روزنامه شنبه 1 اردیبهشت 1397
درآمد، فقط یکی از انگیزه های اشتغال است - یادت تا ابد جاودان باد - اسطوره کارآفرینی - نگاهی به تغییرات در آخرین نسخه اپلیکیشن Be-My-Eyes - جدول ته در پنج/ رویدادهای شگفت انگیزی که فقط یک بار اتفاق افتادند
|
روزنامه «ایران سپید»
شنبه 1 اردیبهشت 1397
4 شعبان 1439
21 آوریل 2018
سال بیست و دوم شماره 5833
صاحب امتیاز:
خبرگزاری جمهوری اسلامی
مدیر مسئول: سهیل معینی
سامانه پیامکی: 3000465040
نشانی پستی: تهران- ص.پ. 158755388
تلفن: 84711371
شماره انتشارات: 5-88548892
وبسایت: www.iransepid.ir
پست الکترونیک: iransepid@icpi.ir
میلاد حضرت ابو الفضل (ع)، ماهتاب شبهای غریبی حسین (ع) و اسوه باشکوه جانبازی بر تمامی خوانندگان به خصوص جانبازان سر افراز نابینا مبارک باد
.........عناوین این شماره.......
درآمد، فقط یکی از انگیزه های اشتغال است 2
نگاهی به تغییرات در آخرین نسخه اپلیکیشن Be-My-Eyes 12
جدول ته در پنج/ رویدادهای شگفت انگیزی که فقط یک بار اتفاق افتادند 15
* درآمد، فقط یکی از انگیزه های اشتغال است: چندی قبل مجموعه ای اقتصادی مشاغلی را برای افراد نابینا در نظر گرفت که برای معرفی واجدین شرایط با گروهی از نابینایان که فکر میکردیم شرایط آن شغل را داشته باشند تماس گرفتیم. در کمال تعجب دیدیم افرادی که بسیار از نداشتن شغل و درآمد شکوه میکردند با وجود آن که آن شغل کاملاً مناسب و آبرومند و دارای مزایای قانون کار بود, به بهانه های مختلف از گرفتن آن خودداری میکردند. مثلاً با وجود آن که محل آن مجموعه در مرکز شهر بود, میگفتند راهمان دور است و چرا باید هر روز دو ساعت اضافه کار بمانیم؟ به نظر میرسید این افراد به هر حال درآمدهایی دارند که از گرفتن شغل خودداری میکنند. حال کمک خانواده، یا کمکهای خیرین و خیریه ها یا... باید در نظر داشت کسب درآمد یکی از انگیزه های اشتغال است, اما داشتن شغل مزایای دیگری نیز دارد که کمتر دیده میشوند. مانند داشتن عزت نفس در برابر دیگران، حس غرور و هویت ناشی از مفید بودن در جامعه, عزت در خانواده، منظور افتخار و هم طراز بودن با دیگران در برابر همسر و فرزندان است. مزایایی که حتی آنانی که منابع درآمدی غیر از اشتغال خود دارند و به ظاهر مشکل اقتصادی ندارند از آن محرومند. این مزایا برای افرادی مانند نابینایان که به دنبال اثبات کارایی و مفید بودن خود در جامعه هستند، دو چندان است. به همین دلیل علیرغم بارز بودن اهمیت داشتن درآمد و منابع مالی, به ویژه در شرایط اقتصادی کنونی, داشتن شغل, زیر بنایی محکم برای شخصیت اجتماعی انسان میسازد که باید از آن غافل نباشیم. از جنبه روانشناختی حتی اگر امکانی دارید که دیگران کار کنند و به شما درآمد دهند, باید خود در آن کار مشارکت داشته باشید و اگر نه, به تدریج و از درون تهی میشوید. فراموش نکنید اگر به بیکاری و گذران زندگی از راه کمک به دیگران عادت کنید, شکستن آن سخت میشود و بدون آن که خود بدانید عزت نفس خود را قربانی میکنید.
