تحصیلاتی در حد سیکل داشت و آقا دیپلم و شاغل هم نبود البته آنها خانه داشتند. در این موارد باید دید چرا خانم، آن آقا را انتخاب میکند در مجموع من موافق ازدواج درون گروهی هستم. در پایان نامه معلولان دیگر را هم جزو افراد بینا لحاظ کردم. در هر گروه 20 زوج قرار داشت. . آقای "2" به این سؤال پاسخ میدهد که؛ ازدواج یک ضرورت است یا نه و چه نوع ازدواجی را توصیه میکنید درونگروهی یا برونگروهی؟:من دیپلمه و 40 ساله هستم.  همسرم بیناست دو فرزند دارم پسری 16 ساله و دختری 4 ساله .    به نظر من تنهایی       مختص ذات خداست اما برای رسیدن به این ضرورت مقدماتی لازم است استقلال اقتصادی، بلوغ فکری،  و ... به صورتی که در عین رسیدن به ضرورت بتواند مسئولیتهای آن  را هم بر عهده گیرد وگرنه نیاز  به ازدواج کافی نیست. بلکه باید به خودساختگی و خودباوری برسیم و باور داشته باشیم ازدواج پیامدهایی خواهد داشت. هر چند همسرم  بیناست اما من با ازدواج نابینا با یک معلولاعم از نابینا یا غیر نابینا موافق هستم.   به این عبارت که یک معلول بهتر است با یک معلول ازدواج کند. من به این شعار دینی اعتقاد دارم که کلکم راء و کلکم مسئول عن رعیته. ما انسانیم و مسئولیتهای اجتماعی داریم اگر من معلول نتوانم همنوع معلول خود  را بپذیرم و خود  را با شرایط او تطبیق دهم تا باهم نهاد موفقی  بنا کنیم، قطعا یک فرد بینا باید خیلی خاص باشد  تا بتواند با فرد نابینا هماهنگ شود. آقای "3" پاسخ میدهد: 27 سال دارم یک بار ازدواج درونگروهی داشته ام. یعنی با یک نابینا. شاغل هستم تحصیلاتم فوق دیپلم فلسفه و حکمت اسلامی است. در ازدواجی که داشتم همسرم نابینا، فوق لیسانس و چند سال از من بزرگتر بود. آشنایی ما یک سال و نیم طول کشید اما مدت زندگیمان بیشتر از 5 ماه نبود. الان نیز 5 سال است به تنهایی زندگی میکنم. فرهنگ افراد، ضرورت  ازدواج  را مشخص میکند و شرایطی که فرد به آن میرسد. مانند استقلال اقتصادی و فکری. و معمولا فرد وقتی بتواند یک زندگی  را اداره کند به سمت ازدواج میرود.  به نظر من ازدواج لازم است و کسی نباید تنها بماند در قرآن هم آمده ما انسانها  را جفت آفریدیم. در سالهای اخیر، با بررسیهایی که انجام داده ام، ازدواج دو نابینا  به صلاح نمیبینم ازدواج نابینا را هم با یک کمبینا  به شرطی که مشکل بینایی به اندازه ای نباشد که مانع زندگی شود ممکن میدانم و البته با ازدواج نابینا با معلولی دیگر مشکلی ندارم اما ترجیحم زندگی نابینا با بیناست. به شرطی که بتوانیم بینایی  پیدا کنیم  که فرد را به خاطر خودش بخواهد نه برای پول و چیزهای دیگر. آقای "1" میگوید:  48 سال دارم پسر کوچکمدوم دبیرستان استعدادهای درخشان است و پسر اولم مهندسی برق میخواند. من و همسرم شاغل هستیم من لیسانس الهیات و او لیسانس روانشناسی. چون تجربه خوبی از ازدواج نابینا با نابینا دارم با این نوع ازدواج موافقم.  