این زن که نیلوفر نام دارد چندی قبل با مردی خیاط آشنا شد و با او رابطه برقرار کرد. این دو بعد از مدتی تصمیم به ازدواج گرفتند اما شوهر نیلوفر حاضر نبود او را طلاق دهد و زن جوان هرچه تلاش کرد موفق به جدایی نشد. سپس نیلوفر برای فرار از زندگی مشترک نقشه قتل شوهرش را عملی کرد اما درست زمانی که فکر میکرد همهچیز تمامشده و میتواند با مرد خیاط ازدواج کند پلیس همهچیز را فاش کرد.
زنی جوان هفته گذشته سراسیمه نزد ماموران پلیس آگاهی استان لرستان رفت و از ناپدیدشدن شوهرش به نام کوروش خبر داد. وی وقتی مقابل افسر تحقیق نشست، گفت: «همسرم روز گذشته خانه را برای رفتن به محل کار ترک کرد و این آخرین باری بود که او را دیدم بعد از آن هرچه با تلفن همراهش تماس گرفتم پاسخ نداد تا شب منتظر ماندم اما خبری از شوهرم نشد تا اینکه امروز وقتی متوجه شدم تلفن همراهش خاموش است و به محل کارش نرفته نگرانیام بیشتر شد و تصمیم گرفتم موضوع را با پلیس در میان بگذارم.» زن جوان گفت: «مدتی است شوهرم با زنی ارتباط پنهانی دارد و شبهایی که به خانه نمیآمد به خانه آن زن میرفت. یکبار گفته بود قصد دارد با آن زن از ایران خارج شود. مدتی پیش نیز کوروش مغازهاش را به یک خیاط اجاره داده و من که در همان خیاطی کار میکردم امروز وقتی به محل کارم رفتم متوجه شدم همسرم بیآنکه من اطلاع داشته باشم مغازه را به مبلغ 80 میلیون تومان به مرد خیاط فروخته است. مطمئن هستم شوهرم قصد دارد همراه آن زن از کشور خارج شود.»
کارآگاهان پس از ثبت اظهارات زن جوان از فرودگاهها و پلیس استعلام گرفتند و فهمیدند کوروش از کشور خارج نشده است از طرفی افسر پرونده وقتی از نیلوفر درباره محل زندگی زن غریبه پرسید وی گفت این زن را نمیشناسد و نمیداند کجا زندگی میکند. حرفهای همسر کوروش مشکوک به نظر میرسید به همین دلیل ماموران او را زیرنظر گرفتند. نیلوفر هرروز صبح همراه مرد خیاط به مغازه میرفت و شبها نیز همراه این مرد محل کارش را ترک میکرد. تحقیقات محلی نشان داد مرد خیاط که سعید نام دارد، شب گمشدن کوروش حوالی خانه آنها دیده شده است. به همین دلیل سعید برای انجام تحقیقات به پلیس آگاهی احضار شد و در بازجوییها گفت: «حدود هشتماه قبل مغازهای را با شرط آنکه اجازه بدهم همسرش در مغازه کار کند، از کوروش اجاره کردم.»
وی ادامه داد: «کوروش چندروز قبل سراسیمه پیش من آمد و گفت حاضر است مغازه را به مبلغ 80 میلیون تومان به من بفروشد من که این پول را داشتم قبول کردم مغازه را بخرم اما قبل از اینکه به محضر برویم و سند بزنیم کوروش ناپدید شد.» کارآگاهان که به سعید و نیلوفر مشکوک بودند حدس زدند این زن و مرد با همدستی یکدیگر دست به جنایت زدهاند. نیلوفر سرانجام در بازجوییهای تخصصی حقیقت را بیان کرد و گفت: «همهچیز از زمانی آغاز شد که شوهرم مغازهاش را به مرد خیاط اجاره داد بعد از مدتی رابطه من و مرد خیاط صمیمی شد تا اینکه تصمیم گرفتیم از همسران خود طلاق بگیریم و با هم ازدواج کنیم. تنها راه برای رسیدن به این هدف به قتل رساندن کوروش بود.
چندبار برای قتل او نقشه کشیدم اما هربار با مشکل روبهرو شدم. آخرینبار قرار شد من، کوروش را با قرص بیهوش کنم و سعید، او را با شلیک گلوله به قتل برساند. سعید کلت کمری خرید و شب حادثه من در چای شوهرم قرص خوابآور ریختم و به او دادم. وقتی مطمئن شدم به خواب رفته با سعید تماس گرفتم و وی به خانه آمد و به سر شوهرم شلیک کرد بعد هم جنازهاش را داخل گونی گذاشت و چند گونی دیگر پر از نخالههای ساختمانی کرد و جسد را از خانه بیرون برد و در بیابان دفن کرد.» پس از این اعترافات، ماموران راهی مغازه سعید شدند و او را قبل از اینکه موفق به فرار شود دستگیر کردند. سعید وقتی متوجه اعترافات نیلوفر شد گفت: «من به نیلوفر علاقهمند شدم و قصدم ازدواج با او بود و قرار شد بعد از اجرای نقشه، مغازه به من برسد. بعد از بهقتلرساندن کوروش جسدش را در بیابان دفن کردم و هیچگاه تصور نمیکردم کسی متوجه جنایت ما شود.»