* انگار این رسم شده که بعد از فقدان یک عزیز, دوستدارانش به تکاپو بیفتند تا در قالبهای مختلف مثل برگزاری مجالس عزا, بزرگداشت یا نوشتن یادداشت و مقاله, یاد آن عزیز سفر کرده را گرامی بدارند. اما واقعاً برای من انجام این کار خیلی سخت است؛ نوشتن و گفتن از کسی که عزیز است و دیگر در کنار ما نیست. همین چند ماه قبل, به سراغ دوستان و شاگردان مرحوم احمدزاده, معلم نامآشنای موسیقی جامعه نابینایان رفتم تا درباره آن استاد فقید, چند سطری بنویسم. پاییز دو سال پیش بود که با رفقا و شاگردان زنده یاد محمود رضایی, آهنگساز و معلم نابینا درباره سجایای اخلاقی و خصایل نیکوی آن مرحوم حرف زدم, اما اصلاً فکرش را نمیکردم با فاصله ای کوتاه بعد از ضایعه فقدان این عزیزان, روزی به سوگ یکی از دوستان قدیمی و تأثیرگذار در فعالیتهای موسیقایی جامعه نابینایان بنشینم و با رفقا مرثیه از دست دادنش را بخوانم. هفته گذشته, خبر فوت محمدرضا لکا, دوست قدیمی و آهنگساز فعال جامعه نابینایان همه ما را شوکه کرد؛ البته که در جریان بیماریش بودیم, اما این اواخر خبردار شدیم که حالش رو به بهبودیست, حال آن که اوضاع برعکس بود. – محمد خیلی دست و دلباز بود: یکی از رفقای قدیمی محمدرضا, امیر سلامیست که خودش قدمت این رفاقت را بیست سال میداند: «من از سال 1377 افتخار دوستی با محمد را پیدا کردم. او چند سال از ما بزرگتر بود و تدریس موسیقی میکرد, اما رفتارش طوری نبود که احساس کنیم با بزرگتر از خودمان حشر و نشر میکنیم. اوایل از روی ادب, او را (آقای لکا) خطاب میکردیم که بعد از مدت کوتاهی به این رفتارمان اعتراض کرد و خواست صمیمانه, (ممد) خطابش کنیم.» امیر به خوشپوشی محمد اشاره میکند که به حق همین طور بود: «اصلاً خوشتیپی و خوشپوشی محمد بین بچه ها زبانزد بود. در هر جمعی که حاضر میشد, یک سر و گردن از نظر تیپ و قیافه از بقیه بالاتر بود. مخصوصاً عطرهایی که میزد همه را مست میکرد. خوب یادم هست قرار بود با عده ای از رفقا جایی برویم, ولی من خبر نداشتم که قرار است محمد هم به ما بپیوندد. وقتی سوار اتوبوس شدم و طبق معمول در ردیف آخر نشستم, بوی عطر محمد به مشامم خورد و با خودم گفتم چه کسی عطر محمد را زده! بعد از چند دقیقه فهمیدم که محمد قرار است همسفر ما شود.» امیر, محمد را معلم اخلاق میداند: «همیشه به ما توصیه میکرد در زندگی اصلاً سخت نگیریم. ذاتاً انسان دست و دلباز و به قول خودمان, لارج بود. در تدریس موسیقی برای شاگردانش از هیچ تلاش و زحمتی فروگذار نمیکرد. به نظر من, محمد به معنای واقعی معلم اخلاق بود.» - متعهدی واقعی: خیلیها در جرگه رفقای محمد هستند که اگر سراغی از آنها میگرفتم و میخواستم درباره او صحبت کنند, باید قصد تألیف کتابی درباره محمد میکردم تا بتوانم تمام آن حرفها و نکته ها و خاطرات را منتشر کنم, اما به قول قدما: خوان نعمت فراوان و وقت ضیق. در بین این خیل عظیم رفقا و یاران گرمابه و گلستان محمد, شهاب الماسی از جمله کسانیست که در سالهای اخیر بیش از دیگران با محمد حشر و نشر داشت. او هم مثل امیر از سال 1377 جزو دوستان محمد شد؛ زمانی که محمدرضا به عنوان مربی گروه سرود و مشاور در آموزشگاه شهید محبی شروع به فعالیت کرد. گرچه خود شهاب پیشینه این دوستی را طولانیتر از این تاریخ میداند: «من 10 سالم بود که به عنوان هنرجوی پیانو افتخار شاگردی محمد را پیدا کردم. اما در سال 77 افتخار دوستی با او نصیبم شد.» شهاب میگوید بیماری محمد تا زمانی که وخیم نشده بود, تأثیر منفی در زندگی کاری و اجتماعیش نداشت: «تا مهر ماه 96 که بیماری محمد وخیم نشده بود, همچنان پر انرژی امور روزمره اش را انجام میداد و کلاسهایش برقرار بود, اما بعد از مهر ماه, به علت کاهش توانایی در راه رفتن و اوج