این توصیه مبتنی بر تجربه خودم و دوستان دیگری است که همگی زندگی خوبی داشته اند به شرطی که باور داشته باشند میخواهند زندگی کنند نه بازی.   به والدین فرزندان نابینا، هم توصیه میکنم در مورد دخترانشان بدانند که آنها بالاخره خواهند مرد و آن دختر باید تنها زندگی کند پس باید بتواند روی پای خود بایستد دخترانشان را برای زندگی آماده کنند و دلسوزی و محبت افراطی نداشته باشند خانم"3" بحث را ادامه میدهد:  متاهل هستم 25 سال است ازدواج کرده ام دخترم دانشجوست و به تازگی ازدواج کرده است همسرم بیناست از نظر سطح تحصیلات، برای دکترا پذیرفته شده ام در رشته ادبیات فارسی. به نظرم در مورد روابط انسانی نمیتوان حکمی صادر کرد و گفت کدام نوع ازدواج بهتر است. صادقینژادمی افزاید : ما به تفاوتهای فردی اعتقاد داریم و در این مورد هم قصد نداریم حکم صادر کنیم. خانم"3" ادامه میدهد: من به لحاظ ارتباط گسترده ای که به ویژه با دختران نابینا دارم موارد متعددی را از هر نوع ازدواج دیده ام. معتقدم در مورد ازدواج، در درجه اول ویژگیهای شخصیتی افراد تعیین کننده است اما من ازدواج درونگروهی را آخرین گزینه میدانم و آن را توصیه نمیکنم ما انسانها نمیتوانیم نیازمان را به یکدیگر کتمان کنیم  منظورم وابسته بودن نیست بلکه نیاز است  یکی از فلسفه های قطعی ازدواج و تداوم زندگی ایجاد نسل است فرزند ما نیازهایی خواهد داشت که اگر قرار باشد او را بی بهره بگذاریم به او ظلم کرده ایم ازدواج دو نفر نابینا محدودیتهایی ایجاد میکند که روی فرزند آنها تأثیر میگذارد دختر من خیلی کوچک بود که در پارک زن و شوهر نابینایی را با  سه بچه دیدیم دخترم اشک میریخت و میگفت، میخواستم دست دختر کوچکشان را بگیرم چون داشت می افتاد و مادر او متوجه نبود بچه ها دست پدر و مادر را گرفته بودند در زمانی که آنها نیاز دارند پدر و مادر دست آنها را بگیرند. آقای "1" پاسخ میدهد: پسر من وقتی رانندگی میکند در 80 درصد موارد مسیر را از من میپرسد. خانم"3" می افزاید: این قطعا درست است زیرا تفاوتهای فردی وجود دارد دختر من هم با اینکه سالهاست رانندگی میکند خیلی وقتها ممکن است مسیرها را از من بپرسد یا ما با هم خرید میکنیم او در مورد هماهنگی رنگها از من میپرسد. در بین دانشآموزان هم تنها یک نفر معدل بالای 17 میگیرد و در همان کلاس 7 درصد بچه ها معدل زیر 12 دارند. پس افراد یکسان نیستند. آقای "4" میگوید: من 60 سال سن دارم و بازنشسته هستم. متاهل هستم پسرم 27 ساله و دانشجوست دخترم هم دانشجوی دانشگاه هنرهای زیباست. همسرم بیناست البته مشکلی در یک چشمش دارد. به نظرم ازدواج یک ضرورت است ولی به دلایل زیادی مانند مسائل اقتصادی، اجتماعی و ... ازدواج دو نابینا را توصیه نمیکنم ازدواج با یک فرد بینا خیلی از نابسامانیهایی که جامعه بر ما تحمیل میکند را کاهش میدهد. .

