کد خبر: 20439
روزنامه شنبه 16 فروردین 1399
نگاهی به نود و نه _ فراز و فرودهای حضور نابینایان در عرصه موسیقی معاصر ایران _ دور دنیا با سمنهای نابینایان _ فاطمه خانم _ با اوقات فراغت کودکان نابینا چه کنیم؟ _ بازیهای نوروز به سبک امروز _ کشکول 38

روزنامه «ایران سپید»
شنبه 16 فروردین 1399
10 شعبان 1441
4 آپریل 2020
سال بیست و چهارم شماره 6381
صاحب امتیاز: 
خبرگزاری جمهوری اسلامی     
 مدیر مسئول: سهیل معینی
سامانه پیامکی: 3000465040
نشانی پستی: تهران- ص.پ. 158755388
تلفن: 84711371
شماره انتشارات: 5-88548892 
وبسایت: www.iransepid.ir 
پست الکترونیک: iransepid@icpi.ir
........عناوین این شماره...... 
* نگاهی به نود و نه 2
* فراز و فرودهای حضور نابینایان در عرصه موسیقی معاصر ایران 5
* دور دنیا با سمنهای نابینایان 13
* داستان فاطمه خانم 21
* با اوقات فراغت کودکان نابینا چه کنیم؟ 28
* بازیهای نوروز به سبک امروز 36
* کشکول 38
 
 
 
 
.............یادداشت 
* نگاهی به نود و نه. سال نو رسید، بی آنکه مانند سالهای گذشته بخواهیم از نو شدن طبیعت و حالمان و از ضرورت تازه شدن روح و روال زندگی سخن بگوییم. بیتعارف، شیوه رسیدنمان به سال جدید از میان آن همه حوادث و ناخشنودیهای سال 98 که آخرینش پیامدهای کرونا بود و هست، حد اقل توجیهی برای سخنوری در مورد نوزایی و ضرورت دگرگونیهای مثبت به دست نمیدهد؛ اما نه امسال، بلکه به حکم منطق و عقل و ضرورت پیشبرد زندگی، یک اصل در همه شرایط درست و اجتنابناپذیر است؛ وضعیت زندگیمان از ترکیب دو امر شکل میگیرد: شرایط بیرونی، یعنی آنچه خارج از اراده ما روی میدهد و شرایط درونی که نشأت گرفته از اراده و تفکر ماست. منطق حکم میکند که بپذیریم بخش بیرونی خارج از تصمیم و اراده ما روی میدهد و تأثیری بر آن نداریم؛ اما آنچه میتواند موجب بهبود شرایط زندگی ما شود -چه فردی و چه جمعی-، نحوه رویارویی ما با شرایط بیرونی است. به زبان ساده و پوست کنده، ما که نمیتوانیم مثلاً مانع حوادث طبیعی مانند زلزله و سیل شویم یا تا جایی که به اراده فردی ما بستگی دارد، جلوی تحریمها را بگیریم؛ اما حد اقل میتوانیم در این کوران بلایا و مشکلات تصمیم بگیریم چگونه عمل کنیم که به بهبود زندگیمان کمک کند. بر همین اساس نیز باید به سال 99 نگاه کنیم. تا جایی که به افراد معلول مربوط است، سالی که تازه آغاز کرده ایم، سال آسانی نخواهد بود. تداوم پیامدهای تحریم تا جایی که چشم انداز داریم، حاکی از سخت بودن تأمین منابع مالی دولت و تأثیر محدود کننده آن بر توان عملیاتی دولت در اجرای قانون حمایت از حقوق معلولان است. با این چشم انداز کاری که میتوان و باید انجام داد، نه تسلیم شدن به شرایط، بلکه تلاش برای ایجاد ظرفیتهای جدید برای بهبود زندگی افراد معلول از جمله نابینایان است. مثلاً کشف منابع بالقوه مالی که عملیاتی نشده اند؛ یک نمونه اش اختصاص ده ریال در هر پیامک برای کمک به بودجه سازمان بهزیستی است که ظرفیتی صد میلیارد تومانی در اختیار بهزیستی میگذارد یا به نوعی استفاده از ظرفیتهای بخش خصوصی. کار دیگر، فراهم آوردن تسهیلات غیر مالی برای شهروندان معلول است. مثلاً کاهش مالیاتها یا معافیت از برخی عوارض. مسئله قابل تحقق دیگر، ممانعت از تبعیضها علیه افراد معلول است؛ مانند حذف تبعیضهای استخدامی در سازمانهای دولتی یا پیشبینی حمایتهای همه جانبه از اشتغال در بخش خصوصی. عملیاتی شدن استانداردهای مناسبسازی محیطی هم ضرورت است و هم شدنی. در مورد ایران سپید نیز با توجه به شرایط ویژه کشور، ایجاد ظرفیتهای جدید در فضای مجازی و سایت ایران سپید میتواند راهگشا باشد. استفاده از پادکستها امکان میدهد که با پول کم، ظرفیتهای جدید اطلاعرسانی ایجاد کنیم. اگر مشکل کاغذ و چاپ داریم، میتوانیم و باید ستونهای ابتکاری جدید داشته باشیم. پس اگر سالی سخت شروع کرده ایم، ولی مسئولیت بهبود شرایط را نباید فراموش کنیم. زندگی یعنی همین. 