بیماری, دیگر نتوانست کلاسهایش را ادامه بدهد و شاگردانش را با عذر خواهی جواب کرد.» شهاب از وجدان کاری و اخلاقی محمد در تعلیم و تربیت شاگردانش بیشتر میگوید: «این یک حقیقت است و اصلاً اغراق نیست که محمد واقعاً یک معلم باوجدان بود. مطمئنم تمام کسانی که او را میشناختند –اعم از دوست یا همکار-, در بیان این نکته کاملاً با من هم عقیده هستند. تا همین مهر ماه که وضع جسمیش بدتر نشده بود, دلسوزانه شاگردانش را تعلیم میداد. برخی شاگردان محمد از بچه های اوتیستی بودند که کار تدریس, مخصوصاً موسیقی برای این بچه ها نسبت به افراد عادی متفاوت است و باید وقت بیشتری صرف شود, اما محمد بی توجه به شرایط جسمیش کار آموزش موسیقی به این بچه ها را انجام میداد. من بعضی وقتها با او شوخی میکردم و میگفتم: کلک! وقتی بوی پول به دماغت میخوره, مریضیت یادت میره و کلی شاگرد میگیری.» شهاب در پایان صحبتهایش, فقدان محمد را فقدان یک سرمایه مهم عنوان میکند: «قطعاً بر این نکته همه تأکید میکنند که فقدان محمد, فقدان یک سرمایه بزرگ در جامعه نابینایان است. کجا و چه زمان میشود دوستی مهربان, معلمی متعهد, انسانی عاطفی و رقیق القلب مثل محمد را پیدا کرد. افسوس و صد افسوس!»
* اسطوره کارآفرینی: این روزها بازار کتابهای مربوط به حوزه کسب و کار حسابی سکه است. کتابهایی که به جوانان تازه کار میآموزد چگونه کسب و کار جدید راه بیندازند, چگونه فروش بهتری داشته باشند, چگونه مشتریان وفادار بسازند, چگونه و در چه زمانی محصولات خود را به بازار عرضه کنند, به چه شیوه ای بازاریابی و برای محصولات و خدماتشان تبلیغ کنند, با چه ترفندهایی رقبای واقعی خود در بازار را بشناسند و با آنها مواجه شوند و کلی از این نوع آموزشهای جذاب و کاربردی که طیف گسترده ای از کتابهای بازاری, سطحی و عامه پسند و دم دستی, تا کتابهای بسیار جدی, تخصصی و دقیق را شامل میشود. در این میان برای آنها که به موفقیت در کار می اندیشند, مطالعه سرگذشت و تجربیات کاری کارآفرینان موفق, از جذابترین و آموزنده ترین راهکارها به حساب میآید. مطالعه این به اصطلاح سرگذشتنامه ها, نه تنها برای علاقه مندان به حوزه کسب و کار, بلکه برای همه کسانی که دوست دارند آدمهای خلاق و مبتکر را بشناسند و با شیوه ها و رویکردها و دیدگاه های آنها آشنا شوند, بسیار مفید و جالب خواهد بود. تردیدی نیست که استیو جابز, یکی از دو مبتکر کمپانی اپل و مدیر عامل چندین کمپانی موفق و صاحبنام در حوزه فناوریهای جدید, از جذابترین چهره های کارآفرینی در عصر حاضر است. کتابی که در این شماره بنا داریم خدمت دوستداران کتاب معرفی کنیم, توسط جی الیوت, معاون اول استیو جابز در اپل نوشته شده و از تجربیات کاری, شکستها و موفقیتها, شیوه های منحصر بفرد در مدیریت, رویکردهای خلاقانه در تولید محصولات انقلابی و از نحوه برخورد استیو جابز با مشکلات و موانع سخن میگوید. کتاب «شیوه های رهبری برای نسل جوان» در قالب بیان خاطرات نوشته شده و مهمترین حوادث و فراز و نشیبهای کاری جابز را شامل میشود. یادداشتهای صاحبنظران درباره استیو جابز و آخرین سخنرانی او در دانشگاه استنفورد برای فارغ التحصیلان و همچنین نامه صمیمانه نویسنده به جابز از دیگر بخشهای جالب و خواندنی کتاب است که بیگمان بر قدرت اثربخشی و تعمیق مطالب مطرح شده در کتاب می افزاید. استیو جابز در دشوارترین شرایط آغاز میکند و تنها با تکیه بر نیروی ایمان و یاری جستن از قدرت اراده, خلاقیت و ابتکار به کارستانی دست میزند که انقلابی در حوزه فناوریهای جدید به شمار میآید. استیو جوان بارها شکست میخورد و در اوج موفقیت, بالندگی و شکوفایی, از شرکتی که خود مؤسس آن بوده, اخراج میشود. اما هر بار مصممتر و مجربتر برمیخیزد, از نو آغاز میکند.
