مجید سرایی:
تا پیش از ورود تکنولوژی های ضبط و پخش صدا، عده ای به عنوان ادعیه خوان و سحری خوان، در ایام خاصی مثل شب های ماه رمضان و شب های اعیاد مذهبی، فانوس به دست در کوچه های تاریک شهر ها و روستا ها می گشتند، و ذکر ادعیه می کردند. با ورود فنآوری های ضبط و پخش صدا، این روند شکل دیگری یافت؛ کم کم با تأسیس رادیو، صدای اذان و دعا جای خود را از بام ها و کوچه ها به بلندگو های جعبه جادویی داد و مردم عادت به شنیدن ادعیه از رادیو کردند. اهمیت این موضوع به قدری بود که عده ای در رادیو، با اجرای دعا های خاص، مثل دعا های ماه رمضان، جایگاه خاصی بین مردم باز کردند و لحظات معنوی به یاد ماندنی در ذهن مخاطبان رادیو ثبت کردند. سیدجواد ذبیحی و عباس صالحی، از جمله این ادعیه خوان ها و مداحان بودند. پس از پیروزی انقلاب، با ظهور صدا های جوان، فضای ادعیه خوانی وارد مرحله ای نوین شد. در این مقطع، عده ای از جوانان علاقه مند، با تکیه بر ردیف های آوازی ایرانی و به تبعیت از قدمایی مثل سیدجواد ذبیحی، اما در فضایی تازه به اجرای ادعیه و مداحی پرداختند. یکی از شاخصترین این مداحان، سیدقاسم موسوی قهار است که در طول سه دهه با اجرای دعا هایی مثل دعای فرج، دعای هفت روز هفته، دعای سمات، دعای سی روز ماه رمضان و... جای خود را در دل مردم باز کرد. این مداح 68 ساله در گفت و گو با ایران سپید، از نحوه راهیابی خود به رادیو و سبک خاصی که در خواندن دعا ایجاد کرده است، سخن می گوید:
نخستین انگیزه یا عاملی که شما را به سمت خواندن ادعیه کشاند، مربوط به چه مقطعی از زندگیتان می شود؟ من از دوران نوجوانی شروع به خواندن ادعیه کردم و مشوق اصلی من در این کار، مرحوم پدر و همچنین برادرم بود. ما اصالتاً خمینی هستیم؛ دوران نوجوانی من هم در آن شهر طی شد. من نزد پدرم برخی اصول خواندن ادعیه که از گذشته به صورت سینه به سینه به عصر حاضر رسیده بود را فرا گرفتم و با تشویق های ایشان، در ایام و مناسبت های خاص مثل ماه مبارک رمضان و ماه های رجب و شعبان، در مسجد محل به قرائت ادعیه می پرداختم. الآن هم بسیار خوشحالم که بعد از این همه سال، از اول انقلاب تا کنون در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بسیاری از دعا های مشهور مثل دعا های عرفه، جوشن کبیر، سمات، دعا های سی روز ماه رمضان و دعا های ایام هفته و.... را خوانده ام.
چگونه وارد رادیو شدید؟ آیا یک اتفاق یا یک شخص خاص شما را به رادیو برد؟ در آستانه ماه رمضان سال 1358 مسئولیت برنامه های ماه رمضان را مرحوم صبحدل بر عهده گرفته بود. یکی از بخش های مهمی که مرحوم صبحدل به دنبال تولید آن بخش بود، اجرای دعای سحر با صدای جدید بود. تا جایی که به خاطر دارم، در پنج روز اول ماه رمضان آن سال، عده ای به رادیو رفته و دعای سحر را خوانده بودند، اما مورد پسند آقای صبحدل و سایر عوامل قرار نگرفته بود. در آن زمان من جوانی 23 ساله بودم. یکی از دوستان مداح که متأسفانه اسمش را به خاطر ندارم، به من گفت که فلانی من تو را به رادیو برای خواندن دعای سحر معرفی کرده ام. بالاخره رفتم و دعا را خواندم و مورد قبول واقع شد. ادعا نمی کنم که من نسبت به دیگران بهتر خواندم، اما به هر حال قرعه به نام من افتاد. از فردای همان روز که دعا را خواندم و ضبط شد، رادیو قبل از اذان صبح دعای سحر با صدای من را پخش کرد.