آقای صادقینژاد سؤال بعد را اینگونه مطرح میکند: نابینایان باید چه ویژگیهایی داشته باشند تا از طرف فرد دیگر"بینا یا نابینا" برای ازدواج انتخاب شوند؟ خانم"1" در پاسخ میگوید: توانمندیهای فرد سبب میشود سایرین به او توجه کنند و فرد با مجموعه توانائیهایی که از خود نشان میدهد ثابت میکند از عهده برآورده کردن حداقل نیازهای خود بر میآید بعلاوه این توانایی را دارد که زندگی مشترک را هم اداره کند. بعبارتی توانمندیهای فرد نشان میدهد معلولیت نتوانسته در حضور او در جامعه خللی وارد سازد و در حد و اندازه دیگران حضورش را حفظ کرده است. آقای "1" میگوید: باید ببینیم در زمینه های مختلفی مانند اشتغال، مسکن یا تحصیل چه قابلیتهایی را کسب کرده ایم تا بعد به مقوله ازدواج برسیم. آقای3" پاسخ میدهد: خواهر من هم نابیناست اما این را قبول ندارم که ما با انتخاب دختری نابینا به جامعه نابینایان خدمت کرده ایم. اگر با این طرز فکر در جامعه نابینایان ازدواج کنیم هم به دختران نابینا خیانت کرده ایم و هم به فرزندانمان.یک مرد بینا در صورتی حاضر به ازدواج با یک دختر نابینا میشود که توانائیهایی را در او ببیند که میتواند در دختری بینا هم ببیند مانند خانه داری، آشپزی و تعامل اجتماعی و ... اگر این تواناییها را داشته باشند خیلی از مردهای بینا هم حاضر میشوند با آنها ازدواج کنند. خیلی وقتها دختران نابینا مشکلات دیگری دارند که مرد بینا آنها را نمیپذیرد. مثلا دختری در دانشگاهی پذیرفته میشود اما با مادرش به دانشگاه میرود و برمیگردد خوب اگر مردی این را ببیند دختر بینا را ترجیح میدهد. از طرفی اگر برخورد اجتماعی مرد خوب باشد شاغل و در رفت و آمد مستقل باشد خیلی وقتها یک دختر بینا  او را برای ازدواج میپذیرد و از او انتظار دیگری ندارد. اما در مورد دختران نابینا اولین چیزی که یک مرد را جذب میکند برخورد اجتماعی اوست و بعد استقلال در رفت و آمد و خانه داری . پوشش مرتب نیز برای هر دو "زن و مرد" مهم است. خانم"3" بحث را ادامه میدهد: ما توانائیهایی داریم  که با تلاش و آماده بودن شرایط محیطی بالفعل شوند. من برای اینکه بتوانم خود را به اطرافیانم نزدیکتر کنم باید شرایطی به وجود آورم که مشکلم به نظر دیگران خیلی حاد نیاید و آنها تصور کنند میتوانند روی من هم فکر کنند. تفاوتی ندارد خانم باشم یا آقا. مهم این است که بتوانم با فرایندهایی که در خود ایجاد میکنم جذابیتهایم را بالا ببرم و به توانائیهای بالفعلم اکتفا نکنم شاید خدا در من آن ویژگی را ایجاد نکرده که بتوانم چیزی ببافم. در صورتی که اگر برای به دست آوردن این توانایی تلاش کنم، این میتواند یک عامل توجه دیگران باشد یا هر مورد دیگر نویسندگی، کار فرهنگی یا یک رشد اجتماعی ویژه. برای اینکه فرد خود را با دیگران همسان کند و از همسانی هم فراتر رود باید با آگاهی از شرایط خود برای ایجاد توانمندیهای بالقوه ای که دارد تلاش کند. خانم"2"  ادامه میدهد: یک چیزی را در نظر نمیگیریم در جامعه ما یکسری ویژگیهای فرهنگی داریم در چند سال اخیر همه چیز سطحیتر و ظاهری شده است. در نتیجه کسی که وارد جامعه میشود مانند سالیان قبل برای ازدواج انتخابی سنتی ندارد در فرهنگ ما، خانواده  پسر، انتخابگر استنظرشان خیلی اهمیت دارد. به ندرت دیده ام دختر، پسری را انتخاب کند شاید بتواند رابطه را ایجاد کند ولی برای ازدواج انتخاب نمیکند. مسئله دیگر بحث ظواهر است درصد کمی از بچه های معلول هنگام تولدشان ظاهری سالم دارند ما در ظاهر ویژگیهایی دارند که فرد بینا آنها را نمیپسندد. مانند فرم چشم و..  چرا با این همه توانمندی، باز طلاق داریم یک بخشی به بینایی ربط دارد و بخشی به مسائل فرهنگی.  