تقویم را می نگرم، به سوم خرداد می رسم، روز مقاومت، ایثار و پیروزی. سالیان دور را به یاد می آورم. سوم خرداد سال 61 را که یادآور آزادی شهری است که بر در و دیوار آن با خون نوشته بودند: جمعیت، 20 میلیون نفر. با وضو وارد شوید. می خواهم از روزهای حماسه بگویم، از روزهایی که جوانان بر سر نشان شهادت می بستند و با دست خالی و سینه ای مالامال از شور به صف دشمنان سر تا پا مسلح می زدند که مرادشان گفته بود: مرگ سرخ به از زندگی با ذلت. می خواهم از آزادی شهری بگویم که با خون جوانان، خونین شهر شد و با رشادت و دلیری آنان دوباره خرم گشت. شهری که از پس سالها هنوز زخم های آن روزها را بر پیکر دارد، خرمشهر آن روزها با مسجد جامعش شناخته می شد که پایگاه مقاومت بود و در برابر تهاجم دشمنان استوار ایستاده بود و امروز زیارتگاه زائران است و میعادگاه عاشقان. شهری که با دلیری های محمد جهان آراهایش شناخته می شود. عملیات بیت المقدس چنان درخشان تقابل جنگ را به نفع ایران رقم زد که صاحبنظران بسیاری می پنداشتند زمان برای پایان جنگ فرا رسیده است. آن روزها، مردم با نگرانی و انتظار اخبار جنگ را دنبال می کردند و در آن ساعت خوش که شنیدند "خرمشهر، شهر خون آزاد شد" بیقرار و شادمان به خیابانها ریختند و شادی خود را با نقل و شیرینی تقسیم کردند و گفتند "خرمشهر آزاد شد قلب امام شاد شد" آری آن روز 6000 شهید سرنوشت جنگ را تغییر دادند و دست برتر جنگ را به ایران واگذار کردند و این گونه خرمشهر شهری شد که در آسمان خود خونین شهری دارد که ساکنانش با چشمان خیره زمینیان را می نگرند تا ببینند با آرمانهای آنان چه می کنند؟ ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته، خون یارانت پرثمر گشته؛ آه و واویلا... کو جهان آرا، نور دوچشمان تر ما.