ایرج از آن هنرمندانی است که باید به صورت ویژه یاد شود. نه به خاطر سن و سال کم و توان رقابت با همتایان زبده و پا به سن گذاشته در هنر معرق، بلکه به دلیل آنکه توانسته مرزهای محدودیت جسمی را در هم شکند و به
مدد همان جسم معلول خالق آثار بی نظیری در هنر معرق چوب باشد.
فعالیت کوتاه مدت این هنرمند 17 ساله در زمینه معرق و خلق آثاری که در بازار رقابتی جزو نمونه های برتر محسوب می شود، وقتی به محدودیت های جسمی ایرج سنجاق شود، نوید نبوغی است که در اردبیل به دور از چشم مسئولان و وعده های رنگارنگ نخبه پروری خوش درخشیده است.
ایرج دو سال است که به هنر معرق کاری می پردازد و در این مدت کوتاه 20 تابلوی شاخص را زینت دیوارهای کارگاه کوچک خود کرده است.
وقتی نابینایی ناخواسته می آید
تشنج سه سالگی ایرج مقدمه ای می شود تا کم شنوایی و نابینایی آن هم در سنین رشد و دوران شیرین کودکی به سراغ این هنرمند بیاید.
کم شنوایی که حتی سمعک روی گوشی پاسخگوی آن نیست و نابینایی که شب ها با اسم شب کوری زندگی او را متاثر می کند.
اینها مقدمات معلولیتی بود که قرار است تا پایان عمر این کودک با او بماند. معلولیتی که به عقیده پزشکان به دلیل تاثیر بر بافت عصبی ایرج قابل درمان نبوده و تنها مدارا، حوصله و پذیرش می خواهد.
وقتی معلم متوجه ناشنوایی دانش آموز نیست
ایرج تا کلاس پنجم در مدرسه عادی تحصیل می کند. خودش می گوید خیلی از حرف های معلم را نمی شنیدم و به خاطر همین خیلی از درس ها را متوجه نشدم.
اینکه غفلت معلم تا حدی که حتی متوجه ناشنوایی دانش آموز خود نبوده است، سوالی است بی پاسخ. با این وجود به اصرار مادر ایرج به مدرسه دانش آموزان استثنایی منتقل می شود.
پنج سال عدم پیشرفت تحصیلی آن هم در سایه غفلتی که مادر را رنج می دهد باعث می شود برای تغییر وضعیت تحصیلی کودک روزها و ماه ها به دنبال حق از دست رفته فرزند خود در اداراتی که گوش شنوا ندارند در رفت و آمد باشد.
شکوفایی آن هم با فرصت اندک
در گیر و دار مدرسه ایرج علاقه مندی خود به کار با چوب را در سرگرمی هایی که خاله اش تدارک دیده نشان می دهد. مادرش می گوید وقتی استعدادش را دیدم او را فرستادم کلاس آموزشی.
فرصت آموزش فرصت محدودی است که نبوغ معلول جوان را شکوفا می کند.به طوریکه استاد معرق ناصر جبری زاده معتقد است آثار ایرج جزو نمونه های شاخص و ظریف تولید شده در هنر معرق اردبیل است.
وقتی هزینه ها کمرشکن است
اما خلق هنر آن هم توسط نوجوانی که هزینه های مداوای معلولیت اش را هم به گردن گرفته مستلزم صرف هزینه است و این هزینه وقتی در وسع خانواده نباشد، نیازمند حمایت است.
غلام نوروزوند پدر ایرج می گوید برای پرورش استعداد فرزندم کم نگذاشتم.حتی شده از خرج های دیگر زدم تا مواد اولیه تابلوهای ایرج فراهم شود.
و مادر می گوید حمایت که نه، ایرج را به دندان گرفتم و برای موفقیت های بیشتر آینده حاضرم هر کاری بکنم.
اشک گوشه چشم مادر این نابغه گواه همان فداکاری هایی است که هیچ امدادی از جایی نگرفته تا امروز ایرج در دامن خانواده ای با ایمان و امیدوار به رحمت خدا، فرزند خود را به افتخاری برای شهر و دیار خود تربیت کند.
آروزیی در حد برگزاری یک نمایشگاه
با این وجود تابلوهایی که چشم بیننده را محسور می کند در گمنامی کارگاه ایرج محصور شده است. بطوریکه همین عدم شناخت باعث شده فرصت فروش تابلوها فراهم نشود.
ایرج می گوید دوست دارد نمایشگاهی از آثارش داشته باشد تا بتواند مقدمات معرفی خود را فراهم کند. نمایشگاهی که ایرج در آرزوی آن است در گیر و دار قول و قرار دستگاه های متولی هنوز برپا نشده است تا نبوغ هنرمند نابینا و جوان اردبیلی به نمایش دراآید.
اما نبوغی که می تواند به مردمان چهارگوشه جهان معرفی شود هنوز در یکی از محلات محروم اردبیل گمنام مانده است.