.........آهنگ و درنگ
* فراز و فرودهای حضور نابینایان در عرصه موسیقی معاصر ایران: «۱۴ ساله که بودم، در ارکستر رادیو اصفهان، ویلن مینواختم. در یکی از شبها که کار ضبط تا پاسی از شب طول کشیده و منِ نوجوان را به شدت خسته کرده بود، بالاخره در ساعت ۱.۵ بعد از نیمه شب، اجرایی که مطلوب رهبر ارکستر بود ضبط شد و من آنقدر از خاتمه کار شبانه خوشحال شدم که قبل از اینکه طنینِ ارکستر فرو بنشیند، فریاد بلندی از سر خرسندی کشیدم و کاری که آن همه از پایانش خوشحال شده بودم، خراب شد. ضبط دوباره از اول شروع شد». این خاطره را «اسکندر آبادی» برایمان تعریف میکند. آبادی، در حال حاضر موسیقی را بعنوان فعالیتی جنبی پی میگیرد و حرفه اصلی خود را روزنامه نگاری و ترجمه قرار داده. بهانه گفتگوی ایران سپید با او اما فعالیت جنبی او و خاطرات و پژوهشها و یافته هایش از تاریخ حضور نابینایان در عرصه موسیقی ایران در قرن ۱۴ شمسی است. از او که خود تا به حال در چندین آلبوم و کنسرت در جایگاه خواننده، نوازنده یا آهنگساز ظاهر شده، درباره اولین حضور جدی نابینایان در موسیقی ایرانی میپرسیم. آبادی معتقد است نابینایان برای نخستین بار در سال ۱۳۲۵ به شکلی منسجم و پیوسته شروع به یادگیری موسیقی کردند. او درباره اولین تلاشهای نابینایان برای حضور در عرصه موسیقی میگوید: «در آغاز قرن ۱۴ شمسی، هیچ مرکز آموزشی یا متد ویژه ای در ایران برای آموزش نابینایان وجود نداشته است. نابینایان همیشه به داشتن استعداد و گوش موسیقایی معروف بوده اند؛ اما به دلیل نبود امکان دریافت آموزشهای کافی، از میان نابینایان مادرزاد، فقط کسانی میتوانسته اند به درجات بالا دست یابند که یکی از اطرافیانشان دستی بر آتش این هنر داشته و آموزشها را در اختیار فرد نابینا قرار داده باشد. چنین روندی تقریباً تا سال ۱۳۲۵ شمسی پا بر جا بود تا اینکه فردی به نام حسینعلی وزیری تبار، تصمیم به تأسیس مرکزی جهت آموزش موسیقی به نابینایان میگیرد.» آبادی از قول «میر اسماعیل صدقی آسا» که خود از شاگردان وزیری تبار و نوازنده برجسته نابینا بوده و در سال ۱۳۹۶ ترک دنیا گفته، درباره شروع آموزشگاه وزیری تبار میگوید: «اینکه وزیری تبار به چه علت به فعالیت در حوزه نابینایان گرایش داشت، بر ما معلوم نیست؛ اما آنچه مسلم است، اینکه او هم مثل بسیاری دیگر نابینایان را افرادی متکی به گوش میدانست و به همین دلیل هم معتقد بود همه نابینایان به شکل بالقوه میتوانند موسیقی بیاموزند. وزیری تبار، آموزشگاهش را در ۱۳۲۵ و در ساختمانی واقع در خیابان ری، راه اندازی کرد. آموزشگاهی که هفته ای سه جلسه کلاس آموزشی برای نابینایان برگزار میکرد و از چهره های نامآشنای موسیقی آن زمان برای آموزش این افراد بهره میگرفت. این آموزشگاه، زیر نظر انجمنی به نام انجمن کار و آموزش اداره و بودجه آن به وسیله دربار تأمین میشد». آبادی ضمن اشاره به نامهایی همچون «گیتی وزیری تبار»، دختر مؤسس مرکز و «سیمین آقارضی»، نوازنده چیره دست قانون بعنوان برخی از مدرسان این مرکز، برای مثال از جواد معروفی بعنوان یکی از حامیان این آموزشگاه یاد میکند و در این باره میگوید: «معروفی مدتها به این آموزشگاه میآمد و بعد از اینکه ارکستری نسبتاً مناسب از نوازندگان نابینا در آن شکل گرفته بود، آثاری را که خودش یا خالقی یا دیگران ساخته یا تنظیم کرده بودند، برای ضبط پیشنمونه، به این ارکستر میسپرد. آثاری که بعدها قرار بود به دست نوازندگان رادیو اجرا شود.» آبادی معتقد است اگر در آن زمان امکانات ضبط موسیقی به آسانی امروز در اختیار هنرآموزان این مرکز بود، حالا ما میتوانستیم گنجینه ای از اجراهای آن را در اختیار داشته باشیم. از اسکندر آبادی در باره شیوه و کیفیت آموزشهای مرکزی آموزشی وزیری تبار میپرسیم و او در این باره میگوید: «در آن زمان هیچ کدام از نابینایانی که به کار موسیقی مشغول بودند، نتخوانی نمیدانستند. حتی در اصفهان هم که کریستوفل تلاشهایی را برای آموزش موسیقی به نابینایان آغاز کرده بود، خبری از نت بریل نبود. بعضاً برخی هنرجوهای نابینا، خودشان روشهایی را برای این کار ابداع میکردند؛ اما تمام آموزشها بر اساس متدهای گوشی انجام میشد.» نقطه عطف دوم در این زمینه، در سال ۱۳۴۴ به وجود میآید. جایی که «عارف ابراهیمپور»، نوازنده چیره دست نابینا که موفق شده بود با ارکسترهای مطرح آن زمان همکاری کند، به همراه ارکستر «آتشین»، از خوانندگان پیش از انقلاب، برای کنسرتی به آمریکا میرود. این، آغاز آشنایی نابینایان با دنیای نتهای بریل است. آبادی در این باره میگوید: «ابراهیمپور، از مؤسسه نابینایان سانفرانسیسکو، یک کتاب نت بریل خریداری کرد و با خود به ایران آورد. در تهران، ابراهیمپور با کمک یک نوازنده نابینای آکوردئون به نام بهروز باقری و شخص دیگری به نام آرمناک که نوازنده نابینا و ارمنی بود، کتاب را مطالعه کردند و توانستند نتنویسی را یاد بگیرند. از آن پس، ورق برای نابینایان برمیگردد و افرادی که تا پیش از این فقط در مرکز وزیری تبار امکان یادگیری موسیقی، آن هم با متد گوشی داشتند، حالا