کد خبر: 15101
با من حرف بزن
دستمو محکم گرفت و برد سمت تخت یکی از دخترها، نشاندتم روی زمین، جلوی کشوهای کمد قهوه‌ای که نمی‌توانست درش را باز کند. چشمم به ناخن‌های لاک زده قرمزش افتاد. نمی‌توانست حرف بزند اما بغلم کرده بود و اصرار داشت لاک دوستش " گلی" را بردارم و به ناخن‌هایم بزنم.

به گزارش ایران سپید به نقل از ایسنا پرتو، شیده، باران، گلی، شیما، بهزاد و جواد و .... «بچه‌های آسمان» هستند. متر و خط کش زندگی‌شان با متر  و خط کش ما فرق دارد؛ شادمانه می‌خندند و دو سه نفرشان که می‌توانند به مدرسه بروند خوشحال‌اند که صبح‌ها سرویس به دنبالشان می‌آید و انگار دنیا را به آنها می‌دهند وقتی مربی و معلمشان را می‌بینند.اینجا در آسایشگاه معلولین ذهنی «بچه‌های آسمان کامران» که اغلب شان بی‌سرپرست هستند ۱۰۰ کودک چند معلولیتی را نگه داری می‌کنند؛ از سه و چهار تا ۱۴ سالگی. البته وقتی سنشان بالا می‌رود دلشان نمی‌خواهد از این آسایشگاه به آسایشگاه بزرگسالان بروند، چون همینجا بزرگ شده‌اند و به آن احساس تعلق دارند. "شیده" یکی از همین‌هاست و در حالی که قیافه‌اش ۱۳ ـ ۱۴ سال را نشان می‌دهد، ۲۵ سال دارد؛ این را بعدا از زبان مادریارها شنیدم.بلوز و شلوار قرمز به تن دارد و وارد محوطه آسایشگاه که می‌شوم با صدای بلند "سلام" می‌کند و می‌خواهد که به سمت تختش بروم. چند کتاب رنگ آمیزی کودکانه و یک دفتر نقاشی دارد. با ذوق کودکانه نقاشی‌هایش را نشانم می‌دهد، در یکی از صفحات دفترش یک قلب قرمز بزرگ کشیده که وقتی از او می‌پرسم این قلب برای کیست، سکوت می‌کند.اینجا فقط سه چهار نفر از بچه‌ها مانند "گلی" می‌توانند صحبت کنند. چند روز پیش تولدش بوده و تا مرا می‌بیند بادکنک‌هایی که هنوز به سقف چسبیده اند را نشانم می‌دهد. به زحمت دفتر نقاشی‌اش را از  ساک پلاستیکی‌ کنار بالشت‌اش در میاورد و نشانم می‌دهد. به سختی می‌گوید که «خانم قهرمانی کمکم می‌کنه و دلم می‌خواد مثل خانم قهرمانی، معلم بشم.»به طبقه سوم می‌روم. می‌گویند "بهزاد" به کلاس اول و "جواد" به پیش دبستانی می‌رود. بهزاد را صدا می‌کنند. پسربچه‌ای زیبا با موهای طلایی جلو می‌آید و دست می‌دهد. خیره شده به ضبط صوت‌ام. می‌پرسم اسمت چیه؟ که انگشت اشاره‌اش را بالا می‌برد و می‌گوید «بهزاد قلی‌زاده حاضر!». موقع رفتن از کنارش می‌پرسم «اینجا کدوم خاله‌ رو بیشتر دوست داری؟». لبخند می‌زند و می‌گوید: « تو رو دوست دارم.»گوشه سمت چپ اتاق یک دختر بچه تمام مدت از پشت میله‌های بلند و سفید تختش به من  زل زده و از دور نگاهم می‌کند. به سمتش می‌روم. یکی  از مادریارها  می‌گوید که اسمش "باران" است.  « سلام باران، حالت خوبه؟ چه لاک نارنجی قشنگی به دستات زدی.» دستانم را می گیرد، به گونه‌هایش می‌چسباند و می‌گوید «با من حرف بزن!».  