یکی از مهمترین مشخصه های ادعیه خوانی شما، نوع اجرای شما مبتنی بر موسیقی ایرانیست. این نغمات و مقام های مذهبی مبتنی بر ردیف ها را نزد چه کسی آموختید؟ خب جوینده همیشه یابنده است. من بخشی از آموخته هایم را مدیون ذوق و عشق فراوانم به این دعا ها می دانم، اما آن چه آموخته ام مربوط به دوران پیش از انقلاب است. در آن مقطع مثل کسی بودم که تمام خیابان های تهران را می شناسد، اما اگر کسی نشانی فلان محل را بخواهد، از دادن پاسخ عاجز می ماند. من به خاطر ذوقی که داشتم، نحوه قرائت دعا ها و گذر از نغمات و گوشه های مختلف را می دانستم، اما عنوان هر گوشه و این که مربوط به کدام دستگاه موسیقی ایرانیست، نمی دانستم. بنابر این برای آموختن این دستگاه ها به صورت تخصصی، نزد اساتیدی مثل استاد حیاتی که اگر خوب به خاطر داشته باشم، استاد درویش امیر حیاتی و همچنین استاد بختیاری که از نابینایان موسیقیدان بود رفتم و ردیف ها را آموختم.
آیا شما به گوشه گردی یا مدگردی در اجرا دعا ها قائل هستید؟ مسلماً در اجرای دعا به فراخور فضای هر دعا، باید گوشه گردی کنیم، چرا که در غیر این صورت با فضایی یکنواخت مواجه خواهیم بود و عملاً جذابیت اجرا را از بین خواهیم برد، اما نکته مهم و اساسی در نحوه گوشه گردی ادعیه خوانی نسبت به آواز ایرانی، نوع متفاوت فضای این دو مقوله است؛ آواز ایرانی در کنار ردیف ها، ابزاری به نام شعر، خاصه غزل دارد. دست خواننده باز است و می تواند به فراخور آن شعر، از گوشه ای به گوشه دیگر برود و حتی مرکبخوانی کند، اما در ادعیه این ابزار وجود ندارد. خواننده با چند گوشه و یک دعا –بسته به طولانی یا کوتاه بودن آن دعا- سر و کار دارد. بنابر این این گونه نیست که مثلاً فلان دعا را از درآمد ماهور شروع کند و به گوشه های شکسته یا دیگر گوشه هایاین دستگاه برسد و مجدداً با اشاره به فلان گوشه به درآمد بازگردد. من چند روز پیش دعایی را ضبط می کردم، از درآمد شور آغاز کردم و تا خواستم به گوشه سلمک برسم، متوجه شدم که فراز پایانی دعاست و باید به شکل منطقی در درآمد فرود بیایم. خلاصه این که دست خواننده دعا در اجرا نسبت به خواننده آواز باز نیست.
در انتخاب دستگاه خاص برای اجرای یک دعا، تفکر خاصی را تعقیب می کنید؟ یکی از مهمترین نکاتی که در خواندن دعا باید به آن توجه کرد، مفهوم آن دعاست. مثلاً زمانی که بنا شد دعای سمات را اجرا کنم، دستگاه های مختلف را در ذهنم مرور کردم و به این نتیجه رسیدم که فقط دستگاه ماهور متناسب با این دعاست، چون فراز هایی از دعای سمات معنا و مفهومی حماسی و رزمی دارد. بنابر این باید به محتوی حتماً باید توجه شود
در دوران نوجوانی که خواندن دعا را آغاز کردید و همچنین در دوران جوانی که به شکل حرفه ای به این امر پرداختید، آیا شخص خاص یا صدای خاص را به عنوان الگو انتخاب کرده بودید؟ نه به این معنا که مثل آن شخص بخوانم، اما صدای مرحوم سیدجواد ذبیحی تأثیر زیادی در روح و ذهنم گذاشته بود. مرحوم ذبیحی واقعاً خوب می خواند؛ «مولا یا مولا» یا «دعای مجیر» را همیشه در ذهنم مرور می کنم.
