بدون شک بیشترین تأثیر در تاریخ معاصر ایران، از آن امام خمینی بوده است. برداشت و درک عزیزانهای که وی از دین داشت او را به بنیانگذاری نظامی رهنمون داشت که البته در نوع خود بیسابقه بود. او بیمحابا پای در وادی سیاست نهاده بود و جدایی دین از سیاست را توطئهای از سوی دشمنان اسلام تلقی میکرد. او اهل فقه و فلسفه و کلام بود و اهل عرفان. او سالها به آموختن عرفان نظری ابن عربی پرداخته بود و در این راه مجاهدتها کرده و ریاضتها کشیده بود و احتمالاً اهل کشف و تجربتی نیز شده بود. بعدها بود که وی در عرصه سیاست وارد شد و به مبارزه با حکومت وقت پرداخت. این البته در وهله اول اندکی غریب مینماید. سیاست کجا و عرفان کجا؟ تاریخ عرفان ایرانی - اسلامی نشان میدهد که عارفان کاری به سیاست نداشتند و در امور آن مداخله نمیکردند و ورود روح الله، بعد از سالها اشتغال به عرفان، در وادی سیاست امری بیسابقه و عجیب مینماید.
در تاریخ عرفان ایرانی از سه نفر بهعنوان بنیانگذاران نوعی از عرفان نام بردهاند: امام محمد غزالی را مظهر عرفان خوفی، مولوی را مظهر عرفان عشقی و حافظ را معرفیکننده عرفان ضد زهد دانستهاند. میتوان به این مجموعه امام خمینی را نیز اضافه کرد و وی را معرفیکننده عرفانی همراه با سیاست دانست. البته اینک شخصیت و مقام عرفانی روحالله تحت سیطره مقام فقهی و سیاسی وی قرار دارد و آنچنان که باید و شاید مورد توجه نیست. مسلماً گذشت زمان و بیرون آمدن از منازعات سیاسی بر توجه هر چه بیشتر به شخصیت عرفانی روحالله میافزاید.
امام از کسانی است که انفکاک و جدایی را میان عرفان و سیاست نمیپذیرند. چنان که گفتهاند، از نظر وی عارف حقیقی تا آخرین لحظه عمرش در تلاش است که به روشنگری و بیداری مردم بپردازد تا به این وسیله هم خودش به سوی خداوند گام بردارد و هم مردم. آنچه در عرفان مهم است انزوا از دنیاست و نه انزوا یافتن از خلق خدا و خدمت به آنها. از چشم یک عارف، جهان یکسره زیبایی است و چیز زشتی در آن یافته نمیشود. جنگ و دفاع از حریم دین نیز بهدلیل آنکه برای حفظ دین است زیباست. به همین دلیل است که «عرفان ناب نه تنها با دفاع و جنگ ناسازگار نیست، بلکه دفاع مقدس را به همراه دارد». بر اساس این دیدگاه، سیاست عبارت است از مدیریت و توجیه مردم جامعه به سوی برترین هدفهای مادی و معنوی در دو حوزه فردی و اجتماعی. با این تعریف سیاستورزی یکی از عبادات بزرگ محسوب میگردد و ارتباطی وسیع با عرفان پیدا میکند. قهرمان این عرصه البته امام خمینی است. به اعتقاد وی ائمه در عین داشتن عرفان وارد سیاست و کار خلق نیز شدهاند. امام درباره رابطه میان عرفان و سیاست چنین بیان میدارد: «در سیر الیالله لازم نیست که انسان گوشهای بنشیند و بگوید من سیر الیالله میخواهم بکنم؛ خیر، سیر الیالله همان طوری [است] که سیره انبیاء خصوصاً پیامبر اسلام [بود]. و کسانی که مربوط به او بودند؛ در عین حالی که در جنگ وارد میشدند، آدم میکشتند. کشته میدادند، حکومت داشتند، همه چیز داشتند، همهاش «سیر الیالله» بود. این طور نبود که آن روزی که حضرت امیر مشغول به قتال است «سیر الیالله نباشد، آن روزی که مشغول نماز است، باشد. خیر، هر دویش «سیر الیالله است».
