printlogo


کد خبر: 14937تاریخ: 1397/8/28 08:51
روزنامه دوشنبه 28 آبان 1397
ویژه نامه
روزنامه دوشنبه 28 آبان 1397
سوگند به قلم - سکوگرام هنوز رایگان است - همراه با پشت پرده ایران سپید - 1200 خبرنگار و یک خبرنگار نابینا - شش نقطه ای پر ماجرا

روزنامه «ایران سپید»

دوشنبه 28 آبان 1397

11 ربیع الاول 1440

19 نوامبر 2018

سال بیست و سوم شماره 6002

صاحب امتیاز:

خبرگزاری جمهوری اسلامی      

مدیر مسئول: سهیل معینی

سامانه پیامکی: 3000465040

نشانی پستی: تهران- ص.پ. 158755388

تلفن: 84711371

شماره انتشارات: 5-88548892

وبسایت: www.iransepid.ir

پست الکترونیک: iransepid@icpi.ir

آغاز بیست و سومین سال انتشار ایران سپید را گرامی میداریم به همین مناسبت روزنامه امروز به صورت ویژه نامه تنظیم شده است.

.........عناوین این شماره.......

سوگند به قلم 2

سکوگرام هنوز رایگان است 3

همراه با پشت پرده ایران سپید 8

1200 خبرنگار و یک خبرنگار نابینا 13

شش نقطه ای  پر ماجرا 16

 

............یادداشت

* «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ» نون سوگند به قلم و آنچه مینویسند و سوگند به قلم بر همین عهد بود که 22  سال پیش در چنین روزی به میان شما آمدیم و تا امروز این میهمانی ماندگار بوده است ممنون که پذیرایمان بودید ممنون که در این سالها  پا به پایمان آمدید ممنون که با ما خندید و از غممان غمگین شدید برای تک تک اعضای تحریریه ایران سپید این افتخار کمی نیست که خوانندگانش اینقدر پویا و دقیق پیگیر مطالباتشان هستند. بیش از 6 هزار شماره ایران سپید که با همه فرازها و فرودها منتشر شده ادعا نیست که افتخار است و ما آن را با شما شریک هستیم از شما میخواهم با ما بمانید نقدمان کنید و از خواسته ها  و مشکلاتتان برایمان بگوید تا مثل همه این سالها برای شما بنویسیم یاد تک تک کسانی که روزی در تحریریه قلم زدند را گرامی میداریم و حلاوت شروع 23 سال انتشار ایران سپید را با تک تکتان به اشتراک میگذاریم باشد که بمانید و باشد که بمانیم.  افشینفر