به هنرستان ملی موسیقی راه مییابند. از جمله خودِ شخص عارف ابراهیمپور است که میتواند در این هنرستان، تحصیل کند.» مدرسه تازه تأسیس نابینایانِ آن روزهای پایتخت هم از جمله دیگر کانونهای پرورش نوازندگان و آهنگسازان نابینای ایرانی به حساب میآمد. حضور مدرسان کاربلدی همچون «احمدزاده» و «دودانگه» که بعدها شادروان «محمود رضایی» هم به جمعشان پیوست، در این مجتمع باعث تربیت چندین نوازنده نابینا شده بود. سفر برخی تک چهره های نابینا به اروپا و بهرگیری از آموزشهای آکادمیک روز دنیا هم به تقویت جایگاه هنر موسیقی در میان نابینایان کمک بسیار کرده است. از آن جمله میتوان به نصر ا... شیرینآبادی، نوازنده ویلن اشاره کرد که از شاگردان برجسته حبیب ا... بدیعی بود و در میان نوازندگان موسیقی ایرانی، چهره ای موجه به حساب میآمد. درخشش نابینایان در عرصه موسیقی به تهران محدود نمیشد و در برخی شهرها، موسیقیدانان نابینا جزو مطرحترین چهره های موسیقایی در شهر به حساب میآمدند. از آن جمله میتوان به منصور قنادپور، نوازنده سنتور در اهواز اشاره کرد که مدتها رهبری ارکستر موسیقی رادیو اهواز را به عهده داشت و آثار فاخری هم از او به جا مانده است. علی جعفریان در شیراز از جمله دیگر چهره های نابینا است که در سطح اول موسیقی ایران فعالیت داشته و آثارش را با صدای علیرضا افتخاری به خاطر میآوریم. «افتاده»، از جمله دیگر چهره هایی بود که رهبری ارکستر رادیو رشت را به عهده داشت و «محمود بلوری»، نوازنده عود هم به مدت ۶ سال به عنوان رهبر ارکستر رسمی رادیو اصفهان فعال بوده است. ارکستری که به گفته آبادی، شامل ۱۹ نوازنده بود و بلوری با دقتی مثال زدنی آن را مدیریت میکرده است. برزویی، چناریان، نوربخش، مازندرانی، حسین موسوی، بهرام بهزادپور و ... همگی از جمله نابینایان پرشماری هستند که پیش از انقلاب در زمینه موسیقی فعال بوده اند و بدون شک پرداختن به هر کدام از این نامها، مجالی مفصلتر میطلبد. نوار علاقه نابینایان به موسیقی، بعد از پیروزی انقلاب هم قطع نشده و همچنان گاه و بیگاه شاهد حضور چهره های نابینا در بازار موسیقی هستیم. خواه این حضور در کسوت نوازنده و آهنگساز باشد، مثل برادران گرگینپور که هر دو از خوشنامترین چهره های موسیقی قشقایی در ایران به شمار میروند، خواه در جایگاه آموزگار موسیقی که در این حوزه هم نامهایی همچون محمود رضایی و محمدرضا لکا و داوود جعفری میدرخشند. آلبوم تک درخت که با تلاش نابینایان در آغاز دهه هشتاد و به خوانندگی اشرفی، خواننده نابینا منتشر شد، نمونه موفق حضور نابینایان در بازار موسیقی پس از انقلاب به شمار میرود.
* پند بزرگان: سعادتمند کسی است که از فرصتهای زندگی بهتر استفاده کند. ادوارد براون - اول علاقه، دوم امید و سوم تلاش، سه رکن اصلی زندگی هستند. زکریای رازی
 
 
 
 
..........تاریخچه 
* دور دنیا با سمنهای نابینایان بخش پایانی: در ویژه نامه پیشین، به اختصار فعالیت سمنهای نابینایان در ایران را بررسی کردیم و به دو انجمن بزرگ نابینایان در آمریکا سر زدیم. در ادامه، شما را با بزرگترین NGO های نابینایان در اروپا، آسیا و اقیانوسیه آشنا میکنیم. مؤسسه ملی سلطنتی نابینایان انگلستان «Royal national institute of blind people یا به اختصار، RNIB»، قدیمیترین و بزرگترین NGO ویژه نابینایان در اروپا است. تأسیسش به سال ۱۸۶۸ میلادی برمیگردد. مقرش در لندن است و بیش از دو میلیون آسیبدیده بینایی را تحت پوشش قرار داده است. امروزه ملکه الیزابت دوم، اصلیترین حامی RNIB است. این مؤسسه بصورت هیأت امنایی اداره میشود. تعداد اعضای هیأت امنا 24 نفر است که بیش از پنجاه درصد آنها باید نابینا باشند. در سال ۲۰۰۷، مراجعان تلفنی این مرکز ماهانه بیش از ۲۸۰ هزار نفر بوده است. فراهم کردن امکان تعامل با کارفرمایان و توجیه کردنشان در این خصوص که چطور میتوانند از یک نیروی کار دارای آسیب بینایی استفاده کنند، یکی دیگر از فعالیتهای RNIB است. مرکز ارائه تجهیزات ویژه افراد نابینا و کمبینا هم از دیگر سرویسهایی است که در RNIB ارائه میشود. هر آنچه که یک آسیبدیده بینایی ممکن است در زندگی لازم داشته باشد، در این مرکز عرضه میشود. اما یکی از حوزه هایی که RNIB بسیار به آن مینازد، کتابخانه جداً قابل توجهش است. آرشیو کتابخانه ملی نابینایان انگلستان که در سالهای اخیر زیر پرچم RNIB قرار گرفته، بعد از کتابخانه کنگره ملی آمریکا، بزرگترین کتابخانه نابینایان در دنیا است. فقط کتابهای گویا در این مرکز به رقمی معادل 25 هزار عنوان میرسد. تعداد کتابهای بریل و الکترونیکیش نیز بسیار قابل ملاحظه است. در این کتابخانه، تعداد بسیار زیادی کتاب درشت خط نگهداری میشود. Moon Type هم فرمت دیگری است که در این مرکز عرضه میشود که بطور خاص، برای کسانی است که دیر نابینا هستند و بریل را فرا نگرفته اند. فرمتی است که تقریباً شکل حروف بینایی را روی کاغذ به طور برجسته چاپ میکند تا این دسته از نابینایان هم بتوانند مطالعه کنند. آرشیو کتابهای موسیقی آن بسیار غنی است و در این حوزه هم RNIB