چند دقیقه‌ای کنارش می‌مانم ...از  محل مراقبت بچه‌ها خارج می‌شوم. مسئول پرستاری آسایشگاه می‌گوید: «بچه‌ها از طیف‌های مختلف معلولیت ذهنی و چند معلولیتی هستند؛ برخی فلج مغزی و برخی سندروم داون دارند. هر کدام به فراخور وضعیت روانی و جسمی‌شان داروهایی را دریافت می‌کنند که داروی تشنج و کنترل رفتار از این جمله‌اند.»مسئول بخش نگهداری از این کودکان نیز با اشاره به اینکه مادریاران مراقبت‌های اولیه مانند تعویض پوشک، ملحفه و مراقبت از بچه‌ها و  رسیدگی‌های لازم را انجام می‌دهند می‌گوید: کار اینجا سخت است. ۱۸ سال است در این کار هستم و بچه‌ها را دوست دارم. به بچه‌ها وابسته‌ام و آنها هم همینطورند و بزرگ که می‌شوند دوست ندارند از اینجا بروند.  یکی از مادریارها هم  که یک سال و دو ماه است در این آسایشگاه کار می‌کند از اینکه عاشق بچه‌ها شده می‌گوید: «حدود چهار سال است در این مجموعه‌ام. ابتدا کار برایم بسیار سخت و فضا سنگین بود. ولی کم کم عاشقشان شدم و نتوانستم این کار را کنار بگذارم. گاهی که شیفت کاری‌ام کمتر می‌شود طاقت نمی آورم و دلم تنگ می‌شود. فرزندانم می‌گویند اینقدر که بچه‌های آسمان را دوست داری ما را دوست نداری».کمالی، قائم مقام مدیرعامل مجموعه بچه‌های آسمان کامران هم با اشاره به محبت خالص و عشق ناب این بچه‌ها می‌گوید: اگر ماهی یکی دو مرتبه به بچه‌ها سر بزنید شما را کاملا می‌شناسند و در خاطرشان می‌ماند. محبت این بچه‌ها خالص است. این موسسه از سال ۱۳۷۸ به طور رسمی آغاز بکار کرده و اکنون ۴۰۰ مددجو در آسایشگاه‌های خود داریم. بهزیستی بواسطه هر فرد ۶۰۰ هزار تومان یارانه می‌پردازد که آنهم مرتب نیست. وی با اشاره به مشکلات اداره یک اسایشگاه چند معلولیتی می‌گوید: آسایشگاه کرج و تهران استیجاری هستند. بتازگی زمین دو هزارمتری از وزارت راه در چیتگر خریداری کردیم تا هر دو آسایشگاه را به آنجا منتقل کنیم و امیدواریم خیرین نیکوکار کمک کنند تا آن را بسازیم. تامین ماهانه ۶۰ میلیون تومان اجاره فارغ از مخارج نگه داری کودکان در این مرکز بسیار مشکل است اما چطور می توانیم بچه‌ها را رها کنیم؟ ما یک موسسه مراقبتی هستیم و چهار صد چشم، صبح‌ها همزمان با ما باز می‌شود و آنها خوراک و پوشک نیاز دارند و این امر شوخی ندارد.کمالی اضافه کرد: ما پشت نوبتی هم داریم اما بیش از این ظرفیت نداریم. معلولان نیازمند توجه اند. جزیره قشم ۲۵۵۰  معلول دارد و هیچ مرکزی در آنجا وجود ندارد و  از ما تقاضای حمایت داشتند.  آسایشگاه‌های بچه‌های آسمان با هزینه شخصی ساخته شده‌اند اما حالا که توسعه یافته‌اند نیازمند حمایت است.

 از آسایشگاه که بیرون می‌آیم دلم پیش بچه‌های آسمان جا می‌ماند...

Page Generated in 0/0048 sec