روزنامه دوشنبه 29 آبان 1396
بیست و دومین سالروز انتشار روزنامه ایران سپید را به همه خوانندگان همراه تبریک عرض میکنیم. ایران سپید در تمامی این سالها تنها به مدد همراهی شما بزرگواران بوده که برقرار مانده است. به همین مناسبت روزنامه امروز به صورت ویژه نامه منتشر شده است.
|
روزنامه «ایران سپید»
دوشنبه 29 آبان 1396
1 ربیع الاول 1439
20 نوامبر 2017
سال بیست و دوم شماره 5721
صاحب امتیاز:
خبرگزاری جمهوری اسلامی
مدیر مسئول: سهیل معینی
سامانه پیامکی: 3000465040
نشانی پستی: تهران- ص.پ. 158755388
تلفن: 84711371
شماره انتشارات: 5-88548892
وبسایت: www.iransepid.ir
پست الکترونیک: iransepid@icpi.ir
بیست و دومین سالروز انتشار روزنامه ایران سپید را به همه خوانندگان همراه تبریک عرض میکنیم. ایران سپید در تمامی این سالها تنها به مدد همراهی شما بزرگواران بوده که برقرار مانده است. به همین مناسبت روزنامه امروز به صورت ویژه نامه منتشر شده است.
.........عناوین این شماره.......
همراه با بنیانگذاران ایران سپید (درخت آگاهی)
.....یادداشت مدیر مسوول
* دیروزی که ماندگار شد؛ بهار اندیشه در دل خزان: انگار دیروز بود، البته دیروزی که گرد و غبار گذشت ایام تا حدودی روی آن را پوشانده و به بعضی روشنیهایش رنگ سایه زده است، اما چه باک که با ذرهبین ذهن میتوان جزئیات را جلو کشید و به وضوح همان دیروز دید. این دیروز از یاد رفتنی نیست، زیرا در هر امروز ما بازآفرینی میشود تر و تازه جلوی ذهنمان است، به قول معروف: این بهار از اون بهارها شد که در دل خزان آمد و رویاند و همچنان رنگ سبز به دلهای ما و سپید به اندیشههایمان میزند. «ایران سپید» هرچند در دیروز سال 1375 و درست در اوج پائیز، 28 آبان، آمد، اما ماندگار شد و رمز ماندگاریش در پیوند با تولد هر روزه امید به تحول و بهزیستی صدها هزار انسانیست که با دیدگان تاریک، اما اندیشه های روشن و قلبی که نبض نوزایی و شدن را کوک میکنند و جاده زندگی را پیچ در پیچ، اما رو به تعالی طی میکنند. «ایران سپید» همچون همراهی با تکتک افراد آسیبدیده بینایی پیش میرود و کمی جلوتر از ذهن فرد نابینا، او را به فتح آینده رهنمون میشود. همچون همراهی بینا که طبق اصول راهنمایی نابینایان کمی جلوتر از او، او را از وجود موانع و پستیها و آنچه مانع حرکت به جلوست، آگاه میکند. «ایران سپید»، فراتر از همراهی نابینایان و کمبینایان حتی در جایی که آنان غایبند صدای آنان و حنجره آنان است. این انتظار در بسیاری از تماسهای مخاطبین «ایران سپید» منعکس است که «ایران سپید» را صدای خود و پیگیر حقوق خود میدانند. «ایران سپید»، آن گاه که فراتر از نقش آگاهی رسانیاش نتوانست کاری کند، نشسته است و مینشیند تا سنگ صبور خوانندگانش باشد، گوش و دلی شنوا و همراه میشود برای شنیدن رنجها، محرومیتها، دیده نشدنها و شنیده نشدنها و بیزاری از تبعیضها و ناعدالتیها. همین نقشهای متفاوت است که از این روزنامه رسانه ای همراه و یاور ساخته است، نه پیکی گذرا روی بال روزگار.