رتبه دوم را در دنیا دارد. مجموعه کتابهای آموزشی حوزه موسیقی و همینطور پارتیتورهایی که در این مرکز به صورت بریل در آمده، شاید به چند ده هزار عنوان برسد. افزون بر همه اینها، نابینایان میتوانند از طریق کتابخانه RNIB به بیش از 200 مجله و روزنامه که در سطح بریتانیا منتشر میشود، با هر فرمتی که دلبخواهشان باشد، دسترسی داشته باشند. کافی است نسخه مورد نظر را سفارش دهند و در خانه یا محل کار بصورت روزانه دریافت کنند. بعد از مؤسسه سلطنتی بریتانیا، به سراغ یکی دیگر از الگوهای موفق نابینایان در اروپا، یعنی اونسه سر میزنیم. سازمان ملی نابینایان اسپانیا در تاریخ سیزده دسامبر ۱۹۲۸ تأسیس شده است. ۷۱۴۶۰ نفر عضو رسمی دارد که حدود چهل درصد از آنها را نابینایان بالای 65 سال تشکیل میدهند. بیش از ۱۳۶ هزار نفر در بخشهای مختلفِ این سازمان مشغول به کار هستند که بیش از هشتاد درصد این کارکنان از میان معلولان انتخاب شده اند. بنیاد اونسه، وظیفه ارائه خدمات آموزشی و رفاهی به نابینایان را بر عهده دارد. در این بنیاد، مشاوره هایی در جهت ایجاد دسترسپذیری به مراکز مختلف خدمات شهری و سایر حوزه ها داده میشود. این شاخه که در ۱۹۸۸ تأسیس شده، نقش قابل توجهی در برگزاری پارالمپیکها دارد. بنیاد اونسه با شبکه اروپایی توریسم دسترسپذیر که سازمانی در جهت ایجاد امکانات توریستی برای معلولان است، همکاری میکند. از آنجا که اونسه یکی از ثروتمندترین سازمانهای نابینایان در اروپا است، یکی از بخشهای سازمان هم به مدیریت امور مالی و اقتصادی اختصاص یافته است. اونسه در بسیاری از هتلها، رستورانها و مراکز گردشگری اسپانیا سهام دارد و این بخش وظیفه مدیریت سهام سازمان در مراکز تجاری مختلف را بر عهده دارد. یکی دیگر از منابع درآمدی اونسه، فروش بلیت بختآزمایی است. بلیتهای بختآزمایی اونسه در سر تا سر اسپانیا بسیار شناخته شده است و حتی برخی کانالهای تلویزیونی در اسپانیا، ساعاتی را در طول هفته به پخش مراسم قرعه کشی این بلیتها اختصاص میدهند. البته اونسه غیر از کسب درآمد از طریق بلیتفروشی، سعی میکند با چاپ تمهای مختلف بر روی برگه های بلیت بختآزمایی، به ارتقای فرهنگ مردم نسبت به نابینایان هم کمک کند. سرمایه گذاری در حوزه قمار و بازیهای کازینویی هم یکی دیگر از منابع درآمدی اونسه است. مدیران اونسه توانسته اند با مدیریت این درآمدها، شرایط رفاهی بسیار قابل قبولی را برای نابینایان اسپانیایی فراهم کنند. در ادامه، به قاره آسیا سری میزنیم تا ببینیم شرایط نابینایان در یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس چگونه است. انجمن نابینایان النور، مرکزی است که در ۱۹۹۷ و با هدف خدمت رسانی به نابینایان در کشور عمان راه اندازی شده است. مشکل بزرگی که در مورد بسیاری از مراکز خدمات رسانی ویژه نابینایان در آسیا وجود دارد، در خصوص این مرکز هم صادق است. اینگونه مؤسسات، از داشتن اطلاعات کافی به زبان انگلیسی درباره جزئیات تاریخچه و فعالیتهایشان، بیبهره اند. النور در زمینه مسائل رفاهی نابینایان بسیار فعال است. بطور نمونه، اخیراً توانسته طرحی را به تصویب متولیان اقتصاد در کشور عمان برساند که به موجب آن، نابینایانی که از وامهای بانکی استفاده میکنند، بتوانند وامهایی با سودی به مراتب کمتر از سایر افراد جامعه دریافت کنند. این انجمن همچنین تأمین تکنولوژیهای مورد نیاز اعضا از جمله رایانه شخصی و نمایشگر بریل را هم بر عهده دارد. چاپگر بریل، از دیگر اقلامی است که بوسیله این انجمن خریداری میشود. vision Australia، نام بزرگترین مؤسسه غیر انتفاعی در استرالیا است که برای آسیبدیدگان بینایی فعالیت میکند. تأسیس vision Australia، به سال ۲۰۰۴ باز میگردد. یعنی زمانی که چهار انجمن نابینایی در این کشور متحد شدند تا بتوانند بصورت تشکیلاتی فعالیت کنند و با قدرت بیشتری حقوق نابینایان این کشور را مطالبه کنند. در سال ۲۰۰۶، «بنیاد سلطنتی نابینایان کوئینزلند» هم به این اتحاد پیوست و این اتفاق، دامنه خدمات Vision Australia را به مناطق شرقی این کشور هم کشاند. هر کدام از این پنج مرکز که به این اتحاد پیوسته بودند، پیش از این، بخشی از خدمات مورد نیاز نابینایان را ارائه میکردند. رقم خوردن این اتحاد به آن معنا بود که حالا یک مؤسسه بزرگ وجود دارد که همه این خدمات را بصورت متمرکز در اختیار مراجعانش قرار میدهد. در سال ۲۰۰۸ و در ماه ژوئن، مؤسسه سگهای راهنمای استرالیا هم تصمیم گرفت به Vision Australia بپیوندد و با این پیوند، رسماً این مرکز به جایگاهی تبدیل شد که میتواند خدمات مورد نیاز نابینایان را از هر نوعی که باشد در اختیار آنها قرار بدهد. این مؤسسه یک شبکه رادیویی هم دارد که بصورت اینترنتی و غیر اینترنتی قابل شنیدن است. این رادیو بیش از ۳۵ سال است که راه اندازی شده و حالا هشت ایستگاه مختلف دارد. طبق آخرین آمار، هر هفته حدود ۲۵۰ هزار نفر به برنامه های آن گوش میدهند. برنامه های این هشت ایستگاه، موضوعات مختلفی را شامل میشود. علاوه بر برنامه هایی که بطور تخصصی به موضوع نابینایی و موضوعات مرتبط میپردازند، برنامه هایی هم به خواندن مجلات و روزنامه هایی اختصاص مییابند که شنونده های نابینا به آنها دسترسی ندارند. بر روی وبسایت این مؤسسه، تمام جزئیات مربوط به میزان کمکهای مالی و درآمدها و میزان و محل هزینه های مرکز بطور دقیق و شفاف در اختیار اعضا قرار گرفته است. Vision Australia، حدود 27500 عضو ثبت نام شده نابینا دارد. «سرمدی»