..........گزارش ویژه

* سکوگرام هنوز رایگان است. چندی پیش در فراخوانی از مخاطبان روزنامه خواستیم مشکلات خود را در زمینه ارسال مرسولات به ویژه در قالب پست رایگان سکوگرام با ما در میان بگذارند. گفتگوی زیر برای بررسی سکوگرام و مشکلات نابینایان و اداره پست است. محمد احمدی، معاون فنی و بازرگانی شرکت ملی پست ایران پاسخگوی سوالات ماست. س:   در ابتدا میخواستم در خصوص پست ویژه نابینایان "سکوگرام" و لزوم و دلیل ارائه این سرویس به نابینایان اشاره ای داشته باشید؟ ج: پست اولین نهاد رسمی است که در دنیا برای ایجاد ارتباط بین افراد و ملل مختلف به وجود آمد. از حدود 140 سال پیش با تشکیل اتحادیه جهانی پست، اهداف انساندوستانه ای برای این اتحادیه تعریف شد. این اتحادیه نگاه حمایتی خاصی به برخی از حوزه ها داشت از جمله مطبوعات و نابینایان. در حوزه نابینایان حمایت پست صد درصدی بود و برای اینکه این قشر دسترسی راحتتری به اطلاعات داشته باشد و ارتباطات اجتماعی بیشتری ایجاد کند سکوگرام را به عنوان زیرمجموعه پست نامه ها تعریف کرد و ادارات پست کشورها متعهد شدند تا سقف هفت کیلو گرم مرسولات این قشر را در قالب پست عادی به صورت رایگان جا به جا کنند. س: آیا پست تنها به جا به جایی مرسولات نابینایان در داخل کشور تعهد دارد و معاهده جهانی سکوگرام به بسته هایی که به خارج از کشور ارسال میشوند تعلق نمیگیرد؟ س: در معاهده سکوگرام محتوای قابل ارسال تعریف میشود اگر محتوا مشمول اقلام خاص ذکر شده در معاهده باشد در قالب سرویس عادی نرخی به آن تعلق نمیگیرد. مگر اینکه اقلامی که برای ارسال آمده باشد غیر از اقلام ذکر شده در این معاهده باشد یا اقلام ویژه نابینایان را بخواهند در قالبی غیر از پست عادی و به صورت رایگان بفرستند که این امکان وجود ندارد. س: منظورم اقلام نابینایی و در قالب پست عادی است؟ ج: بر اساس  قوانین بین المللی هزینه های پست سکوگرام در داخل و خارج از کشور دریافت نمیشود. البته باید به موارد به صورت مصداقی پرداخته شود چون ممکن است کشور مقصد این نوع پست را نپذیرند س: چرا؟ ج: درست است که این معاهده جهانی است اما کشورها در ارتباطشان با یکدیگر ممکن است برخی یا همه اقلام سکوگرام را نپذیرند. س: برخی از دوستان نابینا عنوان میکنند که ادارات پست تنها مرسولات بریل و نوار کاست را در قالب سکوگرام قبول میکنند و از پذیرش عصای سفید و وسایلی چون لوح فشرده ؛ فلش و هارد سرباز میزنند در حالیکه امروزه نوار کاست دیگر جایی در بین تجهیزات بینایی و نابینایی ندارد و..؟ ج:  از 5-6 سال پیش شرکت پست سی دی را هم جزو اقلام سکوگرام تعریف کرده است و باید در ادارات پست پذیرفته شود. اقلام دیگر مثل هارد که ارزش مادی دارد و ممکن است در صورت ارسال و احیانا مفقود شدن چالش ایجاد کند باید بررسی و راهکاری برای آن اندیشیده شود اما سی دی که هزینه تمام شده  پایینی دارد منعی برای ارسال ندارد. اگر مشکلات مربوط به سکوگرام زیاد باشد شاید لازم باشد ما دستورالعمل مربوط به این مرسولات را بار دیگر با رعایت نظرات نابینایان بازبینی کنیم و بعد از تطابق با قوانین و مقررات خود ابلاغ کنیم. س: آیا عصای سفید هم به دلیل ارزش مادیش پذیرفته نمیشود؟ ج: کاربرد عصای سفید با هارد متفاوت است تنها مسئله ای که ممکن است وجود داشته باشد نوع بسته بندی عصا است که آن را در بسته های استوانه ای قرار میدهند وگرنه نباید در ارسال مسئله ای وجود داشته باشد. س: گاه ادارات منطقه ای پست از پذیرش بسته های نابینایان ممانعت میکنند و آنها را به ادارات مرکزی ارجاع میدهند این به ویژه برای کسانی که مرتبا با پست ارتباط دارد مشکل ساز شده است آیا این کار مجوز قانونی دارد؟ س: خیر. تمام ادارات باید مرسولات نابینایان را قبول کنند زیرا فلسفه وجودی پست ایجاد دسترسی بیشتر است و در صورت اعلام مشتری  قطعاً با آن برخورد میکنیم. س: گاه نیز مرسولاتی که از یک مرکز نابینایی به یک شخص یا مرکز دیگر ارسال میشود پذیرفته میشود اما مرسوله ای که از یک شخص برای شخص دیگری فرستاده میشود را نمیپذیرند؟ ج: این هم تعبیر اشتباهی از دستورالعمل مربوطه بوده است. اگر محتوا بسته ارسال شده نابینایی و از اقلام ذکر شده در آئین نامه سکوگرام باشد نباید مشکل خاصی در ارسال آن وجود داشته باشد. س: فلش هم ظرفیتی چند برابر سی دی است و کار را برای فرد نابینا و هم متصدی پست راحتتر میسازد آیا در لیست اقلام مورد قبول سکوگرام قرار ندارد؟ ج: ما باید قوانین را بر اساس نیازهای روز نابینایان مورد بازبینی قرار دهیم. برای مرسولاتی از این دست به نظرم میتوانیم راهکار میانه ای در نظر بگیریم شاید بتوانیم بسته های خاص نابینایان را در قالبی شبیه پست سفارشی بیاوریم یعنی مرسوله را در قالب سکوگرام در نظر بگیریم و یک حق ثبت ناچیز به آن اضافه کنیم چون قوانین به ما اجازه نمیدهند بدون هزینه این کار   را انجام دهیم.