نگرشمردم هنوز سطحی است انگار مادر به جای پسرش تصمیم میگیرد برای معلولان این موانع مضاعف هستند ما اگر همدیگر را حمایت نکینیم طبیعتا فرد بیرون از گروه ما ما را درک نخواهد کرد. من خودم توانایی رفت و آمد دارم و مشکلیندارم و تا جایی که لازم نباش عصا برنمیدارم من چقدر در این جامعه شناخته میشوم نه در گروه نابینیاان شناخته میشوم و نه در گروه بیناها وقتی عصا دست میگیرم هم میگویند اصلا مشخص نیست تو نابینایی. این دیده نشدن چه امتیازی برای من دارد؟ اگر نابینایی من در ظاهرم مشخص باشد چه امتیازاتی دارد هر دوی این موارد مسائل و مشکلاتی دارد و ما باید در مجموع موضوع را بررسی کنیم  صداقینژاد: صرف نظر از ویژگیهیا که باید نابینایان داشته باشند تا مورد انتخاب قرار گیرند عوامل فرهنگی هم در این موضوع تأثیرگذار است. آقای"2": من میخواهم بعنوان کسی که همسرم بیناست از خانم"3" بپرسم شما چند دختر نابینا سراغ دارید که با فردی بینا ازدواج کرده باشند و زندگیشان ادامه یافته باشد.خانم"3": در همه انواع ازدواجها موفقیت و عدم موفقیت وجود دارد موارد ناموفق در ازدواجهای دختران نابینا که به صورت دفعی، زمانی مقطعی یا جدیتر با افراد بینا داشته اند و یک ماه تا چند ماه یا یکی دو سال طول کشیده ولی من شاید سه مورد میتوانم ازدواج خوب و موفق معرفی کنم. و این که گفتم ازدواج نابینا با نابینا را توصیه نمیکنم به این علت است که اگر شرایط و تمهیداتی که برای هر زندگی باید بزرگترها فراهم کنند اگر فرزند شما یک رزند عادی باشد و حتی پیشرفت خاصی هم نداشته باشد در موارد خاصی توسط بزرگترها حمایت میشوند.اگر این حمایت باشد شاید بسیاری از مسائل دیگر وجود نداشته باشد من دوستان زیادی را میشناسم که هر دو نفر نابینا بوده اند خیلی خوب هم زندگی کرده اند ولی حداقل از حمایت کی از خانواده ها بهره مند بوده اند. آقای "2" : من 20 سال است زندگی مشترک دارم هر چند در دوران تجرد آرزو داشتم با دختری نابینا ازدواج کنم که بر اساس شرایطی امکان نیافت من هم معتقدم در بین نابینایان دختران زیاید داریم که باسواد، بامعلومات و با تعامل اجتماعی خوب داریم اما چون نابینایی چهره آنها را کمی خراب کرده است قطعا مورد پذیرش فرد بینایی که مادر یاخواهرش برایش تصمیمی میگیریند قرار نخواهد گرفت. من سال 67 با دختر نابینایی آشنا شدم که بسیار توانمند بود شاغل بود و خانواده ای 6-7 نفره را در این سالها به سامان رسانده اما هنوز مجرد است. اینها به نظر من درد جامعه نابینایان است. در مورد سؤال شما باید دید فرد در چه گروهی دنبال زوج و کفو خود میگردد اگر در گروه نابینایان دنبال زوج خود میگردد به نظرم برای یک مرد نابینا جذابترین چیز در یک خانم بغیر از سایر توانمندیها یک صدای زیباست در حالیکه مرد بینا دنبال صورت زیباست. و یکی  از عوامل جذب است. سؤال طرح شده بعدی این است که: نابینایان باید چه ویژگیهایی داشته باشند تا برای ازدواج مورد انتخاب قرار گیرند ؟ آقای "4" پاسخ میدهد: برای ازدواج لازم است فرد به خودشناسی رسیده باشد  و مشکلات احتمالی روحی و رفتاریش درمان شده باشد و توانائیهای و مهارتهای زندگی را کسب کرده داشته باشد در مهارتهای ضروری برای خانمها، مهمترین مسئله خانه داری است و بعد مهارتهای اجتماعی و نشان دادن خود به عنوان فردی توانا. آقای "1" : گاه وقتی زن یا مرد بینایی با فرد نابینا ازدواج میکند دیگران میگویند او ایثار کرده است که با شما ازدواج کرده هرچند آن نابینا بسیار توانمند باشد. آقای"4" می افزاید: افراد در زندگی نشان میدهند که با صداقت