این کتاب ارزشمند را امیر محمد قدس شریفی به فارسی ترجمه کرده و در مؤسسه نوین کتاب گویا به کتاب صوتی تبدیل شده است.
* گلواژه: در آن چه خداوند بر تو بخشیده است، سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است, نیکی کن و هرگز فساد در زمین منما که خدا مفسدان را دوست ندارد. قرآن, سوره قصص, آیه ۷۷
* نگاهی به تغییرات در آخرین نسخه اپلیکیشن Be-My-Eyes: «چشمهای من باش» یا «Be-My-Eyes» را میتوان به عنوان اپلیکیشنی به حساب آورد که کارگشای بسیاری از نابینایان علاقمند به استقلال فردی است. اپلیکیشنی که با وجود راهگشا بودنش در انجام بسیاری از امور روزمره، هنوز آن طور که باید از سوی کاربران ایرانی مورد استقبال واقع نشده است. البته شاید نیاز به تغییر IP برای استفاده از اپلیکیشن هم در این رونق کمفروغ بیتأثیر نباشد. از زمان انتشار این اپلیکیشن برای IOS و پس از آن و در پی انتشار نسخه اندروید، در موردش در ایران سپید و سایر کانالها بسیار نوشتیم و قطعاً در مورد چند و چون کار با آن و امکاناتی که در اختیار کاربران میگذارد اطلاعات کاربران نابینا به حد کفایت رسیده است. گفتنی این که چند وقت پیش شنیده شد منوهای برنامه هم به دست «میثم امینی» از نابینایان ایرانی، به فارسی برگردانده شده و کاربران میتوانند از این برنامه با منوهای ترجمه شده به زبان فارسی هم استفاده کنند.
در نسخه آخر این برنامه، دو قابلیت تازه گنجانده شده که ممکن است برای برخی کاربران جالب باشد. قابلیت اول که در صفحه اصلی و با عنوان «specialized help» در اختیار کاربران نابینا قرار گرفته, به نابینایان امکان میدهد بتوانند با کمپانیهایی که خدماتی به این گروه از کاربران ارائه میکنند تماس بگیرند و سؤالاتشان را در بستر ارتباط تصویری مطرح کنند. اولین شرکتی که حاضر به همکاری در این قسمت شده Microsoft است. این کمپانی طی سالهای طولانی بخشی را به شکل تخصصی به معلولین اختصاص داده و این گروه از کاربران را در زمینه دسترس پذیری محصولات شرکت راهنمایی میکند. با پیوند میز معلولین در Microsoft و اپلیکیشن Be-My-Eyes, نابینایان در صورت داشتن سؤال در مورد ویندوز یا Office میتوانند تماسی تصویری با این میز در Microsoft برقرار کنند و سؤال را مطرح کنند. پشتیبان کمپانی Microsoft هم قادر خواهد بود صفحه نمایشگر کاربر نابینا را مشاهده کند و در نتیجه کاربر نابینا میتواند پاسخ دقیقتری برای سؤال یا مشکلی که مطرح کرده دریافت کند. «Stories»، نام بخش دیگری در اپلیکیشن Be-My-Eyes است که بیشتر با هدف ترویج برنامه و تشویق داوطلبان و جذب مخاطب تازه در صفحه اصلی گنجانده شده است. در این قسمت، کاربران میتوانند قصه آدمهایی را بخوانند که از این برنامه به عنوان کاربر نابینا استفاده کرده اند و اپلیکیشن در جایی مشکلی از آنها را حل کرده است. به علاوه داوطلبانی که در قالب این برنامه به نابینایان کمک میکنند هم میتوانند تجربه و احساسشان از کار با نابینایان و کمک به آنها در این بستر را از این طریق با سایر کاربران اپلیکیشن به اشتراک بگذارند. تعداد نابینایانی که از این اپلیکیشن استفاده میکنند در حال حاضر رقمی معادل ۶۷ هزار نفر است و اعضای داوطلبش هم بالغ بر ۹۵۰ هزار نفر تخمین زده میشود.