* گلواژه: الهی! خواندی تأخیر کردم. فرمودی، تقصیر کردم. عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم. اگر گوییم ثنای تو گوییم. اگر جوییم رضای تو جوییم. الهی! گفتی کریمم، امید بدان تمام است. تا کرم تو در میان است، نا امیدی حرام است. خواجه عبد ا... انصاری
 
 
...........داستان 
* فاطمه خانم. فاطمه خانم ناراحتی قلبی داشت. کارهای سنگین را نمیتوانست انجام دهد و ما هیچ وقت از او کار سنگین نمیخواستیم. فاطمه خانم فقط اتاقها و هال را جارو میزد و اگر حوصله داشت، ناهار هم درست میکرد. بعد مینشست به تلفن حرف زدن؛ با فامیلهایش در آشتیان حرف میزد و درد دل میکرد. او به غیر از خانه ما به خانه دوتا از همسایه هایمان در مجتمع مسکونی میرفت. یکی از آنها، خانواده ای بود که صبحها با آمدن فاطمه خانم زن و شوهر سر کار میرفتند و عصرها با رفتنش برمیگشتند و دیگری یک دفتر تبلیغاتی کوچک بود که کار چندانی نداشت. تی میزد و کامپیوترها و میزها را دستمال میکشید. مدیر دفتر یکی دو بار به او گیر داده بود، اما فاطمه خانم دست رد به سینه اش زده و حالش را جا آورده بود. با اینکه شوهرش از کار افتاده بود و خودش بر و رویی داشت، اما به قول قدیمیها پالانش کج نبود. فاطمه خانم اخبار دفتر را به ما میگفت. شاید از ما هم به آنها میگفت و همه چیزهای خصوصی زن و شوهر طبقه پایین را کف دست ما میگذاشت و بد آنها را میگفت. این گونه مسائل آنقدر جذابیت داشت که گوشهای ما را تیز کند. فاطمه خانم عصر که میشد، کمی از غذایی که خودش پخته بود و غذاهای مانده دیشب و دیروز را با خودش میبرد و ما هر وقت چیزی داشتیم که دیگر به دردمان نمیخورد، به او میبخشیدیم. کفش کار کرده نو، وسایل برقی، یخچال، اتو، تلویزیون... تقریباً دیگران هم با او این رابطه را داشتند. یک بار وقتی مدیر تبلیغاتی شرکت با فاطمه خانم دعوایش شد، صدایشان آنقدر بلند بود که ما در آپارتمان را باز کردیم و سرک کشیدیم و دیدیم فاطمه خانم دارد گریه و نفرین میکند: «حلالت نمیکنم! تهمت میزنی؟» او را آوردیم خانه. مثل ابر بهار گریه میکرد. نمیتوانست حرف بزند. وقتی آرام شد، گفت: «آقای رضایی صد هزار تومن گم کرده، میگه تو برداشتی. دستم بشکنه اگه برداشته باشم.» دلداریش دادیم و من رفتم با آقای رضایی حرف زدم. با اینکه آقای رضایی زنباره بود، اما خداییش آدم بدی نبود. گفتم: «آقای رضایی! خدا رو خوش نمیاد تهمت بزنی. بگرد شاید جایی گذاشتی.» آنقدر عصبانی بود که حرفی نزد. فقط گفت: «نه! مطمئنم برداشته.» آمدم بالا و وقتی دیدم فاطمه خانم حرفش را برید، شک کردم و گفتم: «چی میگفتی فاطمه خانم؟» گریه کرد و گفت: «شما هم جای برادرم. اگه روی خوش بهش نشون میدادم الان اینو نمیگفت.» به نظرم بیراه نمیگفت. شاید آقای رضایی میدید از فاطمه خانم چیزی نمیماسد، میخواست دکش کند. از آن روز به بعد رابطه ام با آقای رضایی کمرنگ شد؛ حتی طوری بیرون میرفتم که او را نبینم که ناچار شوم با او احوالپرسی کنم. حالا دیگر خانم دست به افشاگری میزد و پته آقای رضایی را روی آب میریخت که به زنش خیانت میکند. شبها خانه نمیرود. یک ویلا توی شمال دارد و چیزهای دیگر. در این میان زن و شوهر طبقه پایین هم بینصیب نمیماندند. از اختلافاتشان و از اینکه مهری خانم چاق و تنبل است و کثیف و خانه داری بلد نیست و چند بار هم شوهرش ناچار شده او را بزند که به دفتر تبلیغاتی نرود. ما که با هیچ کس رابطه نداشتیم، حرفهای او ما را از هر رابطه کنجکاوانه ای راحت میکرد. وقتی فاطمه خانم دیگر دفتر تبلیغاتی نرفت، خانه ما بیشتر آمد و چون شتر با بارش در خانه ما گم میشد و خانه ما نظم و نسق درست و حسابی نداشت، فاطمه خانم احساس راحتی بیشتری میکرد؛ بخصوص اینکه ما خیلی به تمیزی و پاکیزگی اهمیتی نمیدادیم و خانه ما بهشت گم شده فاطمه خانم بود. چند بار پولهایمان گم شد، اما به روی خودمان نیاوردیم و چون سرمان شلوغ بود، فکر کردیم خودمان خرج کرده ایم و نفهمیده ایم. یکی دو بار هم طلای ریزی در حد انگشتر و زنجیر مفقود شد که باز هم خیال بد به خودمان راه ندادیم؛ چون بارها فاطمه خانم وسایل مهمتر از اینها را که ما گم کرده بودیم پیدا کرده و به ما برگردانده بود. هر وقت چیزی گم میشد، ما آقای رضایی را لعنت میکردیم که با خباثتش کاری کرده تا هر چیزی گم میشود ما گمان بد به فاطمه خانم ببریم. بیشتر وقتها او روسفید از آب درمیآمد. انگشتر را موقع جارو زدن از زیر مبل پیدا کرد و داد و زنجیر روی جاکفشی بود. این اتفاقات در خانه بینظم ما که احتمال پیدا شدن کفش ورزشی من از توی یخچال وجود داشت، همه شک و گمانهای بد را در ذهنمان از بین برد تا اینکه مهری خانم، عذر فاطمه خانم