رفتار کرده اند یا نه . و ایثار کرده اند یا نه. آقای "1" ادامه میدهد: به هر حال همه دنبال کمالند درست است که ازدواج نابینا با فردی بینا کمالجویی اوست و آن نابینا میخواهد نقص نابینایی خود را با وجود فردی بینا برطرف کند که البته این بد نیست. ولی واقعیت این است که باید دید به چه قیمتی این کار را میکنیم. اگر در این میان عشق وجود نداشته باشد آن فرد مجبور است نقص نابینایی ما را تحمل کند و این برای او سیری نزولی است خانم"3" به بحث ادامه میدهد: به نظر من همکفو بودن زن و مرد تنها در مورد شرایط ظاهری نیست و بیشتر در مورد روحیه هاست در ازدواج میخواهیم ببینیم از نظر پزیرش درونی با چه کسی میتوانیم عشق را به تعالی برسانیم. اینگونه نیست که فرد بگوید من حتما میخواهم با یک نابینا یا بینا ازدواج کنم بلکه میخواهند ازدواجی سالم داشته باشند و ازدواجی که در آن عشق باشد. در اوایل زندگی با همسرم به جایی رفته بودیم من روی صندلی منتظر نشسته بودم مسئول پذیرش ایشان را صدا کرده بود و گفته بود شما خیلی بزرگواری میکنید.او آمد دست من را گرفت و گفت برویم آدمها اینقدر نادانند که نمیفهمند چه بسا تو هزار بار بزرگواری کرده باشی. صادقینژاد میگوید: کس نمیداند در این بحر عمیق؛ سنگریزه قرب دارد یا عقیق. مورد مشاوره ای دارم که آقا دامپزشک است و خانم نابینا و دانشجوی کامپیوتر . وقتی پرسیدم چرا همدیگر را انتخاب کرده اید آقا گفت فقط به خاطر خودش. یعنی مجموعه عوامل او را به اینجا رسانده که این خانم برای او شریک زندگی خوبی است. خانم نیز در عرف و معیار متعارف جامعه ما سیمایی خیلی معمولی دارد. خانم"2" ادامه میدهد: من وقتی میخواستم گروه زوجهای پایان نامه ام را انتخاب کنم در گروه مرد نابینا و زن بینا،زوجهای زیاد به من معرفی شدند ولی در گروه مرد بینا زن نابینا به سختی 10 زوج پیدا کردم که البته زنها کمبینا بودند که آنها را هم نابینا لحاظ کردم. توانمندیهای آنها از دختران بینای هم سن و سالشان خیلی بالاتر بود و حتی در یک مورد شوهر نمیخواست اعلام شود همسرش کمبیناست. آقای "3 میگوید": خیلی از پسرهای نابینا میروند و مثلا در کاشان با دختر بینایی ازدواج میکنند در آنجا به این اعتقاد دارند که این کار ثواب دارد. در مواردی که میشناسم تعداد کمی از این زندگیها ادامه یافته است و بعد از چند سال زن میگوید دیگر این ثواب را نمیخواهم. صادقینژاد سؤال بعد را اینگونه مطرح میکند : با توجه به محدودیتهای نابینایان چه باید کرد و چه ارگان و سازمانی باید این تمهیدات را بیندیشد تا زمینه آشنایی و معاشرت نابینایان با دیگران فراهم شود و نقش والدین بعنوان پشتیبان و تسهیل کننده در ایجاد ارتباط و ازدواج چیست؟ خانم"1" پاسخ میدهد: حقیقت این است که ارگانها و سازمانهای دولتی متولی امور معلولان در این زمینه وظیفه دارند اما نه متوجه وظیفه خود هستند و نه به دلیل فرهنگ حاکم بر جامعه، حاضرند در این مسائل دخالت کنند شاید این یکی از مهمترین وظایف بهزیستی یا حتی آموزش و پرورش استثنایی باشد که فضاهایی ایجاد کنند تا نابینایان با هم ارتباط داشته باشند و آشنا شوند چه منجر به ازدواج شود و چه تنها منجر به شناخت از فرد و جنس مقابل. و هم به این ترتیب فرصت تعامل با افراد بینا فراهم گردد و با ضوابطی اجازه دهند فضاهای بحث و گفتگو ایجاد شود. حال در شرایطی که ارگانهای دولتی زیر بار این مسئولیت نمیروند ، تشکلها باید نقش بارزی برعهده گیرند. تشکلها میتوانند جلساتی گروهی داشته باشند و الزاما موضوع مباحث آنها،  ازدواج نباشد و هر بحثی که فرصتی برای تبادل نظر ایجاد کند و افراد همدیگر را بشناسند مناسب است. دعوت هم میتواند از عموم مردم صورت گیرد. یعنی مردم هم بتوانند حضور یابند و حداقل شناختی نسبت به جامعه نابینایان ایجاد شود. اما تا تشکلهای نابینایی هم از فکر آب و نان بچه ها بیرون بیایند و به این امور فرهنگی بپردازند خود نابینایان و والدین در این زمینه نقش خیلی مهمی دارند.