 

........گزارش ویژه

* همراه با پشت پرده ایران سپید. با نزدیک شدن به سالروز انتشار روزنامه ایران سپید، سعی کرده ایم به سراغ کسانی برویم که به هر شکل در انتشار این روزنامه که سالهای فعالیتش رسماً یک عمر محسوب میشود، نقش داشته اند. از کسانی گفته ایم که در صحنه بوده اند و مخاطبان وفادار روزنامه، کمابیش با آنها آشنا هستند، اما کمتر مخاطبیست که خبر از زحمات عوامل پشت صحنه روزنامه دارد؛ چه،  اگر تلاشهای این عوامل در طول سالهای فعالیت روزنامه نبود، عملاً مطالب روزنامه به نحو مطلوب در اختیار مخاطبان قرار نمیگرفت. امسال به پاس ۲۳ سال زحمت و تلاش همکارانمان در چاپخانه مرکز رودکی که در گرما و سرما، عید و عزا، خلوتی و شلوغی ایام سال انرژی خود را مصروف چاپ تنها روزنامه ویژه نابینایان داشته اند، بر آن شدیم تا گزارشی –هرچند دیر و مختصر- از کار چاپ روزنامه تهیه کنیم و هم خود از احوال این همکاران دلسوزمان خبردار شویم و هم مخاطبان را در جریان روند چاپ روزنامه، از زبان عوامل آن قرار دهیم. قصه از آنجا پی گرفته میشود که مطالب روزنامه در تحریریه آماده و از طریق ایمیل به مرکز رودکی ارسال میشود؛ در گذشته این مرحله از طریق سیستم تلفن یا همان هایپر ترمینال انجام میشد. شکر ا... اعرابی از قدیمیهای مرکز است، میگوید کار او و همکارانش درست از زمانی شروع میشود که روزنامه را دریافت میکنند: «وقتی همکاران روزنامه را ایمیل میکنند، ابتدا اپراتور روزنامه را تبدیل به زینک میکند و بعد نوبت به مصحح میرسد تا موارد اصلاحی را اعمال کند و بعد از آن با دستگاه پوما کار چاپ روزنامه شروع میشود.» از سال ۱۳۵۸ کارش را در مرکز رودکی شروع کرده؛ وقتی خواست به مصاحبه ادامه بدهد، نگاهی به دستگاه چاپ که میغرید انداخت و از جایش بلند شد تا برای چند دقیقه کار دستگاه چاپ را متوقف کند که مبادا غرش مهیب آن، مانع رسیدن صدای ما به هم شود. با آهی از اعماق جان که حکایتهای بسیاری میشد از آن خواند، ادامه داد: «اول قرار شد با دستگاههای برایلو که کامپیوتریست، روزنامه را چاپ کنیم. کاغذی که در نظر گرفته بودند، کاغذ ۶۰ گرمی یا ۸۰ گرمی بود که اصلاً مناسب روزنامه نبود؛ از طرفی مدیران روزنامه توقع چاپ در تیراژ بالا را داشتند. مانده بودیم چه کنیم که آقای زیدی، یکی از همکاران بازنشسته که انسان مجربی بود، پیشنهاد کرد روزنامه با همین زینک و ملخی چاپ شود. بالاخره قرار شد کاغذ با وزن مناسب تهیه شود و از آن به بعد با زینک و ملخی کار کردیم.» میگوید از زمان دریافت روزنامه و شروع به کار، تا ساعت ۱۰ شب او و همکارانش مشغول چاپ میشوند: «قبلاً کار به این شکل بود که به محض دریافت روزنامه، دو اپراتور و دو نویسنده و گوینده، روزنامه را میخواندند و به زینک تبدیل میشد، اما بعدها گرافهای پلاس آمد که در واقع همان کار زینک را روی دستگاه پوما انجام میداد و همین اتفاق باعث شد تعداد همکاران کم شود. امروز با یک اپراتور و مصحح کار چاپ انجام میشود.» یاد همکاران گذشته می افتد: «یادش به خیر! خیلیها با همکاری کردند. الآن که شما اینجا مرا به حرف گرفتید، یاد مرحوم پاکدل افتادم. یادشان به خیر آقایان زیدی، موسی کاظمی، گیلانی و خانمها، اعرابی، رسولی، زارعین، حلمی به خیر. این روزها هم که در خدمت آقایان عطایی که از گذشته با ما همکاری میکنند و آقای پرستار و خانم خطیبیزاده هستیم.» وقتی صحبت از خاطراتش میشود، از تلخیها و شیرینیها میگوید: «کار روزنامه خیلی حساس است و اصلاً با کار چاپ کتاب قابل قیاس نیست. عزای ما زمانی بود که برق میرفت و میماندیم چه کنیم. خود همین دستگاه چاپ هم که حکایتها دارد؛ یک بار دست خودم لای دستگاه ماند و آسیب دید.» عباس عطایی، از نابینایانیست که سالهاست در مرکز رودکی مشغول به کار است. با روحیه طنزی که دارد، از شروع کارش در قسمت چاپ روزنامه گفت: «من اول حروف اضافه را چک میکردم: همین کار زمینه ای شد تا به عنوان مصحح روزنامه به کارم ادامه دهم.» او هم به خاطراتش نظر انداخت و گفت: «بعضی وقتها دستگاه پوما خراب میشد و مجبور بودیم با یک دستگاه قدیمی آلمانی به شکل دستی روزنامه را چاپ کنیم. آن زمان روزنامه در قالب فلاپی دیسک به دستمان میرسید. یک بار من در تیترها خبری را چنین خواندم: اعطای یک میلیون تومن به یک نفر. همین تیتر را چاپ کردیم، اما در اصل متن دیدیم نوشته: اعطای ۱۰ میلیون ریال به ۱۰ نفر. نگو اشکال در تبدیل مرا دچار اشتباه کرده بود و همان اشتباه باعث شد آن مطلب به اشتباه چاپ شود.» اکرم خطیبیزاده هم از کسانیست که قبلاً کار گویندگی میکرد و امروز در قسمت چاپ روزنامه مشغول است: « از سال ۹۵ در این قسمت مشغول شدم. کارم تبدیل روزنامه به وسیله نرم افزار دیبیتی و برطرف کردن برخی اشکالات است. مثلاً اعداد و برخی حروف انگلیسی هنگام تبدیل به زینک، علائمی مثل ستاره در بریل را نشان میدهند که باید این علائم را تصحیح کنیم.»

