به طور قطع از عمدهترین مشکلات معلولان اگر بخواهند در متن جامعه حضور داشته باشند، محیط شهری مناسب است اما به واقع چقدر به این موضوع رسیدگی شده و چقدر میتوانیم معلولان را در سطح شهر و در حال استفاده از خدمات شهری ببینیم؟ شهری که برای افراد سالم نیز در برخی موارد مشکلساز است چطور میتواند برای افراد کمتوان محل فعالیت باشد؟
به این واسطه و بهانه روز جهانی معلولان پای درددل برخی از آنها نشستهایم تا شاید به حکم وظیفه انسانی حداقل یک روز به یادشان باشیم.
جامعه ما بیش از معلولان دچار معلولیت ذهنی و فکری نسبت به آنهاست
آقای مددی پدر محمد است که توانخواه ذهنی است، در مورد فرزندش میگوید: پسر من توانخواه ذهنی است، متاسفانه سندروم او شناسایی نشد، میخواهم بگویم جامعه و مسئولان ما بیش از معلولان دچار معلولیت ذهنی و فکری هستند چراکه قوانین نوشته شده برای معلولان بیشتر مناسب افراد سالم است، فرزند من 20 سال است که توانخواه است اما من با داشتن مدرک فوق لیسانس بعد از دو سال دوندگی متوجه شدم که برای تشکیل پرونده او در بهزیستی چه فرآیند پیچیدهای را باید طی کنم در صورتی که فرزندم از ابتدای تحصیل در یکی از مدارس خاص معلولان تحصیل کرده است.
وی ادامه میدهد: اگر سیستمی بود که از ابتدا برای این افراد تشکیل پرونده میداد اینقدر سختی نمیکشیدیم. طبق سفرهایی که به کشورهای دیگر داشتم به وضوح دیدم که در آن کشورها نگاه به معلولان نگاه تسهیلگر است، اما در کشور ما از خانه که بیرون میآییم میبینیم که جامعه نگاه خوبی به معلولان ندارد.
مددی در مورد خدماتی که طی این 20 سال از سازمان بهزیستی دریافت کرده، میگوید: در این چندسال خدمات بهزیستی برای ما صفر بوده است و به نظرم سازمان بهزیستی برای این است که بگوییم ما هم این سازمان را داریم، نکته مهم این است که این بچهها بعد از تحصیل هیچ آیندهای ندارند.
فقط یکبار سوار مترو شدهام
منصور برجیان 40 سال است که با ویلچر رفتوآمد میکند، در مورد وضعیت معلولان حرکتی در جامعه میگوید: یکی از مشکلات اساسی معلولان ویلچری در رابطه با مناسبسازی محیط شهری و فرهنگ جامعه در برخورد با معلولان است. معلولان ما برای سینما یا پارک رفتن نیز مشکل دارند چراکه ورودی برخی پارکها برای جلوگیری از عبور موتورسیکلت دارای مانع است و ویلچر نمیتواند از آن عبور کند.
مدیر انجمن علمی و آفرینشهای هنری معلولان ایران، ادامه میدهد: وسائل حملونقل عمومی نیز در اکثر موارد برای استفاده معلولان مناسب نیست، بنده فقط یکبار از مترو استفاده کردم و آن یکبار هم پشیمان شدم، ایستگاه های مترو برای معلولان آسانسور ندارد و از طرفی ازدحام جمعیت نیز اجازه نمیدهد یک فرد معلول با شرایط خاص از آن استفاده کند.
ایکاش هزینه درمان بچههای معلول بیمه میشد
خانم عزیزی نیز میگوید: پسر من در رشد تاخیر دارد تا مدتی پس از تولد عادی بود اما از زمان صحبت کردن متوجه شدیم نسبت به بچههای دیگر عقب است و ناچاریم او را به کلاسهای کاردرمانی برای بهبود وضعیت جسمی و روحی ببریم، هزینه این کلاسها خیلی بالاست و تقریباً ماهیانه 500 هزار تومان است و به همین دلیل مجبور شدم دو تا از کلاسهایش را حذف کنم و این موضوع خیلی آزاردهنده است.
