جسد پسر بچه 5 سالهای که به طرز فجیعی به قتل رسیده بود در خرابهای حوالی «بجستان» پیدا شد.
دعوای زوج جوان، همسایهها را صبح روز چهارشنبه 28 خردادماه به کوچه کشاند. اهالی روستای «سردق» بجستان بارها شاهد مشاجرات مهدی و همسرش بودند. مرد 35 ساله به مواد مخدر اعتیاد داشت و این بگو مگوها دور از انتظار نبود، اما این بار فرق میکرد. زن ضجه میزد و سراغ پسر کوچولویش را میگرفت. لباسها و کفشهای خونآلود شوهرش دلهره و نگرانیاش را بیشتر میکرد.
با حساسیت همسایهها، راز جنایتی هولناک کشف شد. ترس و وحشت عجیبی در بین اهالی روستا حکمفرما شده بود. پدر افیونی حرفهای عجیب و غریبی میزد. هیچ کس باور نمیکرد چه سرنوشت شومی برای پسرکوچولوی همسایه که جلوی چشمانشان قد کشیده بود و او را مانند بچه خودشان دوست داشتند رقم خورده است.
آنها با پلیس 110 تماس گرفتند. مأموران پلیس بخش یونسی بجستان و نیروهای امدادی بلافاصله به خرابهای در اطراف روستا رفتند. عقربههای ساعت 10:45 را نشان میداد که جسد پسر بچه در حالی که سر از تنش جدا شده بود کشف شد.
پلیس مراتب را به مقام قضایی گزارش داد. «محولاتی» دادستان عمومی و انقلاب بجستان شخصاً پیگیری موضوع را بر عهده گرفت و دستورات تخصصی را برای کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی صادر کرد.
پس از گذشت 24 ساعت، مهدی - پدر کودک- به قتل رسیده در برابر قاضی محولاتی گفت: سالها پیش معتاد شدم، دو بچه دارم. همسرم نیز به بیماری لاعلاجی مبتلا شده است. از مدتی قبل دچار توهمات عجیبی میشدم، انگار غریبهای در گوشم میگفت پسرت را بکش. گاهی نیز او را به شکلهای مختلف میدیدم.
چهارشنبه گذشته محمد را با خودم به بازار بردم، برایم شیرین زبانی میکرد. خیلی خوشحال بود. برایش موز خریدم، بستنی هم خریدم. او از خوشحالی در پوست خودش نمیگنجید. به خانه برگشتم. دوباره همان صدای غریب در گوشم فریاد میزد. پسرم را نگاه کردم. واقعاً به شکل دیگری وی را میدیدم. او را به بهانهای از خانه بیرون آوردم. در مسیر میپرسید میخواهی برایم بستنی بخری؟
بچه را به خرابهای در همان نزدیکیها بردم. چاقو هم همراهم بود و ناگهان.... دیگر نفهمیدم چه شد. وقتی به خودم آمدم بچه غرق در خون بود و دیگر نفس نمیکشید. جسدش را همانجا دفن کردم. به خانه برگشتم. همسرم سراغ بچه را گرفت. نمیدانستم چه بگویم. ناگهان یادم آمد چه کار کردهام. نمیدانم چرا... ؟!