روزنامه شنبه 22 مهر 1396
غیبت آموزشهای زندگی در مدارس ما - ما هم میخواهیم دخترانگی کنیم - ماجرای شگفت انگیز زندگی ویدئو, اتومبیل پیکان, شلوار جین و...!!! - چشم من باش: ابتکار برنامه نویس نابینای دانمارکی! - جدول شش در پنج حرفی/ زنی که آن قدر با گوشی بازی کرد تا نابینا شد/ اصطلاحات رایج فارسی در انگلیسی
|
روزنامه «ایران سپید»
شنبه 22 مهر 1396
23 محرم 1439
14 اکتبر 2017
سال بیست و یکم شماره 5691
صاحب امتیاز:
خبرگزاری جمهوری اسلامی
مدیر مسئول: سهیل معینی
سامانه پیامکی: 3000465040
نشانی پستی: تهران- ص.پ. 158755388
تلفن: 84711371
شماره انتشارات: 5-88548892
وبسایت: www.iransepid.ir
پست الکترونیک: iransepid@icpi.ir
.........عناوین این شماره.......
غیبت آموزشهای زندگی در مدارس ما 2
ما هم میخواهیم دخترانگی کنیم 4
ماجرای شگفت انگیز زندگی ویدئو, اتومبیل پیکان, شلوار جین و...!!! 9
چشم من باش»: ابتکار برنامه نویس نابینای دانمارکی! 13
جدول شش در پنج حرفی/ زنی که آن قدر با گوشی بازی کرد تا نابینا شد/ اصطلاحات رایج فارسی در انگلیسی 16
........سخن هفته
* غیبت آموزشهای زندگی در مدارس ما: مناسبت روز جهانی نابینایان و نیز قرار داشتن این مناسبت در مهر ماه آغاز سال تحصیلی، افزون بر تغییراتی که اخیراً در مدیریت برخی مدارس نابینایان رخ داده است، این یادداشت را به طرف نقد کمبودهای آموزش عمومی نابینایان سوق داد. پرسش محوری برای درک محتوای نقد آن است که آیا مدارس نابینایان آموزشهای مورد نیاز این گروه را ارائه میدهند؟ پرسش تکمیلی آن است که آیا دانشآموزانی که در چارچوب آموزشهای تلفیقی یا فراگیر در مدارس عادی تحصیل میکنند، از پشتیبانیها و آموزشهای جبرانی لازم برخورداراند؟ در مورد مدارس نابینایان شواهد از کاهش سطح تحصیلی در این مدارس خبر میدهد. شاید یکی از دلایل، رفتن دانشآموزان توانمندتر به مدارس عادی باشد، اما این پاسخ کافی نیست، زیرا در این مدارس شاهد تحصیل دانشآموزان دارای بهره های هوشی نرمال هستیم. افزون بر این، آنچه در این مدارس غایب است، آموزش مهارتهای زندگی متناسب با شرایط نابینایان است. در مدارس نابینایی فقط نباید دروس عمومی تدریس شود. بلکه باید دانشآموزان از آموزش تحرک و جهتیابی، مهارتهای اجتماعی، مهارتهای زندگی روزمره (به ویژه آن که بسیاری از این دانشآموزان دور از خانواده زندگی میکنند) برخوردار شوند. دانشآموزانی که درمدارس عادی تحصیل میکنند نیز نیاز به آموزشهای مهارتهای زندگی دارند. آیا آموزش و پرورش استثنایی مراکز آموزش جبرانی و پشتیبانیهای لازم را برای این دانشآموزان پیشبینی کرده است؟ پاسخ منفی است. بنا بر این، گذشته از تنزل سطح آموزش عمومی در مدارس نابینایی، شاهد فقدان یا تنزل شدید آموزشهای تکمیلی یا فوق برنامه هستیم که در مورد این دانشآموزان این آموزشها فوق برنامه نیست، بلکه بخشی از برنامه اجباری و عمومی است. در 12 سال دوره آموزش ابتدایی و متوسطه میتوان تمام زندگی یک نابینا را ساخت یا عملاً تمام آن را هدر داد.