را خواست و ما شدیم تنها تکیه گاه او و این کار ما را سنگینتر کرد. فقط ماهی یک بار میرفت خانه مهری خانم. نه مهری خانم حرفی زد نه خودش. فکر کردیم مهری خانم فهمیده او حرفش را این ور و آن ور میبرد و دکش کرده؛ اما وقتی یک میلیون تومان از کیف پول من که بعنوان پس انداز توی کتم گذاشته بودم گم شد، دیگر جای شک و شبهه باقی نماند که نمیشود به فاطمه خانم اعتماد کرد. چند بار زنگ زد که بیاید و ما آمدنش را به دلایلی عقب انداختیم و دست آخر گفتیم بعد خودمان خبرش میکنیم. فاطمه خانم رفت که رفت. خیلی زود دلمان برایش تنگ شد. دیگر کسی حرفهای همسایه ها را رد و بدل نمیکرد و هیچ چیز هیجان انگیزی وجود نداشت. هر وقت آقای رضایی را میدیدم، احوالپرسی ساده ای میکردم و رد میشدم. دیگر اخبار تازه ای درباره اش نداشتم و هرچه بود گذشته بود و اهمیتی نداشت. مهری خانم و شوهرش هم میآمدند و میرفتند. فقط سلام و علیک و تمام. فقط یک بار مهری خانم گفت: «راستی از فاطمه خانم خبری ندارین؟» گفتم: «نه!» گفت: «میگفت شما میخواین از زنتون جدا شین. شدین؟» گفتم: «نه بابا! زنا با لباس سفید میان و با لباس سفید تو رو بدرقه میکنن» خندیدیم و هریک رفتیم. خیلی دوست داشتم بدانم فاطمه خانم چه چیزهایی درباره من و زندگی من گفته است. وقتی به خانه مهری خانم دعوت شدم، فهمیدم او هم کنجکاو است بداند ما چه چیزهایی میدانیم. همانطور آقای رضایی بیچاره که نه زنباره بود نه هرزه؛ فقط کمی بذله گو بود و حراف و من مرد بیحیایی بودم که با رکابی توی خانه راه میرفتم و هیچ کمکی به همسرم نمیکردم. به درد نخور و لا ابالی بودم. لباسهای فوتبالم بوی گند میداد و مردی بودم که نه ریخت و قیافه ای داشت و نه پول و پله ای نه عرضه پول درآوردن. تقریباً هفته ای یکی دو بار به خانه هم میرفتیم و کمتر موقعی پیش میآمد که درباره فاطمه خانم حرف نزنیم. انگار قسمت بود او نباشد و ما دوباره غیبت کنیم. یک روز آقای رضایی گفت: «فاطمه خانم در بیمارستان بستری است و میخواهد عمل قلب کند». همه روی هم پول گذاشتیم تا کمکش کنیم. پول خوبی جمع شد و من بردم بیمارستان. این آخرین باری بود که او را دیدم. رنگش مثل گچ سفید شده بود؛ اما چشمهایش از شادی میدرخشید. وقتی گفت: «از همسایه ها چه خبر؟» اشک از چشمهایش پایین ریخت. پسر کوچکش اشک را از روی گونه هایش پاک کرد. من در شرایط بدی بودم و نمیخواستم حرفی بزنم که او را دعوت به کار کنم؛ اما آن موقع این کار احمقانه را کردم و گفتم: «خوب میشی. خودت میای اونجا میبینیشون». خوشحال شد. انگار دنیا را بهش دادند و بعد آرامش عجیبی در چهره اش پیدا شد. این آخرین باری بود که او را دیدم. (برگرفته از کتاب آدمها، نوشته احمد غلامی)
.................گزارش
* اوقات فراغت کودکان نابینا: فروید میگوید: لذت تکرار، لذتی است که از اطمینان پیدا کردن به ثبات جهان ناشی میشود. کودک شادی را در آگاهی از هویت و در توانایی بیان کردن به دست میآورد. کودکان از اینکه از بزرگسالان بخواهند یک قصه یا بازی را مجدداً تعریف یا تکرار کنند، خسته نمیشوند تا زمانی که انرژی آنها کاملاً تمام شود و توان ادامه کار را نداشته باشند. چنانچه برای یک کودک داستان قشنگی تعریف کنید، او به جای اینکه علاقمند به شنیدن داستان جدید باشد، ترجیح میدهد برای چندمین بار داستان قبلی را بشنود. تجربه دوباره یک کار به خودی خود و به وضوح منبع لذت است. بازی وسیله طبیعی کودک برای بیان خودش است و فرصتی است که به کودک داده میشود تا احساسات و مسائل خودش را از طریق بازی بیان کند. در سن 3 تا 6 سال باز کودک وارد مرحله جدیدی میشود؛ یعنی دنیایش را با دیگران قسمت میکند. بازی در دوران کودکی یک کار کاملاً جدی است. در طول بازی کودک مرتباً مهارتهای خود را برای برخورد با محیط اطرافش به کار میگیرد. بازیها را به 3 گروه طبقه بندی کرده اند. 1- بازیهای مربوط به آمادگی جسمی کودک که اعتماد به نفس او را افزایش میدهد که به محیط طبیعی کودک بستگی دارد. 2- بازیهای استراتژیک که در آن، کودک روابط اجتماعی را یاد میگیرد که به فرهنگ و سیستمهای اجتماعیی که کودک در آن است بستگی دارد. 3- بازیهای تصادفی که در آن مسئولیت و کسب موفقیت را یاد میگیرد که به تخیلات و تعامل با ماورای طبیعی مربوط است. در بازی کردن با کودک حتماً شخصیت و خلق و خوی کودک را در نظر بگیرید. کودکی که آرام است، نباید با او بازیهای شلوغ و هیجانی انجام داد و بالعکس. کودکی که متفکر است، بازیهای فکری و معمایی را بیشتر دوست دارد تا کودکی که بیش فعال است. هدف اصلی از بازی لذت بردن است و اگر شما بخواهید در بازی با او حتماً چیزی را واضح به او آموزش دهید، کودک با شما همراهی نخواهد کرد؛ بلکه یادگیری در دل بازی قرار دارد. هدف از یادگیری را شما میدانید و بهتر است در بازی با کودکتان فقط یک همبازی باشید، نه یک معلم یا مادر یا... انگیزش یا کمکهای به موقع، یعنی کمک به رشد تمام قسمتهای جسمی و ذهنی کودک از طریق ایجاد فرصتهایی برای تجربه کردن، کشف کردن و بازی با اشیا. اگر کودک خود را به استفاده از حس