.......همراه با بنیانگذاران ایران سپید
* درخت آگاهی: بهروز شهبازپور، مدیر مسئول ایران سپید (از بدو انتشار تا سال 1382): اجازه میخواهم در همین ابتدا سالگرد انتشار ایران سپید را به همه نابینایان ایران؛ و آنها که سهمی در کاشت و رشد این «درخت آگاهی» داشته اند و به همه آنها که امروز برای رشد و پویایی آن میکوشند، به ویژه مدیر مسئول شایسته آن تبریک و تهنیت عرض کنم. امیدوارم روزی برسد که شاهد صد و بیست سالگی این روزنامه کم نظیر باشیم. انتشار روزنامه ایران سپید به مثال طلوع آفتابی بود که در بیست و هشتم آبان ماه سال 1375 روشنایی را به جامعه و به ویژه نابینایان هدیه کرد. جامعه ای که به یمن انتشار ایران سپید، «نابینایی» را به عنوان یک محدودیت برای دانش افزایی و آگاهی پشت سر میگذاشت. راه اندازی این روزنامه یکی از آن دور نگریهایی بود که تنها در مدیران استراتژیست میتوان سراغ گرفت و دکترفریدون وردینژاد یکی از آن دست مدیران است. این روزنامه کم نظیر، طی دهه نخست انتشار، شاهد تحولات جدی بود. اشتراک فزاینده، چاپ دوگانه (بریل و بینایی)، ایجاد تارنمای روزنامه و برپایی دوره های آموزشی برای نسلی از خبرنگاران نابینایی که امروز شاهد حضور مؤثر و فعال آنها در عرصه مطبوعات هستیم؛ همه و همه محصول حضور خاضعانه و عاشقانه افرادی بود که دلشان برای خدمت فرهنگی بی ادعا میتپید. سهیل معینی، سردبیر باهوش و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی؛ دکتر علی صابری، حقوقدان و عضو سابق شورای شهر تهران؛ مرحوم محمد صحت، نویسنده و طنزپرداز؛ علی خواجه حسینی، کارشناس ارشد روانشناسی؛ صفا فاضلی، کارشناس ارشد ارتباطات در خبرگزاری صدا و سیما؛ امیر شاهوردی، عباس اسلامی شرار، علی جمالی، مرحوم هما بدر و راضیه کباری از جمله همکاران مؤثر و نابینای دهه نخست شکلگیری ایران سپید هستند. حسین ضیایی، بهروز بهزادی، عبد الرسول وصال، مهرداد باقری، پرویز عطایی، فرامرز قراباغی، ابراهیم امینزاده، سعید دهقان، علی مزینانی، پاکسیما مجوزی، عاصمی، حسینی، یاشار بایرامیان، منصور حاج محمدی، پریسا رهنما، سوسن صادقی، افسانه قانع و مرحوم پرویز چاردولی دیگرانی بودند که هر یک برای رشد این نهال دیرپای، صادقانه و مخلصانه کوشیدند. در مقطع کنونی با گسترش حضور رسانه ها در فضای مجازی و فعالیت شبکه های اجتماعی شاهد افول اقبال مخاطبان به مطبوعات و حتی تلویزیون در مقابل افزایش توجه آنان به اینترنت و شبکه های اجتماعی هستیم. از این رو بحران مخاطب برای تلویزیون و تیراژ در رسانه ها به جدیترین مسأله ها بدل شده است. پرواضح است که چنان چه رسانه ها حد اکثر تا چند سال آتی، شرایط خود را با تحولات تکنولوژیک تازه وفق ندهند، از قافله رسانه های اثرگزار جا خواهند ماند. این دغدغه امروز برای روزنامه ایران سپید اگرچه یک تهدید جدی است، مع الوصف یک فرصت هم محسوب میشود. چرا که با این جا بجایی از کهکشان گوتنبرگی به کهکشان