کد خبر: 4417
گزارشی از مزرعه حیوانات در کرج
خانواده یک مهندس ایرانی به افسانه خانه مادربزرگ و حیوانات، رنگ واقعیت بخشید

به گزارش ایران سپید مهندس نادررضا نوری به همراه همسر امریکایی، دو دختر و دو پسرش، مادر و خواهرزاده و سایر اعضای خانواده حفاظت ازمزرعه حیوانات که هر کدام به دلیلی از طبیعت دور هستند را به عهده گرفته است. 7 سالی می‌شود که سازمان محیط زیست، این خانه را به عنوان یک مرکز تیمار حیوانات و تحقیقات زیست‌محیطی ثبت کرده است. افسانه خانه مادربزرگ را همه شنیده اند. خانه ای که در یک شب بارانی و ترسناک، حیوانات اهلی و وحشی به آنجا پناه برده اند.

شاید تعجب کنید اگر بشنوید در همین نزدیکی، خانه ای وجود دارد که با آغوشی گرم و رویی گشاده میزبان 400 حیوان بی پناه است و درِ آنجا هیچگاه به روی حیواناتی که دنبال پناهگاهی می‌‌گردند بسته نمیشود. شاید شگفت‌زده شوید وقتی بفهمید در این خانه حیوانات اهلی و وحشی، در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیزی دارند و هر کدام مسئولیتی را به عهده می‌گیرند. شاید شوکه شوید اگر بدانید که قصه مهمان‌های ناخوانده حالا از کتاب‌ها بیرون آمده و خانه ای که حیوانات را در سوزو سرما و باران پناه داد، دیگر فقط در کتاب‌ها نیست و خانه باغی در کرج وجود دارد که به این افسانه، رنگ واقعیت بخشیده است.
اینجا بهشت حیوانات بی پناه است، خانه ای که در آن یک سگ قهوه ای بانمک، داوطلبانه مادرخواندگی میمون کوچولویی که فقط یک دست دارد، و هنگام انتقال به این خانه از درد، بی‌تاب بود را پذیرفته. خانه ای که شاهین‌ها و پرندگان شکاری هنگام پرواز پرندگان کوچک‌تر، همراه آن‌ها می‌روند تا از آن‌ها مراقبت کنند و تنها مجموعه پرندگان شکاری رام شده دنیا را در خود جای داده است. خانه ای که کروکودیل‌ها در حوضچه زیبای وسط سالن پذیرایی در کنار ماهی قرمزهای 20 ساله شنا می‌کنند و همبازی یکدیگر میشوند. خانه ای که در آن، سگ‌ها ورود و خروج حیوانات وحشی را کنترل می‌کنند و در رام کردن حیواناتی مثل گرگ به خانواده مهندس نوری کمک میکنند. در اینجا دو مار افعی بزرگ که به گفته آقای نوری همسن و سال خودش هستند آزادانه در باغ می‌چرخند و کاری به کار کسی ندارند. خانه ای که در آن یک اسب، به نام شبرنگ رئیس همه حیوانات است و حیوانات چه وحشی و چه اهلی این اسب را به عنوان رئیس خانه حیوانات به رسمیت می‌شناسند و جالب این‌که یک شتر دو کوهانه اهل نظرآباد به نام لوسی خانم معاون شبرنگ است و هر روز دورتادور باغی که خانه باصفای مهندس نوری در گوشه آن است، سرکشی می‌کند و با حالت چشم‌هایش به وی گزارش وضعیت می‌دهد و اگر حیوان تازه‌وارد زخمی باشد با اشکی که از چشم‌هایش می‌ریزد مهندس نوری را باخبر می‌کند. اینجا خانه ای است که ساکنان آن به راز طبیعت پی برده اند و هیچ‌یک از عجایب اینجا برایشان شوک‌آور نیست.
در این خانه، ناز تک تک حیوانات خریدار دارد، از جوجه کلاغ‌های پر سروصدایی که مهندس نوری برای بزرگ کردنشان مجبور بوده غذایشان را بجود و با دست در دهانشان بگذارد گرفته تا عقاب طلایی بزرگی که عادت کرده غذایش را هر روز از دست دختر خانواده بخورد.