.................گزارش ورزشی

* 1200 خبرنگار و یک خبرنگار نابینا. اساساً کار خبر اگر پول و مزایای آنچنانی –حد اقل این روزها- نداشته باشد، تجاربی نصیب علاقه مند به کار خبر میکند که انصافاً ناب است و در قوطی هیچ عطاری هم پیدا نمیشود. امسال قسمت شد تا همراه تیم خبرنگاران برای پوشش اخبار مسابقات پارا آسیایی عازم جاکارتا شوم. در این سفر کاری تجربه های جالبی کسب کردم که مختصری از آنها را نقل میکنم؛ شاید برای شما هم جذاب و جالب باشد. – فرودگاه: پرواز ما برخلاف تیم ورزشکاران در دو مرحله انجام شد؛ از تهران به کوالالامپور و از آنجا به اندونزی. برای تیم خبرنگارها جالب بود که یک خبرنگار نابینا همراهشان است. همین موضوع سؤالات زیادی در ذهنشان ایجاد کرده بود که من در طول سفر تا رسیدن به مقصد، چه در فرودگاه امام و چه در چند ساعت فاصله تا پرواز بعدی در کوالالامپور، مفصلاً برای رفقا کار یک خبرنگار نابینا را توضیح دادم. بگذریم که معمولاً در طول سفر، اعم از زمینی و هوایی خوابم نمیبرد و در این سفر هم چنین شد، با حالتی خواب و بیدار با همکاران رسانه ای صحبت میکردم. قرارمان این بود که در شبکه مجازی گروهی درست کنیم و اخباری را که تولید میکنیم، به اشتراک بگذاریم که همه از آن بهره برداری کنیم. من هم به رفقا توضیح میدادم که یک خبرنگار نابینا نمیتواند متونی که به شکل عکس هستند، بخواند؛ بنا بر این باید دوستان مطالب را به شکل صوتی به اشتراک بگذارند که من هم بتوانم استفاده کنم. خوشبختانه تعامل خوبی برقرار شد. وقتی سوار هواپیمای اندونزی شدیم، قبل از بسته شدن درهای هواپیما، مهماندار یک نسخه بریل از دفترچه پرواز را برایم آورد که به دو زبان انگلیسی و اندونزیایی نوشته شده بود. من که شروع به خواندن دفترچه کردم، چند عکاس اندونزیایی شروع به عکاسی از این صحنه کردند. – بالاخره رسیدیم به اندونزی. چیزی که در بدو ورود حالمان را گرفت، شرجی بی اندازه آنجا بود. کارهای روادید را انجام دادیم و ما را به هتل ۲۷ طبقه ای منتقل کردند. هتل ما هیچ ویژگی از نظر مناسبسازی برای نابینایان نداشت، اما کنار پلاکی که شماره طبقه را نشان میداد، تابلوی بریل نشان دهنده شماره آن طبقه را نصب کرده بودند. غیر از روز اول که ناشی بودیم و وسیله نقلیه ارزانی انتخاب نکردیم، بقیه روزها برای رفتن از هتل به سالنها از تاکسی اینترنتی استفاده میکردیم که نرم افزار آن دسترسی پذیرتر از نمونه های مشابهش در ایران برای نابینایان است. – در مرکز رسانه ای معلوم شد ۱۲۰۰ خبرنگار از ۲۲ کشور و از ۱۳۰ رسانه شرکت کرده اند که تنها خبرنگار نابینا در بین آنها من بودم. – سالنی را برای من در نظر گرفته بودند که هیچ امکان ویژه ای برای خبرنگار نابینا پیشبینی نشده بود. در جایگاه خبرنگاران کامپیوترهایی برای مخابره خبر اختصاص داده بودند، اما من مجبور بودم با لپتاپ خودم کار کنم. وقتی مسئولان جایگاه متوجه این مشکل شدند، اتاقی در کنار سالن بازی به من اختصاص دادند.