والدین باید بپذیرند فرزند نابینایشان هم حقوقی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد و باید اجازه دهند فرزندشان خود را نشان دهد در فضاهای خانوادگی و فامیلی حضور داشته باشد و خود این فضاها را ایجاد کنند و حداقل کاری که میتوانند انجام دهند این است که فرزند نابینای خود را پنهان نکنند بسیار دیده ام که فرزند معلول اصلا در فامیل شناخته شده نیست. فضای دیگری که به تازگی رشد یافته، گروههای اینترنتی نابینایی است که رو به گسترش هستند البته حضور دختران نابینا در این گروهها خیلی کمرنگتر است و بحثها خیلی خوب سامان نگرفته در این گروهها میتوان سؤالاتی طرح کرد و نظرات همه اعضا را خواست. به نظرم بحثها باید جدیتر شوند. سایر افراد جامعه هم میتوانند به این سایتها دسترسی داشته باشند یا برخی از نابینایان در زمینه های عمومی سایتهایی را مدیریت میکنند خودشان را معرفی میکنند نابینا هستم تحصیلاتم این است و یک موضوع داغ اجتماعی را بعنوان موضوع بحث یا حتی وبلاگ خود انتخاب میکنند و در موردش صحبت میکنند اینها نشان دادن توانائیهای خود و ابراز وجود است آقای "2" میگوید:  از والدینی که هنوز نپذیرفته اند فرزندی نابینا دارند نمیتوان انتظار داشت این تعامل را ایجاد کنند و رسانه ها باید کمک کنند تا این خانواده ها به نقششان در این زمینه واقف شوند محیطهای آموزشی هم خیلی مؤثر هستند وقتی آموزشگاه شهید محبی را در سطح کلان دختران و پسران داشتیم هرچند برخی انتقادهایی داشتند ولی شرایط خیلی خوبی مهیا بود بچه ها همدیگر را میشناختند  محیطهای مجازی هم بتازگی پا گرفته اند و حضور دلسوزان و کارشناسان به پربارتر شدن و شکلگیری صحیح این فضاها کمک میکند اگر این فضاها هدایت نشوند میتوانند نتیجه عکس بدهند. آقای "1" پاسخ میدهد: تا چندی قبل در موسسه رودکی نیمکتی بود گاه برخی روی آن مینشستند و سلام و علیکی رد وبدل میشد آن را هم برداشتند. یادم هست وقتی مادرم به پدرم گفت برای فلانی باید زن بگیریم او با طعنه خاصی آه کشید که آن وقت تمام وجودم لرزید که چرا  زنده هستم. حال ما خانواده ها را دعوت میکنیم به فکر آینده فرزندشان باشند خانواده همسر من به ما خیلی کمک کردند البته کمکها موردی بود گرچه از همان اول جدا زندگی کردیم اما میتوانستیم روی کمک آنها حساب کنیم.  فضاهای ارتباط و آشنایی را باید تقویت و هدایت کرد. خود خانواده ها هم در این زمینه نقش دارند مثلا آنی که پسر نابینا دارد به این فکر باشد چه در بین بیناها و چه نابیناها کسی را همکفو او پیدا کنند و برعکس کسانی که دختر نابینا دارند باید این ارتباطات را شروع کنند بچه های نابینای ما اگر بخواهند با جنس مخالفشان ارتباطی داشته باشند اغلب خانواده ها مخالفت میکنند خانم"2" میگوید: آموزش و پرورش باید به خانواده دانشآموزانی که وارد دبیرستان میشوند را آگاه سازند و برای حمایت فرزندانشان آماده کنند البته این شامل همه جامعه میشود اما افراد بینا میتوانند بگونه ای گلیم خود را از آب بکشند مهارت آموزی باید از این مقطع آغاز شود.وقتی بچه ها آگاهانه وارد اجتماع شوند خود میآموزند چگونه با مشکلاتشان روبرو شوند. و نیاز به تصمیمگیری دیگران ندارند. 


لینک مطلب: http://iransepid.ir/News/3983.html
Page Generated in 0/0064 sec