دیجیتالی، سرعت و کیفیت انتقال اطلاعات و مفاهیم و حتی تعاملی شدن این رسانه پر اهمیت، بیش از گذشته تسهیل میشود. به عبارتی چنان چه ایران سپید تصمیم بگیرد جزو نخستین روزنامه های گویای قرن باشد، با حذف کاغذ از فرآیند انتشار، نه تنها مانع قطع درختان بیشتر میشود، بلکه به عنوان یک نهاد فرهنگی به بخش دیگری از مسئولیتهای اجتماعیش در قبال جامعه عمل میکند. در شکل تازه ارتباط، محدودیت کاغذ یا هزینه های چاپ، مانع از افزایش تیراژ نیست و روزنامه میتواند مخاطب یک میلیونی «کم بینا» و چند هزار نفری «نابینا» ایرانیش را در سریعترین زمان حتی در دور افتاده ترین نقاط جهان دریابد. به نظرم در سومین دهه از انتشار و با تأمل بر سرعت تحولات دنیای رسانه،ضروری است در کمترین زمان واکنش مناسبی در برابر تحولات شتابان تکنولوژی، از خود نشان دهیم. و اما نوستالژیای من از پس 21 سال پس از انتشار تنها روزنامه بریل خاور میانه... فکر میکردم فراموش شدن لذت بیشتری دارد. همین طور هم بود، اما این مجید خان سرایی، همشهری ما، خبرنگار مؤدب و با فراستی است که دامش را چنان هنرمندانه برایم پهن کرد که بی آن که فرصت پیدا کنم که بخواهم از سر تواضع سکوت کنم و یا این که کماکان در محاق، به روزهایی بیندیشم که حتی یادآوری آن روزها احساس بودن را در آدم زنده میکند، مسحور مرام و معرفتش شدم و بدون تأمل، سراغ گنجه های خاطرات پر از لحظه های ناب رفتم. شاید سالها بود منتظر چنین فرصتی بودم. اما نمیدانم چرا وقتش که میرسد به لکنت می افتم. لحظاتی طول میکشد تا اوراق دفتر خاطراتم را از لابیرنتهای ذهن سیالم بیرون بکشم. دلیلش روشن است: پیری! حالا که آنها را مرور میکنم، چیزهایی یادم میآید که دقیقه هایم را سنگینتر میکند. یاد و خاطره خدابیامرز محمد صحت که کم بینا بود و اما با زحمت صورتش را به کاغذ میچسباند و مینوشت و هما بدر که متأسفانه چند سال پیش بر اثر سقوط روی ریل قطار مترو، جانش را از دست داد؛ محزونم میسازد. بغض میکنم و نفس عمیقی میکشم تا بغضم نشکند! به یاد میآورم پیگیریها و دلسوزیهای مؤدبانه و با احساس مسئولیت صفا فاضلی را و روشنبینی و تحلیلهای نبوغآمیز سهیل خان معینی که پر از بصیرت بود. «چی چرا» پرویز چاردولی، دوندگیهای مزینانی جوان، چالشهای یومیه با چاپخانه رودکی، پیگیریهای طولانی و بی حاصل برای خرید دستگاه چاپ بریل از آلمان، محسن رمضانی و رنگ خدا، روانشناسیهای علی خان خواجه حسینی، عاشقانه های عباس خان اسلامی شرار، گزارشهای شاهوردی، مطالب آشپزی مرحوم خانم صفایی، مساعی حقوقی سعید خان دهقان، نظم و پیگیری سوسن صادقی، ارتباطات اجتماعی عالی مهندس حاج محمدی و برپایی کنسرت باشکوه ایران سپید در تالار وحدت، اجرایی شدن طرح ابتکاری چاپ دوگانه، طراحی لوگوی ایران سپید، راه اندازی سایت، برپایی کلاسهای خبرنگاری، حضور پرقدرت تیم ایران سپید در مسابقات لیگ گلبال کشور و خاطرات دیگری که مثل پرندگان هیچکاک به ذهنم هجوم میآورند.
