کد خبر: 20076
پیامک عاشقانه مادر، زندگی دخترش را از هم پاشید!
حسرت یک لبخند بر دلم مانده بود و آرزو می کردم شریک زندگی ام یک بار از در خانه وارد شود و یک جفت جوراب یا یک شاخه گل برایم هدیه بیاورد.

به گزارش ایران سپید به نقل از شوک من انتظار زیادی از شوهرم نداشتم و کاملا موقعیت و شرایط او را درک می کردم. اما خودتان بهتر می دانید یک زن با احساس و عاطفه نفس می کشد و اگر بی مهری ببیند زندگی برایش جهنم می شود. زن ۳۸ ساله قطرات اشک را از روی گونه هایش پاک کرد و افزود: یک عمر خون دل خوردم و آبروداری کردم تااین که چهار ماه قبل برای دخترم خواستگاری آمد و شوهرم پس از انجام تحقیقات لازم البته بدون آن که نظری از من و فرزندم بخواهد جواب بله گفت و مراسم عقدکنان دخترم برگزار شد.خانواده دامادم از همان لحظه اول آشنایی با ما، متوجه رفتارهای تحقیر آمیز شوهرم شدند و همیشه می پرسیدند چرا همسرتان قدر شما را نمی داند و این قدر یک دنده و مغرور است. حدود دو ماه از این ماجرا گذشت و متاسفانه دامادم نیز از شوهرم یاد گرفت و برخوردهای بسیار تند و خشن در رفتار با دخترم نشان می داد که این مسئله باعث به وجود آمدن اختلافاتی بین آن ها شد.زن جوان در واحد مشاوره پلیس افزود: در این مدت رفت و آمدهای من و همسر عموی دامادم خیلی صمیمانه و خودمانی شد و هر موقع او را می دیدم سفره دلم را می گشودم و از مشکلات زندگی ام و بداخلاقی های شوهرم گلایه می کردم. افسوس که ندانسته تمام مسائل ریز و درشت زندگی ام را فاش کردم و غافل از آن بودم که با این کار اشتباه چه بلایی به سرم خواهد آمد.از شما چه پنهان یک روز پیامک عاشقانه ای از طریق گوشی تلفن همراهم دریافت کردم و این مسئله برایم خیلی عجیب بود. چون سابقه نداشت کسی برایم چنین پیامک هایی بفرستد. به این موضوع توجه چندانی نشان ندادم و با خودم گفتم حتما این پیامک اشتباهی ارسال شده است اما از آن روز پیامک های عاطفی و عاشقانه زیادی با این مضمون که «تو یک فرشته تنها هستی» دریافت کردم.من از ترس چیزی به شوهرم نگفتم و از طرفی کنجکاو شده بودم و دوست داشتم بدانم این فرد کیست که این قدر ابراز عشق و علاقه می کند. نمی دانم چرا در قفس تنهایی خودم را به روی این مسئله باز کردم و من هم یک بار به این پیامک های عاشقانه پاسخ دادم. اما هنوز چند ساعت از این موضوع نگذشته بود که دامادم به همراه پدر و مادر و زن عمویش خیلی خشمگین و عصبانی به خانه ما آمدند و سر و صدا راه انداختند. من تازه فهمیدم همسر عموی دامادم تمام درد دل ها و گلایه هایم را به شوهرش انتقال داده است و کسی که پیامک های عاشقانه برایم ارسال می کرده، عموی دامادم بوده است.زن جوان گفت: شوهرم هیچ نگفت ولی با دعوا و درگیری که سر این مسئله به پا شد زندگی دخترم نیز از دست رفت و دامادم و خانواده اش می گویند عروسی که مادرش فاسد باشد نمی خواهیم.

Page Generated in 0/0047 sec