یکی از ویژگی های مهم صدای شما از نظر نوع و جنس، تازگی و جوانیست؛ به طوری که صدای امسال شما در مقایسه با صدای 20 سال پیش، تفاوت چندانی نکرده است. راز این جوانی و ماندگاری چیست؟ این سؤالیست که خودم هم هنوز به پاسخ آن نرسیده ام. قدر مسلم، عنایت خاص خدا و اهل بیت در این موضوع تأثیر اساسی داشته است. من ارادت خاصی به حضرت مولا علی (ع) دارم و هر سال در شب های نوزده، بیست و یک، بیست و سه، بیست و پنج و بیست و هفتم رمضان در سید الکریم، حرم حضرت عبد العظیم ادای نذر می کنم. تا به حال هرچه از خدا و اهل بیت خواسته ام، گرفته ام.
آیا در اجرای دعا ها، به سراغ نغمات عربی هم رفتید یا منحصراً از گوشه های ایرانی بهره گرفتید؟ در برخی موارد، بعضاً به فراخور حسی که دست می داد، به نغمات عربی هم نزدیک شدم، اما تعداد این موارد زیاد نیست.
در طول سه دهه فعالیت، چرا به فکر آموزش جوان ها نیفتادید؟ شاید توجیه به نظر برسد، اما خداوند این توفیق را به من نداد. در این سال ها بیشتر به بحث اجرا پرداختم و همین شاید از توجه به آموزش مرا وا داشت.
اشاره به عنایات اهل بیت (ع) کردید و گفتید که هرچه خواستید از اهل بیت (ع) گرفتید. در این خصوص بیشتر توضیح دهید. نمی دانم به چه علتی حدود سه سال پیش، احساس نوعی اختلال در حنجره کردم. بعد از مدتی این اختلال به بیماری بدل شد، به طوری که حتی قادر به صحبت کردن هم نبودم. برای تشخیص و معالجه به مطب دکتر ایزدی که بین مداحان و خوانندگان به نیکی و حاذق بودن مشهور است، مراجعه کردم و دکتر گفت که تار های صوتی تو فلج شده است. از آن پس به مدت دو سال نمی توانستم صحبت کنم و همه حرف ها و مکالمات را بر روی کاغذ می نوشتم. کار به مرحله ای رسیده بود که حتی به محضر سید الکریم می رسیدم، ولی فقط حضور جسم بود، هیچ احساس اشکی نمی کردم، آن ارتباط معنوی برقرار نمیشد. این جریان حدود دو سال طول کشید، در رمضان سال دوم، به روال هر سال، شب نوزدهم به حرم سید الکریم مشرف شدم، همچنان ارتباط برقرار نمی شد، اشک جاری نمی شد، گویی دریای جوشان اشک خشکیده است. این اشک جایگاه والایی دارد، من در یکی از اشعار خودم به موقعیت والای اشک اشاره کرده ام. به هر حال شب نوزدهم و شب بیست و یکم این ارتباط برقرار نشد، بالاخره وقتی در شب بیست و سوم به محضر سید الکریم رسیدم، در میان ناله ها و گریه های زائران، صدای پیرزنی را از قسمت بانوان شنیدم که فریاد می زد: «خدایا به حرمت امیر المؤمنین موسوی قهار را شفا بده» به محض شنیدن این صدا کم کم احساس کردم که منقلب می شوم و کم کم همان دریای اشک که خشکیده بود، شروع به جوشیدن می کند. احساس کردم که می توانم صحبت کنم. وقتی از حرم سید الکریم بیرون آمدیم، از همسرم پرسیدم که آیا تو صدای آن پیرزن را شنیدی؟ گفت: «نه» از همان روز به بعد کم کم وضع حنجره من رو به بهبودی رفت. در اربعین همان سال به عنوان میهمان به مجلسی دعوت شدم. عده ای اصرار کردند که بخوانم، البته آن ها نمی دانستند که چه اتفاقی برایم افتاده است. با خودم گفتم، امتثال امر کنم تا ببینند که هنوز وضع مطلوبی برای خواندن ندارم. با دعای فرج آغاز کردم، احساس کردم که صدا با من همراهی می کند. وقتی به مصیبت و نهایتاً روضه رسیدم، فکر کردم که نمی توانم در گام بالا بخوانم، اما برخلاف تصورم توانستم در گام بالا چند بیت بخوانم. من هرچه دارم، از اهل بیت (ع) دارم.