همه حیوانات این خانه برای خود اسمی دارند، شترمرغ‌ها، اسب‌ها، خرگوش‌ها، شاهین و عقاب و بالابان، میمون‌ها، کروکودیل، ایگوانا، انواع غازها، اردک‌ها، مرغابی‌های مهاجر، فلامینگوها، پلیکان‌ها، طاووس ها و انواع مرغ و خروس هایی که هر کدام شکلی عجیب و غریب دارند و به قول مهندس نوری در بین آن‌ها مدل‌های رپ و مِتال هم پیدا می‌شود. انواع سگ‌ها، قرقاول، کبک، روباه، گرگ، گراز وحشی، بزهای کوهی، مرال، گوزن و انواع گاوها و… هر روز غذایشان را از دست خانواده مهندس نوری می‌گیرند و با دست دیگر نوازش می‌شوند.
مهندس نوری می‌گوید: هنگامی که همسرم به مسافرت می‌رود خیلی از این حیوانات قهر می‌کنند و غذا نمی‌خورند تا این‌که مجبور می‌شویم به او تلفن کنیم و صدایش را روی آیفون بگذاریم تا این حیوانات هم اعتصاب غذا را تمام کنند. 
همسرم از کودکی حیوانات را دوست داشته و در حق همه این حیوانات مادری می‌کند و من هم بدون اغراق آن‌ها را بچه‌های خود می‌دانم. حیوانات در اینجا یاد می‌گیرند که با هم دوست و مهربان باشند و این دوستی‌های آن‌ها زیباترین صحنه‌های حیات وحش را به تصویر می‌کشد. اصل طبیعت نیز همین است. طبیعت یعنی عشق اما ما انسان‌ها فقط منظره‌های نازیبای طبیعت را نمایش می‌دهیم، صحنه هایی که یک کروکودیل، یک گورخر را شکار می‌کند یا یک پلنگ، گوزن را می‌درد و… اما هیچ کاری در طبیعت بدون دلیل نیست و مسأله اصلی اینجا است که کروکودیل‌ها معمولاً به حیواناتی حمله می‌کنند که از بقیه گله پیرتر و فرتوت‌تر است و گله را عقب می‌اندازد. این مجموعه نمونه کوچکی از این هوش طبیعت است و شما می‌بینید که کروکودیل‌های ما با ماهی‌ها در یک حوضچه هستند و کاری به آن‌ها ندارند اما به محض این که یک ماهی غریبه را داخل حوضچه بیندازیم، آن را شکار می‌کنند. در اینجا پرندگان شکاری از پرنده‌های مجموعه مراقبت می‌کنند و وقتی شاهین غریبه ای به پرندگان نزدیک شود او را از میدان به در میکنند.
چند وقت پیش نیز همسرم سکته مغزی کامل کرد و در حالی که همه بدنش لمس بود آن را به بیمارستان منتقل کردیم و قرار شد که برای ادامه درمان و جراحی از بیمارستان کرج به تهران منتقل شود. در همه این مدت خیلی از حیوان‌ها غذا نمی‌خوردند و سگ‌ها گریه می‌کردند و حس کرده بودند اتفاق بدی افتاده است. وقتی خواستیم همسرم را به تهران منتقل کنیم، از من خواست که پیش از رفتن به تهران سر راه سری به خانه بزند و من نیز قبول کردم و دکترش را به این کار راضی کردم. وقتی آمبولانس در وسط باغ ایستاد چنان بلوایی به پا شد که راننده و پرستار آمبولانس نمی‌توانستند جلوی اشک‌هایشان را بگیرند، شترمرغ‌ها از روی فنس ها و نرده‌ها می‌پریدند و به سمت آمبولانس می‌دویدند، سگ‌ها و اسب‌ها همه خود را به همسرم رساندند و اجازه نمی‌دادند که او را ببریم. همسرم سه روز بعد از انتقال به تهران به طور معجزه آسایی توانست حرکت کند و بدون انجام جراحی به حالت سابق بازگشت و کار و فعالیت را از سر گرفت. علاوه بر این، حیوانات آثار دیگری نیز در زندگی ما داشته اند، پسر بزرگم ایلخان نوری یک قهرمان ملی و جهانی است. الان سرمربی تیم ملی نجات غریق کشور است، با یک گرگ بزرگ شد و به همین خاطر روحیه ای شکست ناپذیر و مصمم دارد و به یاری خدا هر چه می‌خواهد به دست میآورد.
مدیر مزرعه ی اسرارآمیز حیوانات، آرزو دارد روزی از راه برسد که دست هیچ قاچاقچی و صیادی به حیوانات نرسد. روزی بیاید که یوزپلنگ‌ها مجبور نباشند برای تجاوز انسان‌ها به قلمرویشان به کوهستان فرار کنند و شرایط سخت زندگی نسلشان را به نابودی بکشد. روزی فرا برسد که همه انسان‌ها رازهای طبیعت را درک کنند و عشقی که در ذات طبیعت است را در زندگی‌شان جاری کنند. امیر سرمدی

 

Page Generated in 0/0054 sec