........تا همیشه جاویدان بمان
دکتر بهروز بهزادی, سردبیر دهه 70 روزنامه ایران و مدیر مسئول نشریه ایران جوان, به عنوان عضو هیئت مؤسس روزنامه ایران سپید, امروز به عنوان جانشین مدیر مسئول روزنامه اعتماد, خاطراتش درباره تولد ایران سپید را با همان پرسش تکراری من که: قصه تولد این روزنامه از کجا آغاز شد؟ شروع میکند: روزی که آقای دکتر وردینژاد گفت به دنبال انتشار روزنامه ایران سپید است, از من خواست که به عنوان پدر این روزنامه, با دوستان جوان همراهی کنم. خب این زمانی بود که روزنامه هایی مثل ایران ورزشی و ایران جوان, ایران آذین و ایران دیلی را راه می انداخت و به شدت به دنبال این بود که روزنامه ایران سپید ویژه نابینایان را منتشر کند. از همان ابتدا هم نظر آقای وردینژاد بر این بود که آقای شهبازپور مدیر مسئولی و سردبیری این روزنامه را عهده دار شود. طی چند جلسه که با دوستان داشتیم, خود آقای شهبازپور و آقای دکتر وردینژاد بالاخره موفق شدند روزنامه را منتشر کنند و من هم به آنها و دوستانی که قرار شد با این روزنامه همکاری کنند, تبریک گفتم. اما نکته مهم برای من, اثری بود که این روزنامه با انتشارش در جامعه مطبوعاتی کشور گذاشت. وقتی از کشورهای پیشرفته برای بازدید از مؤسسه ایران میآمدند, زمانی که به ایران سپید میرسیدند, با زبانی تحسینآمیز از این که در کشوری مثل ایران روزنامه ای مستقلاً برای نابینایان منتشر میشود, تمجید میکردند. میگفتند که ما در کشورمان کتابهای مختلف برای نابینایان چاپ میکنیم, اما تا به حال به ذهنمان نرسیده بود که برای این افراد روزنامه منتشر کنیم. در واقع انتشار ایران سپید, نام ایران را بلند آوازه تر کرده بود. - بحث ارزش گذاری مطرح نیست, اما در آن زمان که ایران سپید آغاز به انتشار کرد, نشریه ایران جوان به سرعت مخاطبان خود را جذب میکرد. میخواهم نگاه شما را در یک قیاس موقعیتی بین این دو نشریه بدانم. ببینید در عرصه رسانه, هر روزنامه یا هفته نامه مخاطب عام یا خاص دارد. ایران سپید مخاطب خاص خاص داشت, ایران جوان گرچه خاص بود, اما کمتر از ایران سپید خاص بود. خب مخاطبان ایران جوان همه جوانان و حتی کسانی بودند که با وجود داشتن 50 سال سن, خود را جوان میدانستند. اولین مدیر مسئول ایران جوان هم خود آقای دکتر وردینژاد بود. بعد از مدتی مرا به عنوان مدیر مسئولی ایران جوان انتخاب کرد. تمام عوامل این نشریه, جوان بودند, از جمله همین آقای شهبازپور که مدیر مسئول ایران سپید شد. اما تکلیف درباره مخاطب ایران سپید کاملاً مشخص بود. - در چه زمینه هایی با شما به عنوان پدر ایران سپید مشورت میشد؟ پدر بودن من به زمانی بیشتر بر میگشت که ایران سپید در حال راه افتادن بود. بزرگترین مشکل راه اندازیش بود و وقتی هم که راه افتاد, مدتی آقای وردینژاد مدیر مسئول شد و زمانی که بر عهده آقای شهبازپور گذاشت, همه کارها به روال خود پیش میرفت. - به مشکل راه اندازی اشاره کردید. کمی بیشتر بگویید. بزرگترین مشکلی که داشتیم, پیدا کردن آدمی بود که بتواند مسائل فنی را طراحی کند، خوشبختانه آقای مهندس مظفری به خوبی از عهده این کار برآمد. نکته مهمی که باید در اینجا بر آن تأکید کنم, میزان بالای اهمیت دکتر وردینژاد به جایگاه ایران سپید نسبت به سایر نشریات مؤسسه ایران است. نکته دیگر هم در بحث مخاطبان ایران سپید مطرح بود و آن, سطح مخاطبان این روزنامه بود. درست است که مخاطب این روزنامه خاص است, اما همین مخاطب خاص دارای سطوح مختلفیست؛ چیزی که در ذهن من بود و دوستان هم این ذهنیت مرا تأیید میکردند, جوانگرایی ایران سپید بود. یعنی اکثر مخاطبان این روزنامه را جوانان تشکیل میدادند. - آیا تا قبل از انتشار ایران