.............از میان خاطره ها

* شش نقطه ای  پر ماجرا: چندی پیش فراخوانی را برای مخاطبان ارسال کردیم تا با ما از خاطراتشان بگویند. خاطراتی هر چند کوتاه اما از روزی که اولینبار خطوط این برگهای سفید را لمس کردند. اولین فردی که خاطراتش را برایمان ارسال کرد آغاز میکنیم.  مهدی عزیززاده خرمی یکی از مخاطبان قدیمی روزنامه که آشنایی اش با ایران سپید به سالهای 77 باز میگردد برایمان از اولین روزش میگوید: «نوجوان بودم و تازه وارد دوم راهنمایی شدم یادم هست در آن سالها معلمی با اسم آقای جالوینژاد داشتم  که نسخه ای از این روزنامه را به دستم داد و گفت بخوان. بعد از اتمام کلاس به سرعت به سمت خانه رهسپار شدم تا با محتوای این روزنامه آشنا شوم. برای شام مهمان یکی از اقوام بودیم و شب هنگام که با پسرهای فامیل دور هم جمع شدیم روزنامه را از کیف درآوردم تا برایشان بخوانم. شاید برای نوجوانهایی در سن و سال ما خواندن یک روزنامه کسالتآور باشد نوجوانهایی که پر انرژی جنب و جوش هستند اما آن شب همه دورم  جمع شدند تا برایشان با لمس این شش نقطه جادویی اخبار روز را بخوانم.  این صحنه نظر بزرگترهای فامیل را هم به خود جلب کرد و آنها نیز به جمع ما نوجوانها پیوستند. تا پایان 12 صفحه روزنامه همه سکوت کردند و فقط صدای من بود که در فضای صمیمی خانه میپیچید. این روز را هیچ وقت فراموش نمیکنم.» یکی دیگر از مخاطبانمان خاطراتش را برایمان به بریل نوشته و از اصفهان با پست به دستمان رساند. بسته را که باز کردم چند کاغذ بریل سفید بود که با نقطه های برجسته داستانهایی را برایمان روایت کرده بود. بریلخوانی را نمیدانستم به همین جهت از یکی از همکارانم خواستم تا نامه را برایم بخواند. مریم کبولی یکی از مخاطبانمان از شهر اصفهان میگوید:« سال 86 بود که برای فراگیری دوره های هنری در کلاسهای بهزیستی فاطمه زهرا ثبت نام کردم. چند روزی که به این مرکز رفت و آمد داشتم متوجه شدم دیگر دوستان نابینا هر روز چیزی را میخوانند. به سمتشان رفتم تا جویای موضوع شوم آنها نیز گفتند روزنامه ای را میخوانند به به خط بریل برای نابینایان چاپ میشود. برایم از ستونها و مطالبی گفتند که ان زمان در روزنامه به چاپ میرسید. مطالب نظرم را جلب کرد به همین منظور برای دریافت اشتراک روزنامه درخواست دادم. هر روزی که روزنامه را ورق میزدم بیشتر جذب مطالب و ستونهای هفتگی اش میشدم ستونهایی که شاید دیگر در روزنامه امروزمان نباشند و باید بگویم جایشان هم بسیار خالی است. ستونی مثل صدای خاطره ها که ما را با گویندگان آشنا میکرد. از