لامسه، شنوایی و بویایی در پیدا کردن اشیا تشویق کنید، او چیزهای بیشتری درباره جهان یاد خواهد گرفت و خواهد توانست درباره آنچه که یاد گرفته صحبت کند. اگر شما فعالیتهای مختلفی با فرزندتان انجام دهید، کودکتان نیز مثل سایر کودکان دوران کودکی مملو از شادی و سرگرمی و یادگیری خواهد داشت. کودک در 4 حوزه رشد میکند: 1- مهارت فیزیکی: دستش را بالا میآورد، راه میرود، مینشیند و.... 2- مهارت ذهنی: شما را میشناسد، اشیا را جور میکند، توجه میکند و... 3- مهارت ارتباط گیری: آنچه را که میخواهد به شما میگوید، تکلم تماس چشمی و... 4- مهارت اجتماعی: از اینکه او را در آغوش بگیرید لذت میبرد، بازی میکند، درخواست کمک میکند و... او حین رشد یاد میگیرد خودش به اطراف برود یا با بچه های دیگر بازی کند، در کار خانه کمک کند، به مدرسه برود یا کاری یاد بگیرد. اول برای اینکه بدانید باید با فرزندتان چه فعالیتها و بازیهایی انجام دهید، باید تواناییهای فرزندتان را خوب بشناسید؛  چون اگر فراتر از تواناییش از او بخواهید، اعتماد به نفسش کم خواهد شد و اگر کمتر از تواناییش از او بخواهید، کم کم میفهمد که او را دست کم گرفته اید و عزت نفس "خود ارزشمندیش" کم خواهد شد. برای اینکه تواناییهای فرزندتان را بشناسید، اول باید تواناییهای نرمال یک کودک همسن فرزندتان را بدانید. مثلاً اگر بدانید که یک کودک در 8 ماهگی میتواند به تنهایی بنشیند، آن وقت تا 8 ماهگی، از فرزندتان انتظار نشستن نخواهید داشت و اگر 10 ماهه شد و هنوز نمینشست، آن وقت متوجه تأخیر رشدی او شده و اقدامی خواهید کرد. برای این کار جداولی وجود دارد که توانایی طبیعی کودک را در هر سنی بیان کرده و بهتر است به این جداول رجوع کنید. قدم بعدی این است که تواناییهای فرزندتان را از فیلتر نابینایی هم بگذرانید. یعنی کدام توانایی فرزندتان با نابینایی محدود میشود؟ بسیار مهم است که کاملاً واقعبینانه قضاوت کنید یا بالعکس. مواردی را که کودک نابینای شما به کمک نیاز دارد، مشخص کنید. در هر چهار مقطع فوق (جسمی، ذهنی، ارتباطی، اجتماعی). قدم بعد این است که توانمندیهای کودکتان را با زندگی روزانه خانواده متناسب سازید. با تبدیل فعالیتهای روزانه به تجربیات یادگیری، آموزش کودکتان برای شما آسانتر خواهد شد. مثلاً زمانی که با کودک خود به بازار میروید، صداها و بوهای حس شده را برایش توضیح دهید یا در آشپزخانه با بازی و شادی بوی انواع مواد را به او آموزش دهید یا ضمن کار کردن در خانه، درباره کاری که انجام میدهید توضیح دهید؛ حتی در جمع خانواده و دوستان و همسایگان میتوانید آنها را تشویق کنید در کارهای شما شرکت کنند؛ چرا که اطرافیان دوست دارند کمک کنند، ولی چون بلد نیستند، ممکن است باعث ناراحتی شما یا فرزندتان شوند و حتی در جمع دوستان و همسالان کودکتان میتوانید به آنها نشان دهید که چگونه بازی خود را تغییر دهند؛ بطوری که فرزند شما نیز وارد بازی شود. سپس آنها را تشویق کنید خودشان راههای جدید را پیدا کنند. در بازی و آموزش به فرزندتان موارد زیر را در نظر بگیرید: فقط شما متخصص امور فرزندتان هستید؛ یعنی هیچ کس به اندازه شما فرزندتان را نمیشناسد؛ حتی اگر پزشک یا پرستار یا معلم واردی را به شما گوشزد کردند، حتماً بر اساس شناختی که از فرزندتان دارید آن توصیه ها را اجرا کنید؛ چرا که هر کودکی با کودک دیگر متفاوت است. بگذارید کودکتان خودش رهبری را به دست گیرد. کودک شما اگر به چیزی علاقه پیدا کند، با آن بازی میکند و همین زمان بهترین فرصت برای یادگیری موارد جدید به کودک است. اگر به کودک اجازه دهید خودش بازی کند، به او نشان میدهید که در انجام کارهایش نوعی کنترل دارد و او میفهمد که انتخاب با خودش است، نه با مادرش و این باعث میشود به بازی و یادگیری ادامه دهد. هر چقدر بیشتر با فرزند خودتان بازی کنید، بهتر میتوانید فعالیتهای مورد علاقه او را پیدا کنید و هر آنچه که او را آزرده میکند نیز خواهید شناخت. هر بازی که با او میخواهید بکنید سعی کنید اول خودتان با چشمان بسته آن بازی را انجام دهید. این کار باعث میشود شما بتوانید وارد دنیای ادراکی فرزندتان شده و از زاویه دید او دنیا را ببینید. زمانی که میخواهید با او بازی کنید یا کاری را به او آموزش دهید، بهتر است پشت سرش بنشینید. در این صورت او بهتر شما را درک میکند و زمانی که میخواهد همان کار را بکند، اگر میخواهید کمکش کنید، ابتدا از او اجازه بگیرید و دستتان را روی دستش قرار دهید. پس از یاد دادن یک مهارت، پیگیر باشید و آن مهارت را به همان روش قبلی و یکسان بارها به او آموزش دهید؛ اما انواع متفاوت فعالیتها را در یک روز انجام دهید؛ چون کودکان به یک چیز به مدت طولانی علاقه نشان نمیدهند. وقت کافی برای انجام یک فعالیت به کودکتان بدهید. عجله نکنید و صبر و حوصله به خرج دهید؛ ولی اگر این کار برایتان سخت بود، میتوانید چشمان خود را ببندید و خود را در حال انجام آن فعالیت تصور کنید. آنگاه بهتر میتوانید فرزندتان را درک کنید. مراحل انجام فعالیت را برای کودکتان توضیح دهید تا بفهمد چقدر از کار انجام شده و چقدر از کار باقی مانده است. آنچه را که در اطراف کودکتان میگذرد، برای او توضیح دهید تا از اطرافش مطلع شود. مراحل یادگیری را به خاطر بسپارید. کودکتان را به مستقل بودن تشویق کنید؛ چرا که کمک کردن زیادی به کودک فرصت یادگیری را از او میگیرد. از باقیمانده بینایی کودکتان بیشترین استفاده را بکنید. مثلاً اگر حس میکنید در نور بهتر میبیند، کودک را در حیاط خانه روی زیر انداز با اسباب بازیهایش بگذارید و خودتان دورتر مشغول کارهایتان شوید. «میرلو، دکترای روانشناسی»
 
 