........گفتگوی ویژه
به مناسبت هفته جهانی نابینایان
* ما هم میخواهیم دخترانگی کنیم: دخترانی از جنس باران، سرشار از شور جوانی و زندگی بودند. آمده بودند تا از عشق بگویند و زمزمه محبت کنند برای ما که تصورمان از معلولیت گریه و زاری و درد است. آمده بودند تا بگویند از نگاه های معنادار من و شما خسته شده اند؛ میخواهند زندگی کنند و قدم به قدم ما در جامعه برای رؤیاهایشان بجنگند و به قول خودشان «دخترانگی» کنند. به مناسبت روز جهانی نابینایان (23 مهر برابر 15 اکتبر)، گپ صمیمانه ای داشتیم با پنج دختر جوان نابینا که علیرغم همه سختیها به دفتر روزنامه آمدند و با ما از مسائل و مشکلاتشان سخن گفتند. مسائل و مشکلاتی که ناشی از ندیدن و نابینایی نیست و بیشتر به فرهنگ سازی در زمینه افراد دارای معلولیت بر میگردد. - خانواده ها فرق میگذارند: وقتی گفتیم میخواهیم برایمان بگویند که به نسبت پسران نابینا چقدر آزادترند، سرهایشان را پایین می اندازند و سکوت میکنند، اصلاً انگار حرفی برای گفتن ندارند، یکی به دیگری میگوید تو شروع کن و دیگری به آن یکی. احساس میکنم اعتماد به نفس حرف زدن در جمع را ندارند. قانعشان میکنم که اینجا فقط یک جمع دوستانه است و نیاز نیست خیلی شسته و رفته و اتو کشیده صحبت کنند. فائزه که دانشجوی رشته روانشناسی عمومی است، از همه جسورتر به نظر میرسد. 23 سال بیشتر ندارد، سرشار از شور و جوانی است، با حرارت و تند صحبت میکند: «ای بابا! مشکلات ما خیلی زیاده. از کدومشون دلتون میخواد که بشنوید. اولین مشکل ما در خانواده است. خانواده ها بین دخترها و پسرهایشان فرق میگذارند و این تفاوت حتی در خانواده ها بین دختران و پسران دارای معلولیت هم به چشم میخورد؛ چه برسد به اجتماع. به همین خاطر است که پسران دارای معلولیت خیلی زودتر از دختران به استقلال میرسند؛ چون خانواده ها فکر میکنند دختر نباید تنها برود؛ مخصوصاً اگر نابینا باشد؛ چون ممکن است اتفاقی برایش بیافتد، ولی در مورد پسران نابینا هیچ وقت چنین نگرانی وجود ندارد. به همین خاطر است که میبینیم پسرهای نابینا خیلی راحت در اجتماع حضور دارند، ولی دختران نابینا معمولاً به همراه پدر یا مادرشان -حتی در دانشگاه- حاضر میشوند.»
فائزه به مادرش اشاره میکند: «دیدید که مادرم من را به اینجا آورد؛ بعد هم خودش به دنبال من و خواهرم میآید؛ چون معتقد است اگر کسی ما را بدزدد، باید چه کار کند! البته خانواده ما به نسبت بقیه خیلی بهتر هستند و به ما آزادی عمل زیادی داده اند. یکی از دوستان من که نابیناست مادرش اجازه نمیدهد که هیچ کاری را در خانه انجام دهد و همیشه و همه جا مثل سایه به دنبالش است. همین باعث شده که دوست من از انجام کوچکترین کار شخصی هم عاجز است و همیشه باید مادرش همراهش باشد. همین نگرش خانواده ها باعث دید منفی جامعه نسبت به دختران نابینا شده است. مردم فکر میکنند که (این طفلک نابیناست و راه هم نمیتواند برود) و همه این عوامل زمینه ساز مسائل دیگر میشود؛ مثلاً میبینیم که آمار ازدواج در دختران نابینا بسیار پایین است؛ چون مردم تصور نمیکنند که یک دختر نابینا هم میتواند از پس امور خانه بر بیاید و به رتق و فتق کارها بپردازد، ولی در مورد پسرهای دارای معلولیت وضع این گونه نیست؛ چون کسی از پسرها انتظار ندارد که آشپزی بلد باشند، ولی همه از دخترها انتظار دارند که آشپزی کنند. حتی مادرهای پسرهای نابینا ترجیح میدهند دختر سالم بگیرند، در حالی