* جدول ته در پنج: در این جدول 18 گروه داریم که هر گروه از دو سؤال تشکیل شده است. پاسخ سؤالات در هر گروه پنج حرف دارند که حرف انتهایی پاسخ اول حرف انتهایی پاسخ دوم را تشکیل میدهد که این حروف در انتها رمز جدول که ضرب المثل فارسیست تشکیل میدهند. سؤالات: گروه اول: (درختی با چوب گرانبها-مجموعه چند پلان) گروه دوم: (مقاصد-نوشتن کتاب) گروه سوم: (مشهور-مقیم حرم) گروه چهارم: (شیر آبفشان-بهترین وضع ممکن) گروه پنجم: (کودک تازه به دنیا آمده-گزمه) گروه ششم: (نگهبان-رو به رو) گروه هفتم: (بیپروا-نمای جانبی) گروه هشتم: (تحسین فرانسوی-اتومبیل) گروه نهم: (نتیجه اعمال آدمی-ناشی) گروه دهم: (شاداب و تر و تازه-ردیاب هوایی) گروه یازدهم: (مار آتشین-در آن سو) گروه دوازدهم: (زر اندود کردن-به تصرف در آوردن) گروه سیزدهم: (آفرین-خباز) گروه چهاردهم: (بدون سقف-ریختن پول به حساب بانکی) گروه پانزدهم: (پرنده ای کوچک و خاکی رنگ-قاعده فنی) گروه شانزدهم: (راه و روش-حصار خانه) گروه هفدهم: (روز تولد-سازمان جاسوسی اسرائیل). گروه هجدهم: (سهل انگاری-درز جامه). شما تا چهارشنبه هفته جاری فرصت دارید رمز جدول را با شماره پیامک 3000465040 به ما اعلام کنید. برنده این هفته آقای حمیدرضا رضایی از شیراز است.
* جدی نگیرید: شما یادتون نمیاد که زمان ما معلم حال درس دادن نداشت، میگفت «سراتون روی میز تا زنگ بخوره.» بعد واسه این که آرامشش رو به هم نزنیم تهدید میکرد «اگه شلوغ کنین بازم درس میدم!» این شد که ما این شدیم! - همش تو عروسیا این سؤال ذهنم رو به خودش مشغول میکنه که: پسرخاله بابای داماد که اون وسط داره میرقصه، واسه چی اون قدر شاد و خوشحاله! - ولی درستش این بود صبح که از خواب بیدار میشیم مثل ماه شب چهارده باشیم, نه سمندون! - از معجزات زندگی تو تهران اینه که 6:30 راه بیفتی 8:30 میرسی, 7:00 راه بیفتی 8:30 میرسی, 7:30 راه بیفتی 8:30 میرسی, 8:00 راه بیفتی 8:30 میرسی و از همه جالبتر اینه که 8:30 هم راه بیفتی باز 8:30 میرسی! * رویدادهای شگفت انگیزی که فقط یک بار اتفاق افتادند: «تیموتی براون» ایدز را شکست داد: یک شهروند آمریکایی به نام تیموتی ری براون، اولین کسی بود که ایدز را شکست داد. براون در سال ۲۰۰۷ تحت عمل پیوند سلول بنیادی قرار گرفت. اهدا کننده جهش ژنتیکی نادری داشت که او را در برابر ویروس ایدز مقاوم میکرد. سه سال بعد از عمل، دیگر ویروسی در بافتها و سلولهای خون براون یافت نمیشد. - آبشار نیاگارا در سال ۱۹۶۹ خشک شد: در سال ۱۹۶۹ دولت آمریکا و کانادا اقداماتی در جهت جلوگیری از فرسایش آبشار نیاگارا انجام دادند. آنها در ژوئن ۱۹۶۹، آبشار نیاگارا را به یک کریدور مصنوعی هدایت کردند تا یک سد ساخته و دامنه های بالای آن را تقویت کنند. البته اتفاق اصلی خشک کردن آبشار بود. هزاران گردشگر آبشار نیاگارای خشک را با چشمان خود دیدند. – شیوع خنده در تانزانیا در سال ۱۹۶۲: این تنها نمونه هیستری جمعی در تاریخ جهان نیست، اما تنها موردیست