شما از آن دسته مداحانی نیستید که صاحب تشکیلات خاص و به قول معروف، جاه و جلالی هستند، تبلیغات مجالسشان بر روی تابلو ها و بیلبورد ها نقش بسته باشد و به بیان ساده، مجالسی پر جمعیت داشته باشند. این حاشیه گزینی علت خاصی دارد؟ حقیقت این است که من ذاتاً اهل برخی برنامه ها یا خصلت ها مثل کبر و منیت نیستم، تا به حال با زبان مداحی کسی را تحقیر نکردم و هر جا که رفتم و هر نقطه که خیره شدم، احساس کردم که نور مولا علی در آن نقطه تلعلع می کند. سعی کردم پا را از حد خودم فراتر نگذارم. همیشه و همه جا ذکر مولا علی کرده ام و تأثیر ذکر مولا را هم دیده ام. یک بار به مجلس ترحیمی دعوت شدم، به محض ورود فضایی دیدم که اصلاً با روحیه من سازگار نبود، مردان و زنان با لباس هایی که در خور یک مجلس ترحیم نبود، نشسته بودند، اول خواستم برگردم، اما با خودم گفتم که وظیفه تو به عنوان یک مداح اینجا مشخص می شود. به هر حال شروع کردم به خواندن دعای استغفار. کم کم احساس کردم که حال حضار رو به منقلب شدن است. بعد چند بیت شعر خواندم: «عزیزان شادی دنیا دروغ است، همه آبادی دنیا دروغ است؛ وفای بیوفا یاران دروغ است، صفای این تبهکاران دروغ است؛ اگر یاری، ز من یادی کن امروز، پس از مرگم مکش آه جگرسوز.» مجلس سراپا گریه و مویه شد. با خودم گفتم برای حرفی که می خواهم بزنم، کمی زود است. خلاصه، گفتم: می خواهم از مولا علی بگویم. باز چند ذکر مولا علی به زبان عربی را در شور عربی خواندم و مجلس یکپارچه اشک شد. دیدم آن لحظه که منتظرش هستم فرا رسیده؛ گفتم: «دیدید شما از من به مولا نزدیکترید؟ دیدید که اشتباه می کردید و از مولا دور نیستید؟» و از این سخنان عاطفی. هرچه بیشتر می گفتم، صدای ناله و گریه مردم بیشتر می شد. در همین اثنا یکی از حضار که پوشش نامناسبی داشت، از مجلس خارج شد و بعد از چند دقیقه با لباس مناسب برگشت. همه این ها نشانه تأثیر حضور مولاست.
یکی از آسیب هایی که فضای نوحه خوانی و مداحی را به مخاطره انداخته، گرایش مداحان جوان به سبک های غیر مداحی است. شما به عنوان یک ادعیه خوان و مداح که پابند به ضوابط و اصول اعم از اصول اخلاقی و اصول اجرا هستید، برای ارشاد و هدایت این دسته از مداحان چه اقداماتی کرده اید. من همیشه بر این موضوع با این بیت تأکید کرده ام که: «نوحه خوانی آن قَدَق آسان شده، سبک نوحه سبک رقاصان شده.» من همیشه به این نکته دقت می کنم و همیشه حواسم هست که ممکن است در مجلسی که می خوانم، حتی برای یک لحظه کوتاه حضرت صاحب الزمان نظر عنایتی بکند، پس باید شأن آن مجلس را حفظ کنم. همیشه جوان ها را به نماز، به عشق و علاقه به امام حسین و اهل بیت تشویق کرده ام. همیشه این توصیه را کرده ام که به در خانه کسی بروید که با آب روی شما بازی نکند. یادم هست یک سرطانی شفا پیدا کرد، من این دو بیت را آنجا گفتم: «ای که گفتی سرطان سخت عذابت کرده، کوه بودی و همین درد چو آبت کرده، دکتر آن است که امروز شفایت بدهد، دکتر آن نیست که دیروز جوابت کرده.» سعی می کنم با زبان شعر همه حرف هایم را بزنم.
چرا اقدامی برای گردآوری ادعیه ای که در رادیو اجرا کرده اید، برای عرضه به بازار انجام نداده اید؟ اتفاقاً بعد از گذشت سه دهه، با این که کمی دیر شده، تصمیم به جمعآوری آثار خودم, اعم از ادعیه و مداحی ها گرفته ام. امیدوارم هرچه زودتر بتوانم این آثار را در قالب یک مجموعه عرضه کنم. علاوه بر این، مجموعه اشعارم با عنوان «نسیم سحر» هم منتشر شده؛ البته جلد اول این مجموعه روانه بازار شده و جلد دوم آن به زودی به بازار نشر عرضه می شود.