که کم نیستند دختران نابینایی که بسیار مستقل هستند و از پس همه کارهای داخل و بیرون منزل به خوبی بر میآیند.» فائزه فرهادی به زندگی دوستان دیگر نابینایش اشاره میکند و میگوید: «ما دختران نابینا گاهی در کوچکترین زمینه ها نیز اجازه استقلال نداریم؛ چون خانواده ها نمیگذارند. مثلاً یکی از دوستان نابینای من آرزو دارد بتواند خودش چیزی را که انتخاب کرده به تن کند، ولی متأسفانه خانواده چنین حقی برایش قائل نیست. مادرش برایش خرید میکند و هر چه میخرد، دوستم باید به تن کند. وقتی به مادرش میگوید که من را به خرید ببر، پاسخ میشنود: تو که نمیبینی، چه فرقی میکنه چی میپوشی؟!!!! وقتی چنین نگرشهایی وجود دارد (نابینا درک درستی از رنگ ندارد یا هر چیزی که ربطی به دیدن دارد، به نابینا مربوط نمیشود)، خب طبیعی است که مشکلاتمان زیاد میشود. بعضی از دوستان من حتی در خانه هم استقلال ندارند؛ یعنی به محض این که برای آب خوردن بلند میشوند، مادرشان میگوید: کجا؟! تو بشین، چون ممکنه به دیوار بخوری. بشین خودم برات میارم!!!» به میان حرفهای فائزه میپرم: اما فائزه! فکر نمیکنی که خود دختران نابینا هم اینجا مشکل دارند؟ نحوه هر رفتار به نظرم نشان میدهد که دیگران باید با او چه طور رفتار کنند. تصورم این است که دخترها خیلی بدشان نمیآید که خودشان را ضعیف نشان بدهند و از حمایتهای خانواده استفاده کنند. ادامه دارد ... سمیه افشینفر
........چوب الف
* ماجرای شگفت انگیز زندگی ویدئو, اتومبیل پیکان, شلوار جین و...!!! این روزها سخن از دهه شصت بسیار شنیده و خوانده ایم. از سالهایی که جنگ و شرایط دشوار زندگی و از سوی دیگر پیوند با گذشته را به خاطر میآورد. از زبان آنها که در این دهه به دنیا آمده اند و البته بیشتر از زبان آنها که جوانی و نوجوانی خود را در این دهه سپری کرده اند. کسانی که از صفهای طولانی نفت در سوز زمستان و اضطراب لحظه به لحظه اعلام وضعیت قرمز و احتمال حمله هوایی و انتظار مادران چشم براه فرزندان به جبهه رفته شان سخن میگویند و دیگرانی که با دریغ و حسرت خوابیدن در پشه بند روی پشت بام و بازیهای خلاق دسته جمعی در کوچه پسکوچه های شهر و کارتونهای ژاپنی پر از احساس را به یاد میآورند؛ زمانی که هنوز مانده بود تا به یک جامعه مصرف کننده تبدیل بشویم, زمانی که به یادش میآوریم، اما گویی بسیار از ما دور است. هر از گاهی فیلم سینمایی یا سریالی ساخته میشود در فضای آن سالها که برای بزرگترها خاطره انگیز است و برای جوانترها شگفت انگیز. یا کتابچه ای درست میشود با کاغذهای کاهی و متنها و عکسهای مربوط به آن سالها, سرگرمیها, برنامه های کودک, فیلمها, کتابهای درسی و دفترچه های ساده و شبیه به هم دانشآموزان, جعبه های نوشابه جلوی در بقالیها و حمامهای نمره و عمومی و خلاصه یک دنیا تفاوت و شگفتی؛ چنان که گویی از سرزمینی دور و ناشناخته سخن در میان است.
با توجه به اهمیت و جذابیت این موضوع به لحاظ اجتماعی و فرهنگی, یکی از دانشآموختگان فرهیخته و باذوق جامعه شناسی, از دیدگاهی بسیار جالب به سراغ این سالها رفته و مجموعه ای از یادداشتهای مستقل و در عین حال مرتبط را در کتابی بسیار خواندنی تحت عنوان «امر روزمره در جامعه پسا انقلابی» به خوانندگان علاقه مند تقدیم کرده است. اصلاً نگران نام به ظاهر دشوار کتاب نباشید. مطالب آن به هیچ وجه تنها برای مخاطبان متخصص نوشته نشده اند. اگرچه از نظر علمی هم قابل اعتماد و درخور توجه هستند.