که ثبت شده است. شیوع خنده در ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ آغاز شد، زمانی که سه دختر دانشآموز به طور غیر قابل کنترلی شروع به خندیدن کردند. مدرسه بسته شد، اما این خنده وحشتناک شایع شد. این پدیده ۱۸ ماه طول کشید، ۱۴ مدرسه بسته شد و بیش از هزار نفر دچار شدند. برخی دانشمندان معتقدند که چنین اتفاقی نتیجه قوانین بسیار محدود و معلمان بوده است. شیوع خنده نوعی اعتراض در میان بچه ها به نظر میرسید. - دختری که گروه خونش عوض شد: دمی لی برنان، دختر استرالیایی ۹ ساله ای است که گروه خونش عوض شد. این تغییر بعد از اهدای کبد از سوی یک اهدا کننده مرد اتفاق افتاد. چند ماه بعد از این عمل پزشکان از تغییر Rh خون او از منفی به مثبت متعجب شدند. دلیل این تغییر, احتمالاً جایگزین شدن سلولهای بنیادی کبد اهدا کننده با سلولهای دختر بوده است و این به دلیل سیستم ایمنی ضعیف دختر بوده که تحت تأثیر ویروس خونش قرار گرفته است. - دن کوپر: دن کوپر یکی از مشهورترین مجرمان دنیاست. در سال ۱۹۷۱ او یک بوئینگ ۷۲۷ را دزدید و ۲۰۰ هزار دلار برای آن درخواست کرد. کوپر یادداشتی به مهماندار داد که گفته بود یک بمب دارد و آماده است آن را فعال کند. او تقاضای ۲۰۰ هزار دلار و دو جفت چتر نجات کرد. این عجیبترین درخواست بود، چون آنها نمیدانستند چرا چهار چتر نجات میخواهد. آیا همدست داشت؟ کوپر از هواپیما بیرون پرید و دیگر هرگز دیده نشد. اف بی آی گمان میکند که پرش زمانی انجام شده که هواپیما در منطقه طوفانی بوده؛ به همین دلیل هیچ کس او را ندیده است. به هر حال کوپر ناپدید شد و هرگز پیدا نشد.
* جملات رایج فارسی در انگلیسی: His/Her cake is dough: دستش نمک نداره - I felt like a fool: سنگ رو یخ شدم - We have a lot of in common: ما باهم تفاهم داریم - Eat my heat off: مخمو خوردی - I was shame stricken: از خجالت آب شدم - I’m in tip-top shape today!: من امروز توپ توپم - I’m sick of it: حالم از این وضعیت بهم میخوره - Keep your head: دست و پات رو گم نکن - I’m not in a good mood: حال و حوصله ندارم - You were sublime: کارت حرف نداشت - I stand by what I did: پای کاری که کردم وایمیستم - You’re over the hump: سربالایی رو گذروندی - You heard me: درست شنیدی - You are adorable: خیلی دوست داشتنی (قابل ستایش) هستی - It’s impressive: قابل تحسینه - Pull the other one: خالی نبند - Don’t pick on me: به من گیر نده - Don’t look the other way: خودتو به اون راه نزن - Are U happy or married?: مجردی یا متأهل؟
* پاسخ سؤالات جدول هفته گذشته: 1. پل چوبی 2. راهدار 3. تنکابن 4. ویتنام 5. یاقوتی 6. یاسمین 7. اختلال 8. زاهدان 9. رضائیه 10. والدین 11. شیربها 12. نهاوند 13. اجتماع 14. یادگار 15. یادبود 16. خرمایی 17. اختناق 18. مستانه 19. وا رفته 20. شاهرود 21. شهریور 22. داستان 23. همواره.
لینک مطلب: | http://iransepid.ir/News/13193.html |