اینکه روزنامه ای ویژه نابینایان چاپ میشود باعث افتخار است شاید بعضی بگویند با وجود این همه شبکه های اجتماعی و خبرهای صداو سیما و رادیو دیگر چه نیازی به چاپ بریل یک روزنامه وجود دارد که باید بگویم این روزنامه باعث شده ارتباط صمیمانه تری با دیگر تشکلها داشته باشیم  و پلی است برای ارتباط ما با مسئولان.» حال از اصفهان خارج میشویم و سری به بهبهان میزنیم. ابوالقاسم مرادی یکی دیگر از مخاطبان جوان روزنامه که اگر روزی روزنامه به دستش نرسد حتی برای یک روز هر طور که شده با تحریریه تماس گرفته و خواستار ارسال منظم روزنامه اش میشود. او در مورد آشنایی اش با ایران سپید میگوید:« سال 79 بود که اولین بار با روزنامه آشنا شدم  آن زمان  فقط 8 سال داشتم. اگر بخواهم از ستونهای مورد علاقه ام بگویم یکی خانه داری به سبک نابینایی و دیگری تجربه هایمان را قسمت کنیم که مدتی است هیچ یک دیگر چاپ نمیشود اما همچنان منتظر روزی هستم که این دو ستون با ایده و فکری تازه برایمان چاپ شود. »  در حال نوشتن گزارش بودم که مسئول نامه ها پاکتی را برایم آورد، رویش را که نگاه کردم دیدم یکی دیگر از مخاطبانمان مثل گلهای دقیقه نود تیم ملی فوتبال در بازی ایران استرالیا، دقیقه نود خاطره اش را برایمان ارسال کرده است شاید اگر چند ساعت دیرتر نامه اش به دستم میرسید دیگر نمی توانستم آن را برایتان بازگو کنم. دوست خوبمان عباس سیادتی  گل پایان این گزارش را میزند و از چگونگی آشنایی پر ماجرایش برایمان میگوید:« برای کاری از منزل خارج شدم که ناگهان موتورسواری جلوی پایم ایستاد و گفت:« فکر میکنم این روزنامه برای شماست.» برایم جالب بود وقتی به صفحات این روزنامه دست کشیده ام متوجه شدم که کلمات به خط بریل در آن چاپ شده است. شاید وقتی  موتورسوار متوجه نابیناییم شده است با خود گفته روزنامه برای این آقاست. آن شخص برای من حکم پیکی خوش خبر بود که با صدای ایستادن هر موتور سواری یادی از او میکنم. بعد از گرفتن اشتراک روزنامه نیز هر روز یک پیک خوش خبر روزنامه را برایم میآورد. از ستونهای مورد علاقه ام اگر بخواهم نامی ببریم، ستون گفتگوی گروهی دکتر صادقینژاد بود  که با موضوع ازدواج برگزار میشد همین طور ستون از شش نقطه جهان که از پیشرفتهای علمی برایمان میگوید. » خاطرات این دوست پایان بخش گزارشمان بود حالا شاید شما هم به اولین روزتان با ایران سپید فکر کنید. برای خواندن خاطره های بیشتر به سایت ایران سپید مراجعه کنید.  جعفری

 

 


لینک مطلب: http://iransepid.ir/News/14937.html
Page Generated in 0/0043 sec