سپید, پیش آمده بود که با جمعی از نابینایان مواجه شوید و طی گفتگو با آنها از دغدغه هایشان آگاه شوید. به شکل جدی که برای این کار برنامه ریزی کنم نه, اما این موقعیت دست داد تا با چند نفر از نابینایان در جایی گپ بزنم. برای من این خیلی مهم بود که با افکار این شهروندان آشنا شوم؛ چون خودم معتقدم اگر نابینایان قوه بینایی را ندارند, سایر قوایشان خیلی قویتر از دیگران عمل میکند. ما نمونه های زیادی در تاریخ جهان داریم که به مدارج بالایی رسیده اند. - اصلاً به فکرتان رسید که یک روز مطالب ایران سپید را مطالعه کنید؟ بله! من پدر ایران سپید بودم و برایم مهم بود که بدانم محتوای مطالب این روزنامه در چه سطحیست و اگر نیازمند مشاوره فکریست, به دوستان مشاوره بدهم, اما با مطالعه روزنامه میدیدم که به بهترین شکل در اطلاع رسانی به مخاطب خودش عمل می کند. در آن روزگار, ایران سپید به صورت دوگانه منتشر میشد و من هم میتوانستم مطالبش را مطالعه کنم. هنوز هم ایران سپید به صورت دوگانه منتشر میشود؟ - نه متأسفانه از سال 84 به بعد این شیوه متوقف شد. خب این خیلی بد است؛ چون شیوه دوگانه خانواده های نابینایان را هم بر می انگیخت تا مطالب این روزنامه را بخوانند. - به نظر شما چرا بقیه روزنامه های مطرح آن زمان به فکر انتشار روزنامه ای برای نابینایان نیفتادند؟ خب این فکر آقای وردینژاد بود؛ آقای وردینژاد انسان واقعاً خوش فکری بود. از طرفی, انتشار روزنامه ایران سپید سودآور نبود, حتماً باید برای انتشار آن یارانه ای اختصاص می یافت. خب مؤسسه ایران این امکان را داشت که این یارانه را تأمین کند, اما بقیه روزنامه ها این امکان را نداشتند. - و اما سخن پایانی شما آقای دکتر. هنوزم وقتی وارد خیابان خرمشهر میشوم و از کنار مؤسسه ایران میگذرم, احساس میکنم که این روزنامه و روزنامه هایی مثل ایران سپید را دوست دارم. من در طول سالهای فعالیتم در مؤسسه ایران, بیش از 2000 تیتر نوشتم که بخشی از سهم علاقه من به این مجموعه است. مهم نیست که این روزنامه و دیگر روزنامه های مؤسسه را احمدینژادیها اداره میکنند یا اصلاحطلبان, مهم, نام این روزنامه و روزنامه هایی مثل ایران سپید است که باید همیشه جاودانه بمانند.
.........همراه با بنیانگذاران
* یکی از کسانی که در انتشار روزنامه ایران سپید نقش مهم و تأثیرگذاری داشت، اما شاید خیلی از مخاطبان روزنامه –حتی قدیمیها- اسمش را تا به حال نشنیده اند، مهندس ابو الحسن مظفری، مدیر فنی آن دوران مؤسسه ایران است؛ کسی که در بحث فنی روزنامه ایران سپید نقش مهمی داشت. میزان اهمیت این کار تا آنجا بود که تصمیم گرفت با خط بریل و ابزار نوشتن نابینایان هم آشنا شود و... بهتر است شرح مفصل تولد این روزنامه را از زبان خود او، طی گفتگوی صمیمی که داشتیم، بخوانید. – جریان تولد ایران سپید چه بود؟ به نظر من، ایران سپید یکی از بهترین، پر افتخارترین و قویترین پروژه های مؤسسه ایران است. این را من میگویم که مدیر فنی ۶ روزنامه دیگر مؤسسه ایران بودم و عملاً تمام پروژه هایی که من مدیر فنیشان بودم، در حکم فرزندان من هستند. این را هم بگویم که، اگر جنبه پر افتخار بودن این روزنامه امروز احساس نمیشود، علتش این است که نکته فنی که در ابتدای کار این روزنامه وجود داشت، بعد از مدتی نادیده گرفته شد و آن، عبارت از چاپ روزنامه بود. ما چاپ روزنامه را به صورت رل شروع کردیم، اما بعد از مدتی روند چاپ با پرینترها پی گرفته شد. اما نطفه ایران سپید در یکی از ایام نمایشگاهی که به مناسبت نخستین سال انتشار روزنامه ایران در لابی مؤسسه فرهنگی-مطبوعاتی ایران دایر شده بود، بسته شد. آن روز جمعی از نابینایان هم میهمان مؤسسه بودند و به آقای دکتر وردینژاد، مدیر عامل مؤسسه و مدیر مسئول روزنامه ایران گفتند که ای کاش شرایطی مهیا میشد تا نابینایان هم صاحب روزنامه میشدند! این مطلب بازخورد خبری خوبی پیدا کرد که: نابینایان آرزومند داشتن روزنامه هستند. بعد از آن روز بود که دکتر وردینژاد از من پرسید که آیا این کار از ما بر میآید؟ گفتم باید درباره اش تحقیق کنیم و ببینیم واقعاً میتوانیم این کار را انجام دهیم. به هر حال زمانی این موضوع از سوی نابینایان مطرح شده بود که بحث چاپ کتاب بریل برای نابینایان با مشکلاتی مواجه بود. کار ما خیلی حجیم بود و عموماً تا دیر وقت طول میکشید، به طوری که وقتی من به خانه میرسیدم، زمان چندانی تا اذان صبح باقی نبود. در این فاصله زمانی تا اذان صبح، دائماً به این فکر میکردم که چگونه میتوانیم روزنامه ای ویژه نابینایان منتشر کنیم. ماه ها طول کشید تا بالاخره توانستم فونت بریل را برای چاپ روزنامه بسازم. – تا قبل از آن، آیا با بریل آشنا بودید؟ نه! اما سعی کردم به واسطه خانم علوی، یکی از همکاران نابینایمان در همین مؤسسه، با مرکز رودکی آشنا شوم و به مرور از روحیات و خواسته های جامعه ای که قرار است برای آن جامعه روزنامه منتشر کنیم، کسب اطلاع کنم. بالاخره با سعی و خطا، موفق شدم فونت بریل روزنامه را بسازم. خب در آن دوران ما با کامپیوترهای اپل کار میکردیم و تمام فونتهای روزنامه های مؤسسه را من ساخته بودم. موارد اشکال را هم با دوستانی که در مرکز رودکی بودند، رفع میکردیم. این را هم اضافه کنم که، بعد از ایام نمایشگاه مؤسسه، موضوع انتشار روزنامه ویژه نابینایان فراموش شد، اما من همچنان در مغزم با این موضوع در کش و قوس بودم. بالاخره با ترفندی ریبان و سوزن پرینترهای سوزنی که متداول هستند را درآوردم و با استفاده از آن سوزن، حالت برجسته را درست کردم. بعد برای این که سوزنها حالت برجسته را ایجاد کنند، یک صفحه نرم نمدی را زیر کاغذ گذاشتم. خلاصه این آزمایش جواب داد، اما یکی از پرینترهای ما را از بین برد. وقتی نتیجه اولیه را به دکتر وردینژاد اطلاع دادم و گفتم که احتمالاً ما از پس این کار بر میآییم، ایشان با قاطعیت گفت که من کاری ندارم، باید این کار را انجام دهی، من این را میخواهم. با این حرف قاطع ایشان، بعد از چند ماه با جرأت بیشتری اعلام کردم که ما میتوانیم این کار را انجام دهیم. به محض اعلام این خبر، روزنامه ایران با من مصاحبه کرد که فکر میکنمَ مطمئن نیستم که شخص مصاحبه کننده آقای شهبازپور بود. اتفاقاً نسخه ای از آن روزنامه را همراه خودم آوردم. روزنامه ایران، شماره ۴۰۱ به تاریخ ۴ تیر ۱۳۷۵ که تیتر مطلب در صفحه اول این است: «با اقدام بیسابقه ایران/ نابینایان هم روزنامه میخوانند.» سو تیتر مطلب هم این است: «با همت کادر فنی ایران، شرایطی فراهم شده است که چاپ روزنامه به خط بریل برای نابینایان عملی شود. گفتگو با مدیر فنی روزنامه ایران در مورد چگونگی تهیه روزنامه به خط بریل.» چند شماره بعد، یعنی شماره ۴۰۷ روزنامه ایران، مصاحبه مفصلی با من شد که تیترش این است: «روزنامه بریل ایران، تحولی در نیاز روشندلان.» –ضمناً این نکته را هم اضافه کنم که اسم ایران سپید را من انتخاب کردم. اساس و پایه آن هم این بود که صفحه های آن سفید است، ضمن این که کلمه سپید را از «عصای سفید» وام گرفتم. جا دارد در اینجا یادی از دو نفر بکنم که واقعاً در انتشار روزنامه همکاری خوب و مستمری داشتند؛ آقای اسماعیل دارپا و آقای ایزدیار. این را هم تأکید کنم که حتی من به فکر کم بینایان هم بودم و سیستم را طوری طراحی کرده بودم که نسخه بینایی درشت خط، روی همان کاغذ بریل چاپ شود.
لینک مطلب: | http://iransepid.ir/News/12647.html |