printlogo


کد خبر: 19372تاریخ: 1398/9/4 10:15
انتقام از خاله پیر به خاطر شکست عشقی
انتقام از خاله پیر به خاطر شکست عشقی
مرد جوان که به‌خاطر مخالفت خاله‌اش نتوانسته بود با دختر او ازدواج کند بعد از سال‌ها سناریوی عجیبی برای انتقام از او طراحی کرد.

به گزارش ایران سپید به نقل از ایران اما صبح امروز او دوباره به خانه‌ام آمد. من داخل آشپزخانه مشغول غذا درست کردن بودم که یک دفعه ضربه محکمی از پشت به سرم زده شد و من نقش زمین شدم. دیگر چیزی نفهمیدم بهوش که آمدم متوجه شدم گردنبند عتیقه و باارزشم را به سرقت برده‌اند.با شکایت پیرزن، پرونده‌ای در شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران تشکیل شد. در بررسی‌های اولیه کارآگاهان به سراغ دوربین‌های مداربسته اطراف محل سرقت رفته و متوجه خودرویی شدند که در مقابل خانه پیرزن پارک شده بود. پیرزن زمانی که عکس خودروی سارقان را دید سرنخ اصلی را به دست تیم تحقیق داد.او گفت: این ماشین خیلی شبیه ماشین پسر خواهرم، شایان، است. من با او خیلی مشکل دارم و بعید نیست که او برای انتقامگیری از من دست به چنین سرقتی زده باشد.

دستگیری هنگام تعویض پلاک
با اطلاعاتی که پیرزن در اختیار تیم تحقیق قرار داد، کارآگاهان به‌سراغ شایان رفته و زمانی که مرد جوان قصد فروش خودرو را داشت، در مرکز تعویض پلاک بازداشت شد.وی ابتدا منکر سرقت شد، اما زمانی که خود را با مدارک پلیسی رو به رو دید به ناچار به سرقت از خانه خاله‌اش با همدستی همسایه‌شان اعتراف کرد. با اعتراف شایان، به دستور بازپرس ایرد موسی از شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت، همدست او نیز بازداشت شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

گفتگو با متهم
۴۰ ساله است و تاکنون دوبار ازدواج کرده است، ورشکست شده، اما می‌گوید هدفش از سرقت گردنبند فقط انتقامگیری از خاله ۸۰ ساله‌اش بوده است.

چرا دست به سرقت زدی؟
سال‌ها قبل عاشق دخترخاله‌ام شدم، اما مادرش اجازه ازدواج نداد. می‌گفت وضعیت مالی خوبی نداری و دخترم را خوشبخت نمی‌کنی. او می‌خواست بچه‌هایش را به خارج بفرستد. بعد هم دخترخاله‌ام را که عاشق من بود مجبور کرد به امریکا برود. خاله‌ام با این کار ضربه بدی به من زد و به‌شدت کینه‌اش را به دل گرفتم. چند سال بعد ازدواج کردم، اما بعد از ۱۰ سال از همسر اولم جدا شدم و دو سال قبل با همسر دومم ازدواج کردم.

به همین دلیل نقشه سرقت را طراحی کردی؟
بله. خاله‌ام عاشق گردنبند قدیمی‌اش بود. می‌دانستم با این کار شوک زیادی به او وارد می‌شود.

با همدستت چطور آشنا شدی؟
همسایه طبقه بالایی‌مان بود. او چند سال قبل از همسرش جدا شده بود و برای پرداخت مهریه سنگین همسرش مجبور شده بود مغازه‌اش را بفروشد. برای همین وضع مالی خوبی نداشت و زمانی که ماجرا را شنید استقبال کرد.

چرا روز اول سرقت را انجام ندادید؟
از آنجایی که روز اول خاله‌ام خیلی به بهروز مهربانی کرده بود او دلش نمی‌آید که گردنبند را سرقت کند. روز دوم هم خودم مجبور شدم سرقت را انجام دهم.

با گردنبند چه کردید؟
فروختیم. تا خاله‌ام بیشتر اذیت شود.


لینک مطلب: http://iransepid.ir/News/19372.html
Page Generated in 0/0049 sec