عباس کاظمی در فصول مختلف این کتاب, پس از ارائه طرحی نظری در ابتدای کتاب, به قول خودش به جامعه شناسی اشیا میپردازد. درباره ویدئو سخن میگوید, درباره ماشین پیکان و شلوارهای جین, درباره صفهای طولانی شیر و نفت و ارزاق کوپنی و درباره تصاویر نقش بسته بر دیوارهای شهر. درباره کنکور و کنکوری شدن سبک زندگی و درباره شادی در کشورمان سخن میگوید. در بخشهای دیگر هم به سراغ سالهای اخیر میرود و در دنیای برج نشینی و صفحه اینستاگرام بچه پولدارها گشت و گذار میکند. در همه این موارد بررسی و تحلیلهای نویسنده با بینشی علمی و تیزبینانه و خلاق همراه است که مطالعه کتابش را روشنگر و لذتبخش میسازد. یادداشتهای مربوط به این کتاب نخست هر یک به شکل مستقل در مجله اندیشه پویا چاپ میشد و همانجا هم بسیار پر مخاطب و مورد توجه اهل مطالعه بود. پرداختن به این موضوع که چگونه پیکان با آن دنده سفت و ساختار ساده، نماد زندگی ایرانی در آن سالها بوده و چگونه طی دو دهه از نماد تجمل و رفاه به نماد استقلال و بعد به نشانه فقر تبدیل شده, این که فرهنگ کنکور چطور در ابعاد وسیعی از زندگی ما نفوذ کرده و آموزش و پرورش و حتی آموزش عالی و کل جامعه را دچار چه وضعی کرده, این که نقش ویدئو در زندگی مردم در سالهای بعد از انقلاب و سالهای جنگ, در ایجاد نوعی شادی و تفریح و گریز از مصائب زمان حال چه بوده و اصلاً چرا ممنوع و دوباره آزاد شد.... و خلاصه کلی مطالب جذاب و خواندنی دیگر که دوستان علاقه مند به مطالعات اجتماعی در این کتاب خواندنی باز خواهند یافت. نسخه صوتی این کتاب در کتابخانه حسینیه ارشاد تهیه شده است. "پرستو ولدخان"
* گلواژه: ما در زندگی، همان قدر که به خود بها و ارزش میدهیم، ارزش داریم. در این صورت، هیچ کس به اندازه خود شما نمیتواند از شما سوء استفاده کند. زندگی خود را در هفت روز تغییر دهید | پل مکنا
........فناوریهای امیدبخش
* «چشم من باش»: ابتکار برنامه نویس نابینای دانمارکی! آنچه موبایلهای هوشمند امروزی برای نابینایان به ارمغان آورده اند، بر خلاف تصورات روزهای نخست ورود چنین دستگاه هایی به بازار، راحتی هرچه بیشتر و امکانات کاربردیتر برای داشتن زندگی بهتر است. حالا بسیاری از اموری که شاید سالها پیش فقط در رؤیاها و تصوراتمان به انجام آنها فکر میکردیم با ورود این گونه ابزارهای کوچک و قابل حمل محقق شده اند. با یک گوشی کوچک که درست همانیست که دیگران هم در دست میگیرند، به راحتی از نرم افزارهای ارتباطی مثل whatsapp و line استفاده میکنیم، از دوربین گوشیمان استفاده میکنیم تا تصاویر مناظر یا افراد مورد علاقه خود را به ثبت برسانیم یا مقدار اسکناسهای کیف پول یا رنگ لباسمان را تشخیص دهیم. همه اینها به کمک یک صفحه لمسی که با یک سیستم عامل هوشمند مدیریتش میکنیم محقق میشود. این بین هستند برنامه نویسهای بینا و بعضاً نابینایی که اقدام به طراحی نرم افزارهایی میکنند که گاه تحولات بزرگی را در زندگی کاربران نابینایشان به وجود میآورند. نرم افزاری که برنامه نویس خبره نابینا، «Hans Jorgen Wiberg» طراحی کرده هم از جمله این گونه نرم افزارها است. نام این اپلیکیشن «Be My Eyes» یا «چشم من باش» است. در این برنامه، از امکان برقراری تماس تصویری بهره گرفته شده تا فرد نابینا بتواند تصویر شیء یا نوشته ای را که مد نظر دارد برای طرف مقابل ارسال کند و طرف مقابل جزئیات آن را برای کاربر نابینا شرح دهد. در این نرم افزار که نسخه متناسب برای اندرویدش هم هفته گذشته به بازار آمد و حالا هم بر روی سیستم عامل IOS و هم Android قابل نصب است، کاربر برنامه را به رایگان دانلود میکند و به محض نصب آن بر روی دستگاه و ورود به صفحه برنامه، به این سؤال که آیا نابینا است و خواهان استفاده از کمک دیگران یا بینا است و میخواهد به نابینایان خدمات دهد، پاسخ میدهد. این بدان معناست که فرایند خدمات رسانی در این نرم افزار کاملاً رایگان و داوطلبانه اتفاق می افتد. فرد بینا میتواند نام خود را به عنوان یک نیروی داوطلب در این برنامه به ثبت برساند تا هر زمان که کاربر نابینا نیاز به کمک داشت، بتواند با ورود به این برنامه به صورت تصادفی با یکی از افراد داوطلب تماسی برقرار کرده و از طریق دوربین گوشی تصویر مورد نظر خود را ارسال کرده و توضیحات متناسب با آن تصویر را دریافت کند. حسن این نرم افزار برای داوطلبان بینا در این است که روند خدمات رسانی کاملاً اختیاری انجام میپذیرد. بنا بر این کاربر الزامی برای رعایت زمانبندی مشخص برای آنلاین بودن و خدمات رسانی ندارد و میتواند هر زمانی را که خود تشخیص میدهد به این کار اختصاص دهد. این نرم افزار هم اکنون قریب به ۵۰۰ هزار عضو داوطلب و ۳۸ هزار کاربر نابینا دارد. شاید لازم باشد نابینایان ایرانی در شناساندن برنامه در میان ایرانیان کوشش کنند تا مگر مشکل کمبود داوطلب فارسیزبان هم در این سیستم حل شود.
........کشکول
* جدول شش در پنج حرفی: این سرگرمی 18 گروه سؤال دارد که هر گروه شامل دو سؤال است که پاسخ اولی شش حرفی و دومی پنج حرفی است. حروف انتهای پاسخهای شش حرفی با حروف ابتدای پاسخهای پنج حرفی مشترک هستند که در انتها حروف مشترک پاسخها در هر گروه، یعنی حرف شش پاسخ اول و حرف اول پاسخ دوم رمز را تشکیل میدهد. رمز یک ضرب المثل زیبای فارسی است. سؤالات: گروه 1 (بلبل-غرب) گروه 2 (معادل فارسی اتیکت-سرزمین) گروه 3 (حادثه-ملاقات) گروه 4 (ریشخند-پایان و آخر) گروه 5 (نوعی ماشین چاپ سریع-بیکاره و هرزه) گروه 6 (پراکنده شدن-گیاه خار شتر) گروه 7 (متألم-تشویش) گروه 8 (لانه-دستگاه تهویه) گروه 9 (مباهات و سر افرازی-از پوشش بانوان) گروه 10 (چشم انداز-مذاهب) گروه 11 (گزینش-متنفر) گروه 12 (ثابت و استوار-میل به غذا) گروه 13 (شاکی-آماده سازی چرم) گروه 14 (نیکی به خویشاوندان-اثری از سهراب سپهری) گروه 15 (طولانی و دائم-مانند هم) گروه 16 (نهضت-ترازنامه) گروه 17 (رماد-نوار تزیینی) گروه 18 (مأیوس-آش ماست). شما تا چهارشنبه هفته جاری فرصت دارید رمز جدول را با شماره پیامک 3000465040 به ما اعلام کنید. رمز جدول هفته گذشته: شیخ اجل سعدی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ. برنده این هفته جدول حمیدرضا رضایی از شیراز هستند.
* حرفهای تکان دهنده: اعتماد به تدریج میآید و یکجا میرود.