بخاطر هزینه مجبور شدم کلاس کاردرمانی فرزندم را قطع کنم
وی ادامه میدهد: موسسه توابخشی که با ما همراهی میکرد تا پایان سه سالگی خدمات، به ما بن کمک هزینه میداد اما بعد از این مدت این بنها قطع شد، ایکاش هزینه درمان این بچهها بیمه شود هیچکدام از هزینهها شامل بیمه نمیشود ما فقط از لحاظ هزینه مشکل داریم وگرنه این بچه خودم است و از خدمت به او احساس خوبی دارم هر روز نیز به خاطر اینکه معلولیتش مانند برخی معلولان شدید نیست خدارو شکر میکنم.
عدم پخش اعلام صوتی در ایستگاههای مترو و اتوبوس برای نابینایان مشکل ایجاد میکند
فرشید مسعودی کارمند بهزیستی شهرستان تهران و دچار کمبینایی رنج است، وی میگوید: در اثر استنشاق مواد شیمیایی چشمانم به این مشکل مبتلا شدند، دید چشم چپ صفر و دید چشم راستم فقط در یک محدوده مختصر است، به طوریکه توانایی خواندن و نوشتن ندارم.
وی ادامه میدهد: موضوع پایاننامهام در مورد مناسبسازی محیط شهری برای معلولان بود، مشکلی که من دارم پله های برخی خیابانها و معابر غیرهمسطح است، چراکه لبه پله ها باید به رنگ زرد باشد تا برای ما قابل دیدن باشد اما اینگونه نیست، درختان و سایبان برخی مغازهها در ارتفاع کمتر از دو متر نیز برای ما مشکلساز است، البته اینکه در اتوبوسها و برخی ایستگاههای مترو پیام صوتی اعلام ایستگاهها پخش نمیشود برای نابیناها ایجاد مشکل میکند.
تنها خدمتی که از بهزیستی گرفتیم پلاک ویژه معلولان بوده است
خانم دانایی مادر زهرای 9 ساله است که معلولی چندمعلولیتی است و توانایی راه رفتن ندارد، وی در مورد وضعیت زهرا میگوید: او به لحاظ ذهنی قابل آموزش است اما با ما همکاری نمیکند، فرزندم نارس به دنیا آمد اما در زمان تولد به موقع در بیمارستان به من رسیدگی نشد و دکترش نیز میگوید مشکل ژنتیکی ندارد،
وی ادامه میدهد: در حال حاضر مشکل این است که پرستار برای کمک به ما نمیدهند، جابجایی این بچهها بعد از مدتی که به لحاظ جسمی رشد میکنند سخت است و از طرف دیگر چون این بچهها توانایی حرکت کردن ندارند ما باید دائما در خانه باشیم و همین موضوع من را دچار افسردگی کرده، ما نیاز داریم این بچهها را در حد نصف روز به یکی از مراکز بهزیستی بسپاریم تا خودمان هم بتوانیم کمی استراحت کنیم اما در نزدیکی محل زندگی ما( شهرک ولیعصر) مرکز اینچنینی وجود ندارد.
دانایی میگوید: دخترم به مدرسه میرفت اما چون همکاری نداشت بعد از سه سال مردود شدن به ما گفتند دیگر نمیتواند به مدرسه بیاید و یکبار هم گفتند خودتان بیایید در مدرسه به او درس بدهید که برای من امکانپذیر نبود، در این چند سال تنها خدمتی که از بهزیستی گرفتیم پلاک ویژه معلولان بوده است و یکبار هم در بهزیستی با مسئولان بحث کردم چون نیازهای فرزند من را نمیپذیرفتند.
****
این تنها حرف دل تعدادی از معلولان بود که خود یا خانوادهشان ابراز کردند، از سختیهای مادی و معنویشان گفتند و از مشکلاتی که در اثر معلولیت با آن دست به گریبانند؛ روشن است که در حد یک گزارش نمیتوانیم تمام انواع معلولیتها و مشکلات افراد مبتلا به آنها را بازگو کنیم اما اگر بخواهیم آنها را از گوشهگیری درآورده و آغوش جامعه را به سویشان باز کنیم همین درددلها کافی است، کافی است به عنوان یک مقام مسئول یا حتی یک شهروند لحظهای خود را به جای آنها بگذاریم تا با تمام وجود نیازهایشان را حس کرده و در حد توان برای رفع آنها تلاش کنیم.