استاد عرفان نظری امام، آیتالله شاهآبادی بود. ماجرای آشنایی امام با وی را اینگونه نقل کردهاند: «یک روز امام با مرحوم آقای الهی، از شخصیتهای عارف مسلک قزوین، در قم ملاقات میکنند. در جریان این ملاقات، مرحوم آقای شاهآبادی بزرگ (استاد حضرت امام) هم حضور داشتند. امام میفرمودند: «در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن. فهمیدم اهل کار است. گفتم: میخواهم درس بخوانم. ایشان قبول نمیکردند. اصرار کردم؛ تا قبول کردند فلسفه بگویند؛ چون خیال کردند که من طالب فلسفه هستم. وقتی قبول کردند گفتم: فلسفه خواندهام و برای فلسفه نزد شما نیامدهام؛ میخواهم عرفان و شرح فصوص بخوانم، ایشان ابا کردند ولی از بس اصرار کردم قبول کردند.»
امام حدود هفت سال به طور مداوم از محضر این استاد کسب فیض کرد و کتابهای منازل السّائرین، شرح فصوص و مفاتیح الغیب را خواند. امام او را عارف کامل میخواند و در مورد وی تعبیر «روحی فداه» را به کار میگیرد؛ چرا که این استاد حقاً حق حیات روحانی بر او داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمیآمد.
امام بعد از فراگیری عرفان نظری و همچنین پای گذاردن در سیر و سلوک، کتابهایی را به نگارش درآورد. در عرفان نظری کتابهای شرح دعای سحر، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، التعلیقه علی الفوائد الرضویه، حاشیه بر شرح فصوص الحکم، حاشیه بر مصباح الانس، تفسیر سوره حمد و در اخلاق و عرفان عملی کتابهای شرح چهل حدیث، شرح جنود عقل و جهل، سر الصّلاه و آداب نماز را به یادگار گذاشت. دیوان اشعار وی را نیز میتوان از سنخ عرفان عملی دانست.
در عصر امام خمینی، تنها طریق تصوّف نبود که به بیان منازل سیر و سلوک میپرداخت. سالها پیش از وی، ملاصدرا فیلسوف و عارف شیعی، میان عرفان و فلسفه و قرآن رابطهای ناگسستنی برقرار کرده بود. اگرچه که قبل از ملاصدرا، سید حیدر آملی تلاش فراوانی در پیوند تصوف و تشیع داشت اما این ملاصدرا بود که از عرفانی سخن به میان آورد که یکسره منبعث و برگرفته از تعالیم اهل بیت بود و با دستگاه خانقاهی و نظام مرید و مرادی هیچ نسبتی نداشت. بههمین دلیل است که ملاصدرا در کتاب کسر الاصنام الجاهلیه بشدت به این صوفیان و آداب آنان میتازد. درواقع ملاصدرا معتقد بود که عرفان حقیقی متعلق به اهل بیت پیامبر است. پیروان ملاصدرا نیز به مانند استاد عمل کردند. هم اهل فلسفه بودند هم اهل فقه و هم اهل عرفان. به کشف و شهود اعتقاد داشتند اما نه کشف و شهودی که نتیجه ریاضات باطله باشد. درواقع سیر و سلوک آنها هیچگاه با آداب ظاهری شریعت تضاد پیدا نمیکرد. نه اهل خانقاه بودند و نه اهل سماع و هیچگاه هم به علم و فلسفه به دیده تحقیر نگاه نکردند. این شیوه البته امروزه نیز رواج دارد و پیروان مکتب ملاصدرا، هم فقیهانی برجستهاند و هم فیلسوفانی توانا. پس در زمان امام، دوجریان عرفانی رواج داشت؛ نظام تصوف که به شکل خانقاه و رابطه مرید و مرادی جلوه میکرد و خود به دو شاخه تصوف سنی مذهب و تصوف شیعی مذهب تقسیم میشد و دیگر، عرفان شیعی منبعث از تعالیم اهل بیت که معرفی آن احتمالاً ثمره تلاش و کوششهای ملاصدرا بود.