(موار دفاست) - به هیچ دسته کلیدی اعتماد نکنید، بلکه کلید سازی را فرا بگیرید. (آنتونی رابینز) - بزرگترین توانایی، قابل اعتماد بودن است. (کورت برگ وال) - هر بار که در برابر ترس می ایستید، قدرت، شهامت و اعتماد به نفس پیدا میکنید. باید کاری را انجام دهید که فکر میکنید نمیتوان انجام داد. (النور روزولت)
* زنی که آن قدر با گوشی بازی کرد تا نابینا شد: یک زن ۲۱ ساله چینی اخیراً پس از این که مدتی بی وقفه بازی محبوبش را در گوشی بازی می کرده، مبتلا به انسداد شریان شبکیه در چشم راستش شده است. این زن که «وو» نام دارد ظاهراً یکم اکتبر در حالی که با گوشی بازی می کرده متوجه شده که چشم راستش چیزی نمیبیند. او که فکر میکرد به دلیل خستگی چنین اتفاقی افتاده، میرود که بخوابد، اما وقتی روز بعد بیدار میشود، هنوز هم چیزی نمیبیند. والدینش او را به بیمارستان میبرند و در آنجا متوجه میشود دچار یک بیماری جدی به نام انسداد شریان شبکیه شده است. این بیماری معمولاً در افراد مسن اتفاق می افتد، اما پزشکان گفتند که چشمان وو به دلیل خستگی زیاد از خیره شدن مدام به گوشی هوشمند آسیب دیده اند. وو اعتراف کرد که یک روز بعد از کارش بدون هیچ استراحتی بازی را شروع کرد و هفت تا هشت ساعت بی وقفه آن را ادامه داد. او در امور مالی کار میکند بنا بر این بیشتر وقت خود را در دفتر به صفحه نمایش کامپیوتر خیره میشود که به اندازه کافی به چشمانش فشار میآورد. او در روزهای تعطیل ۶ صبح بیدار میشود و بعد از خوردن صبحانه تا ۴ بعد از ظهر بازی میکند. سپس چیزی میخورد و یک چرت کوتاه میزند و دوباره تا ۱ یا ۲ شب بازی میکند. این زن جوان هنوز در بیمارستان است و پزشکان در حال تلاش برای بازگرداندن بینایی او هستند. پزشکان به مردم هشدار میدهند که تنها ۳۰ دقیقه تا یک ساعت از گوشی و کامپیوتر استفاده کنند، سپس استراحت کنند و به فاصله دور نگاه کنند تا چشمانشان کمی استراحت کند.
* اصطلاحات رایج زبان انگلیسی: مستقیم: its straight a head - سمت راست: it’s to the right - سمت چپ: it’s to the left - در تقاطع: it’s at the corner - دو بلوک آن طرفتر: its two blocks a head - بانک کجاست؟ (where is the bank)؟ - شما چطور به … میرسید؟ (how do you get to)؟ - بیمارستان کجاست؟ (where is the hospital)؟ - کجا میتوانم یک رستوران خوب پیدا کنم؟ (Where can I find a restaurant)؟ - سرویس بهداشتی کجاست؟ (where is restroom)؟ - قیمت این ماکت هواپیما چقدر است؟ (how much does the toy plane cost)؟ -
آیا نقشه دارید؟ (Do you have a map)؟
* پاسخ سوالات جدول هفته گذشته: گروه اول: (1. شمشیر 2. مشیر 3. میر) گروه دوم: (1. دینام 2. دنیا 3. دنا) گروه سوم: (1. سرخاب 2. خراب 3. ابر) گروه چهارم: (1. هدایا 2. دایه 3. دیه) گروه پنجم: (1. مجهول 2. هجوم 3. وهم) گروه ششم: (1. بدقول 2. قبول 3. بوق) گروه هفتم: (1. ریاست 2. استر 3. اتر) گروه هشتم: (1. موانع 2. عوام 3. وام) گروه نهم: (1. مردان 2. نادر 3. ران) گروه دهم: (1. متحیر 2. ریتم 3. ترم) گروه یازدهم: (1. هم ریش 2. شهیر 3. ریه) گروه دوازدهم: (1. بنیاد 2. بانی 3. بنا) گروه سیزدهم: (1. جراحت 2. جرأت 3. تاج) گروه چهاردهم: (1. آشکار 2. شکار 3. رشک) گروه پانزدهم: (1. افروز 2. زوار 3. روا) گروه شانزدهم: (1. تنظیم 2. منیت 3. متن).
لینک مطلب: | http://iransepid.ir/News/12487.html |