آنها که قصد داشتند زندانیان بند دیگر را هم فراری دهند، در آخرین مرحله از نقشه‌شان رودست خوردند و گرفتار مأموران شدند.
ساعت19 سیزدهم شهریور‌ماه بود که سارقی که در بازداشتگاه پلیس زندانی بود، افسرکشیک را صدا زد و مدعی شد که حالش مساعد نیست و دل درد دارد. او به بهانه رفتن به سرویس بهداشتی از بازداشتگاه خارج شد و دقایقی بعد با همان افسر نگهبان که چند دقیقه‌ای نمی‌شد که شیفت را از همکارش تحویل گرفته بود به بازداشتگاه برگشت.
لحظاتی بعد، این بار یکی از مردان میانسالی که داخل بازداشتگاه زندانی بود فریاد زنان افسر نگهبان را صدا زد و به مأمور پلیس گفت که داخل بند قرص پیدا کرده است. از آنجا که وجود قرص در بازداشتگاه قدغن است، مأمور جوان بی‌آنکه بداند چه حادثه شومی در انتظارش است وارد بازداشتگاه شد. در همان لحظه 5 زندانی به سمت وی حمله ور شدند و درحالی‌که جلوی دهانش را گرفته بودند، او را مورد ضرب و شتم قرار دادند. سارقان خشن از داخل جیب مأمور پلیس کلید بند مقابل را سرقت کردند و با باز کردن در آنجا قصد داشتند همه افرادی را که در بازداشت بودند فراری بدهند اما اتفاقی رخ داد که آن را پیش‌بینی نکرده بودند.
درست 5 دقیقه بعد، مأمور دیگری که در محوطه بود سر و صدایی از داخل بازداشتگاه شنید و احتمال داد که حادثه‌ای رخ داده است. او به سرعت به آنجا رفت و وقتی در را باز کرد چند سارق به سمت او حمله کردند، با وجود این دری که سارقان می‌توانستند از آن فرار کنند را قفل کرد و با صدای بلند همکارانش را صدا زد. آنجا بود که مأموران دیگر به سرعت وارد بازداشتگاه شدند و به این ترتیب نقشه فرار متهمان نقش برآب شد.
5 سارقی که نقشه فرار از حبس را کشیده بودند صبح دیروز به شعبه اول بازپرسی دادسرای ناحیه34 تهران منتقل شدند. آنها در حدود 2ماهی می‌شد که در بازداشتگاه زندانی بودند و هرکدام پرونده‌های جداگانه به جرم کیف‌قاپی، سرقت منزل، زورگیری و سرقت لوازم خودرو داشتند.
آنها وقتی برابر بازپرس نصرتی قرار گرفتند مدعی شدند که از زندان رفتن می‌ترسیدند و از حبس در بازداشتگاه خسته شده بودند و نقشه فرار کشیدند. سردسته باند اما اقرار کرد که علاقه خاصی به دیدن فیلم‌های هالیوودی داشته و به شیوه این فیلم‌ها نقشه فرار کشیده است. در ادامه گفت‌وگوی همشهری با سردسته باند را بخوانید.
به جرم زورگیری.
من و همدستم به بهانه مسافر سوار خودروها می‌شدیم و در بین راه با تهدید راننده، دست به سرقت اموالشان می‌زدیم.
حدود 2ماه قبل.
37سال.
2ماه قبل پلیس دستگیرم کرد و از همانجا روانه بازداشتگاه شدم. 2ماهی می‌شد در حبس بودم و واقعا از این وضعیت خسته شده بودم. از سویی دلم برای خانواده‌ام (همسر و پسرم) تنگ شده بود. از وقتی هم که در بازداشتگاه بودم مرتب کابوس می‌دیدم. دلم نمی‌خواست به زندان بروم، انگار زمان در شب‌هایی که در حبس هستی نمی‌گذرد. همه اینها باعث شد که فکر فرار به سرم بزند.
موضوع را با زندانیان دیگر در میان گذاشتم. افرادی که در بند مقابل زندانی بودند و سن و سالشان بالا بود موافقت کردند و درواقع آنها مرا تحریک کردند که هرچه زودتر نقشه فرار را اجرا کنم تا آنها هم به آغوش خانواده برگردند. از سویی من علاقه خاصی به دیدن فیلم‌های آمریکایی دارم و عاشق هیجان و گانگستربازی‌ام. برای همین به تقلید از این فیلم‌ها نقشه کشیدم تا با تهدید افسرنگهبان از آنجا فرار کنم و زندانیان دیگر را هم فراری دهم. نمی‌دانید برای یک زندانی که در حبس است آزادی چه لذتی دارد.
آنقدر مشکلات مالی داشتم که به‌خاطر تأمین مخارج زندگی همسر و فرزندم تصمیم به دزدی گرفتم و اصلا به عواقبش که زندانی شدن بود فکر نکردم.
نه این نخستین باری بود که دستگیر شدم.
نه اصلا. فقط می‌خواستیم با تهدید کلید بند مقابل را از او بگیریم و فرار کنیم.
درواقع فریبمان دادند و ما از آنها رو دست خوردیم. چون وقتی نقشه را کشیدم آنها بودند که تحریکم کردند تا هرچه زودتر نقشه را اجرا کنم من هم دل را به دریا زدم وخطر را به جان خریدم اما وقتی در بند آنها را باز کردیم هیچ کدام از جایشان تکان نخوردند. انگار متوجه شدند که نمی‌شود از آنجا تکان خورد برای همین ترجیح دادند که خود را وارد این بازی نکنند تا اتهامشان بیشتر نشود.