امام خمینی نیز از شاگردان این مکتب بود: مجتهدی درجه اول، فیلسوفی برجسته با دقت فلسفی بالا و عارف و مجاهدی خستگیناپذیر. به همین دلیل، وی با عرفان عملیای که مکتب تصوف معرفی میکند، رابطهای ندارد و به نقد و نفی آن میپردازد. درواقع امام از دو منظر به نقد تصوف میپردازد. ابتدا به نقد و رد صوفی نمایانی میپردازد که داعیه ارشاد و هدایت مردم دارند و سپس در نقد بعضی از آداب و سننی که صوفیان به کار میگیرند، تلاش میکند.
باید توجه داشت که مترادف گرفتن تصوف با عرفان اسلامی، نادرست است، تصوف تنها یکی از جریانهای عرفان اسلامی است. لذا امام خمینی اگر چه در تصوف نظری، بسیار وامدار ابن عربی و شاگردانش است اما با جنبههای عملی تصوف میانهای ندارد. در واقع امام، قرائتی شیعی و عقل پسند از تصوف نظریای که ابن عربی پایههای آن را محکم کرده بود، ارائه میداد. باوجود اینکه اهل فلسفه صدرایی بود و آن را تدریس میکرد، چنان که شاگردانش میگویند، علاقه و علقه بیشتری به عرفان داشت و در کتاب مصباح الهدایه، که آن را در عنفوان جوانی و در سن 28 سالگی به نگارش درآورده، نظریه عارفان درباره وحدت وجود را برگزید و آن را بر وحدت تشکیکی صدرای شیرازی، رجحان داد. در واقع از نظر امام، هر چه هست حق است و تنها حق است که میتوان وجود را به طور حقیقی به آن حمل کرد. موجودات غیر حق و همه کثرات، بالعرض و بهطور مجازی و اعتباری موجودند و البته این، بسیار متفاوت از معنای وحدت وجودی است که برخی از صوفیه به آن قائل بودند و برای حق، مرتبهای جدای از مظاهر قائل نبودند.
امام اهل خرقه و سماع و خانقاه و شطح صوفیان نبود. امام با شطحیات عارفان و صوفیان میانهای ندارد و صدور آنها را از صوفی، ناشی از نقصان سلوک وی میداند. اما چرا بیان شطح نشانگر نقصان سلوک صوفی است؟ به اعتقاد امام، شطح زمانی روی میدهد که نفس و شیطان بر انسان به ربوبیت تجلّی میکند. در این حال، سالک بنده نفس خویش است و از توجه به پروردگار غافل است. درواقع بیان شطح به این معناست که هنوز رگههایی از انانیت در باطن سالک باقی مانده است و همین امر باعث شده است که وی سخنانی گزاف، که حاکی از فرعونیت اوست، برزبان آورد. به اعتقاد امام، کسی که با جذبه الهیه به حق متقرب شده و عشق محبوب در دل او جای گرفته است محال است که زبان به شطح بگشاید. چرا که چنین فردی، هرگونه انانیتی را از نفس خویش دور ساخته و نفسش را بهطور کامل پاک کرده است. به همین دلیل است که امام، مدعیان معرفت را مورد خطاب قرار میدهد و شطحیات و دعویهای گزاف آنان را ناشی از حبّ نفس و وسوسه شیطان و مخالف با عشق و محبت پروردگار میداند.
کوتاه سخن اینکه عرفان امام خمینی متأثر از تعالیم اهل بیت است و این نکته در جای جای آثار عرفانی وی نمودار است. البته در این راه از مبانی عرفانی ابن عربی مدد میگیرد و استفاده میکند. درواقع او متعلق به عرفانی است که از لحاظ تاریخی در برابر تصوف قرار میگیرد. از قرن هفتم به بعد است که به مدد عرفان نظری ابن عربی، پیوند تصوف و عرفان شیعی آغاز میگردد و در قرنهای بعد سید حیدرآملی طلایهدار آن است. جامعه ما بیش از هر وقت دیگر، نیازمند پررنگ کردن حضور عرفانی امام خمینی در کشور است.
رضا نهضت
پژوهشگر/ ایران