...............سرگرمی 
* بازیهای نوروز به سبک امروز: کیست که نام بازی شیرین باقلوا را نشنیده باشد؟ یک بازی اندرویدی شامل یک جدول متشکل از حروف به هم ریخته که کاربران باید در دل بینظمی، به دنبال پیدا کردن یک نظم باشند و کلماتی را که در جدول پنهان شده، پیدا کنند. بازیهایی از این دست تقریباً برای همه زبانها به وجود آمده است و به راحتی قابل دانلود است؛ اما بد نیست به سراغ نمونه انگلیسی آن برویم که هم با Talkback بطور کامل سازگار است و هم به درد کسانی میخورد که مشغول فراگیری زبان انگلیسی هستند. این اپلیکیشن را میتوانید در فروشگاه Play با نام «Word Search» جستجو کنید. بعد از نصب و اجرا، شما وارد محیطی خواهید شد که از یک جدول تشکیل شده است. بازی با یک جدول پنج در پنج آغاز میشود. در هر خانه، یک حرف نوشته شده و در دل این ۲۵ حرف، یک کلمه پنهان است. کلمه به شکل به هم پیوسته در جدول گنجانده شده؛ به این معنا که مثلاً اینطور نیست که حرف اول کلمه در خانه ۴ و حرف دوم در خانه ۷ باشد. ممکن است پاسخ، در جدول، از راست به چپ یا بالا به پایین یا بالعکس چیده شده باشد. میتوانید کلمه را پیدا کنید و با لمس حروف تشکیل دهنده آن به مرحله بعدی بروید. بازی از یک جدول پنج در پنج شروع میشود و در ادامه حتی به جداول ۱۴ در ۱۴ هم بر خواهید خورد. هر مرحله شامل ده کلمه است که با پیدا کردن هر ده تا میتوانید به مرحله بعد بروید. کلماتی که به عنوان پاسخ در نظر گرفته شده، ممکن است از ۳ تا ۱۴ حرف داشته باشد. پایان مشخصی هم برای بازی در نظر گرفته نشده است و هر چقدر که بخواهید میتوانید این بازی را ادامه دهید. بازی Word Search میتواند برای آنها که مشغول به یادگیری انگلیسی هستند، در زمینه مرور واژه ها و یادگیری کلمات جدید و تمرین املای انگلیسی، کمک شایانی بکند
 
...........کشکول
* جدول اشتراک در انتها: در این جدول 17 گروه داریم که هر گروه از دو سؤال تشکیل شده است. پاسخ سؤالات در هر گروه پنج حرف دارند که حرف انتهایی پاسخ اول، حرف انتهایی پاسخ دوم را تشکیل میدهد که این حروف در انتها رمز جدول را که ضرب المثل ایرانی است، تشکیل میدهند. سؤالات: گروه اول: (کلبه-از دروس دبیرستان) گروه دوم: (آشکار-کشتیبان) گروه سوم: (مطلع و آگاه-عکس تبلیغاتی) گروه چهارم: (شالوده-نقاب زنان) گروه پنجم: (باز کردن-سازمان) گروه ششم: (مقرری-واجب و لازم) گروه هفتم: (صمغ الکتریکی-میل به غذا) گروه هشتم: (خلوص و وضوح-گنجایش) گروه نهم: (نمایان-شخص آزار دهنده) گروه دهم: (بیماری همه گیر امروزی-سردار ایرانی) گروه یازدهم: (به کاری دست زدن-به دار مجازات آویختن) گروه دوازدهم: (درودگری-هر هفته یک بار) گروه سیزدهم: (انتخاب شده-رنگها) گروه چهاردهم: (محبوب-مواخذه) گروه پانزدهم: (آش ماست-بردبار) گروه شانزدهم: (ردیاب-اخوی) گروه هفدهم: (نقصان-از درختان). 
* جدول از شهر تا شهر: در این جدول 20 سؤال به شما دادیم که پاسخهای پنج حرفی دارند و دو حرف آخر هر پاسخ در اول پاسخ بعد تکرار میشود. پاسخ سؤال اول آبعلی است و پاسخ سؤال دوم با "لی" آغاز میشود. پاسخ سؤال آخر نیز میشود سردشت که نشان میدهد پاسخ سؤال 19 با "سر" پایان مییابد. این جدول رمز ندارد. سؤالات: ۱. دوغ آن معروف است 2. سخنان بیهوده و بی معنی 3. شهری در کردستان عراق 4. از اسامی پسرانه ترکی 5. رهایی 6. ملاقات 7. فرستادن 8. آغشته کردن 9. رودی در روسیه که به دریای سیاه میریزد 10. چلچله 11. از درختان جنگلی با برگهای پهن 12. از رؤسای جمهوری آمریکا 13. نوعی پارچه کشباف 14. خرس درختی 15. سگ فضانورد 16. کم کردن 17. تنبل 18. شهر توریسم مذهبی عراق 19. شهری در شمال کشورمان 20. یکی از شهرستانهای مرزی و کردنشین استان آذربایجان غربی.
* حرفهای تکان دهنده: «در دنیا خط مستقیم وجود ندارد و تمام خطوط بدون استثنا منحنی و دایره وار است و اگر این خط کوچکی که در نظر ما مستقیم جلوه میکند، در فضا امتداد یابد، خواهیم دید که منحنی است.» آلبرت انیشتن – الهی! اگرچه بهشت چون چشم و چراغ است، بی دیدار تو درد و داغ است. دوزخ بیگانه را بنگاه است و آشنا را گذرگاه است و عارفان را نظرگاه است. الهی! اگر مرا در دوزخ کنی، دعوی دار نیستم و اگر در بهشت کنی، بی جمال تو خریدار نیستم. الهی! من به حور و قصور ننازم، اگر نفسی با تو پردازم، از آن هزار بهشت سازم. الهی! من کیستم که تو را خواهم، چون از قسمت خود آگاهم، از هر چه میپندارم کمترم. خواجه عبد ا... انصاری
 
 
Page Generated in 0/0069 sec