مریم قربانی متولد 57 بامعلولیت شدید جسمی و حرکتی از ناحیه هر دو پا ابتدا خود را کارمند کارگزینی اداره بهزیستی با 10 سال سابقه معرفی می کند او میگوید: قبلا نقاشی، سیاه قلم و خطاطی کار میکردم، اما چون بهایی به آن داده نمیشد و نمیتوانستم منبع درآمدی داشته باشم، کم کم آن را کنار گذاشتم در زمینه ورزشی نیز دوبار مقام سوم و چهارم کشوری را در رشته تیر و کمان را کسب کردم.
وی در خلال صحبتهایش به معلولیت حرکتی همسرش اشاره کرده و میگوید: هر دو از یک و نیم سالگی دچار فلج اطفال شدهایم و اینک همسرم به شغل آزاد (چاپ و تبلیغات) مشغول است. و امیرعلی پسر شیطان 5/3 ساله که حالا پدر و مادر را کمی متفاوت تر ازخود میبیند، اما هنوز قوه تمیز دادن تفاوتها را ندارد زندگی آنها را رنگ و لعابی دیگر داده است او درمیان حرفهایش گاه به وضعیت خود که حالا سخت تر شده اشاره میکند.
درگیری با بیماری سرطان و تومور
وی میگوید: حدود دو سال پیش ابتدا سرطان سینه گرفتم و به شیمی درمانی و مداوای آن پرداختم و پس از رفع آن متوجه تومور مغزی شدم آن هم با عنایت پروردگار طی طراحی مداوا شد و اینک آزمایش سوم را پشت سر میگذارم و درگیر سرطان کبد هستم و به لطف حق بهترم.
حالا علت ماسک روی بینیاش را می فهمم خیلی آرام درباره حوادث زندگی اش صحبت میکند گویی این اتفاقات مربوط به شخص دیگری است کاغذی را روی دیوار محل کارش نصب کرده که روی آن نوشته «حوادث انسانهای بزرگ را متعالی وانسانهای کوچک را متلاشی میکند.»
از ناامیدی در ایام بیماری و مشکلاتش میپرسیم و اوادامه می دهد: هرگز نا امید نشدهام و حتی لحظهای به آن فکر نکردم و کم نیاوردم. اما همسر و دوستان معلولم در این مدت بسیار به من کمک کردند و از آنها ممنونم. مشکلات این دوره هم هزینه دارو ودرمان بود که تمام حقوق من بابت مداوایم هزینه میشود، اماخدا را شکررفع شد و از مدیر کل بهزیستی که در این مدت پشتیبان من بود تشکر میکنم.
مشکلات معلولان در سطح شهر
اما مریم و معلولانی چون او حرفهایی برای گفتن دارند. او که در بیرون از اداره از عصا استفاده می کند و به سختی حرکت میکند، میگوید: زمانی که لای در اتوبوس ماندم، و یا اتوبوسهای جدید با داشتن امکاناتی، راننده به راحتی با زدن یک دکمه میتواند سطح ارتفای پله اتوبوس و زمین را کمتر کند، اما این زحمت را به خود نمیدهد یا مسیر طولانی که داخل اتوبوس ایستادم، اماکسی جای خود را به من تعارف نکرد. و نیز پارکهای که با طراحی عجیب خود ناخواسته از ورود صندلی چرخدار ممانعت میکند.
بی توجهی ادارات به تردد معلولان
پیاده روهایی که صندلی برای استراحت افرادی همانند من ندارند در واقع عملاً مردم ودیگر مجریان این گونه طرحها با این کارشان به ما میفهمانند که معلولان حق طبیعی استفاده از امکانات عمومی و رفاهی را نداشته و باید خانه نشین شوید.
نمونهای دیگر از مشکلات معلولان
«مریم» از آزمون 23 فروردین ماه امسال کارکنان ادارات میگوید: مکانی را در یک سازمان اداری در نظر گرفته بودند که 5معلول شرکت کننده در این آزمون هر یک با کمک سه نفر به طبقه سوم برده شدند.
جالب این است که در فرم ثبت نام گزینهای برای وجودمعلول، ذکر نشده بود.
و آخر
مریم ضمن تبریک روز زن با جمله زیبا از من خداحافظی میکند مگر میشود زندگی مرا به هم ریخته آفریده باشد؟
جدایی دانههای انار!
در دومین ملاقات برای دیدن کفایت آل عامر به منزل اجاره ای خواهرش میروم مجموعهای از آپارتمانهای قدیمی و کوچک، به سبک خانههای حاشیه شهر، او در طبقه چهارم این ساختمان سکونت دارد هنوز شمار پله هایی را که هر روز میپیماید را نشمرده است.
او میگوید: آن قدر میدانم که برایم طی کردن پلهها بسیار مشکل است و من به جای او پلهها را میشمارم 1، 2، 3، ......30، ......، 40 ..... . در نهایت 52 پله این تعداد پله برای یک معلول عدد بالایی است که عصایش بخواهد پاهای بی حس و رمقش را بالا بکشد.
کفایت را یکی از دوستانش به من معرفی کرد طبق گفتههای خودش تحت پوشش بهزیستی نیست و هیچ گونه حمایتی نمیشود. نامش کمی برایم عجیب است. و میافزاید: نامم خوزستانی است. حال دخترک 6 سالهای با پوستی گندمگون که چهرههای همان منطقه میماند در را میگشاید کفایت متولد 51، مجرد، کارشناس طراحی صنعتی خوانده و در کارخانه لامپ سازی مشغول کار است.
او میگوید: یک سالی است با زحمت و رو انداختن به این و آن این شغل را با درآمد کمتر از یک آبدارچی دست و پا کردهام.
قبلاً هم نقاشی می کردم وکلاس داشتم، اما کسی به نقاشی بهایی نمی داد مردم دوست ندارند یک معلول هنرمند به آنهاآموزش دهد و حتی آدمهایی که وضع مالی خوبی داشتند همیشه سرکارها بامن چک و چانه میزدند وتخفیف می گرفتند و چون زندگیام تأمین نمی کرد آن را کنار گذاشتم.
او که در 21 سالگی به دلیل نامعلومی حس پاها را از دست داده و با یک عمل دیسک دو طرفه وضعیت او بدتر شده حالا میخواهد تا فرصت هست به آب درمانی بپردازد تا در کهولت سن به طور قطع خانه نشین نشود، اما میگوید حقوقم به این کارها نمیرسد.
کفایت، از برخورد بعضی از مغازه داران هم گلایه می کند و میگوید؛ هنگامی که با ویلچر وارد مغازهای میشوم. هشدار میدهند که چیزی را نشکنم گویی با بچه طرف هستند به باور کفایت این موارد چندان به هزینه نیاز ندارد و گاه فقط طرز فکر مردم باید به گونهای تغییر یابد که حق معلول را همانند حق خود بدانندو به وی احترام بگذارند و لحظهای شاید خود را جای وی قرار دهند.
فاطمه ظهوریان: قدس ویژه خراسان