وی افزود: از آنجا که من در ازدواج نخستم شکست خورده و بیسرپناه بودم وقتی دیدم ایوب مرد خوبی است و میتواند مرا خوشبخت کند، بدون هیچگونه پرسوجو به عقد وی درآمدم.
ایوب همه امکانات زندگی را برایم مهیا کرد، طوری که هیچگونه کم و کاستی در زندگی نداشتم و همیشه تصور میکردم خوشبختترین زن دنیا هستم و همسرم بهترین مرد دنیا! اما مدتی بعد اخلاق و رفتار ایوب تغییر کرد و شوهرم مدام بهانهگیری میکرد تا جایی که شنیدم نباید زیاد به خانه پدر و مادرم رفت و آمد داشته باشم.
همه شرایط را پذیرفتم، از این که دوباره طلاق بگیرم وحشت داشتم، تصور میکردم این پایان بدخلقیهای شوهرم است اما ایوب دست بردار نبود، وی گاه و بیگاه بدون هیچ دلیلی مرا به باد کتک میگرفت و زندگی را برایم جهنمی کرده بود.
زن جوان گفت: «شوهرم بیرحمانه با کمربند به جانم میافتاد. دیگر تحمل شکنجههای او را ندارم، به ستوه آمدهام به خاطر همین از شوهرم به خاطر بیرحمی و بیعاطفگیاش شکایت دارم.بازپرس پرونده وقتی با ادعاهای این زن دستور احضار شوهرش را صادر کرد ایوب با سری باندپیچیشده پیش روی بازپرس نیکزاد ایستاد و گفت: درآمد مالی خوبی دارم از روزی که زندگی زیر یک سقف را با این زن آغاز کردم روزگارم سیاه شده است.
مادرش در زندگیمان خیلی دخالت میکند و همسرم نیز تنها گوش به فرمان مادرش است و هرچی مادرزنم بگوید را انجام میدهد. در مدت چهارسال زندگی مشترکی که با همسرم داشتهام، تصمیمگیرنده اصلی مادرش بود،
وی باید برای ما برنامهریزی کند که کجا برویم کجا نرویم! بدتر از همه من هرچی گوشت و مرغ به خانه میآورم همسرم همه آن را به خانه مادرش میبرد این درحالی است که من راضی نیستم، به خاطر همین با همسرم دعوا کردم و خواستم دست از این کارها بردارد.
بر سر همین ماجرا همسرم لیوان شیشهای را به سمت من پرت کرد و به پیشانیام کوبید و من به خاطر خونریزی به درمانگاه رفتم.مرد جوان گفت: تا امروز به خاطر بچهمان سکوت کردهام و این درحالی است که بارها تصمیم به طلاق گرفتهام. من به خاطر بچه دوسالهمان پایبند زندگی با وی هستم و اگر خسته شوم دیگر نمیتوانم شرایط را تحمل کنم.
زن عصبانی که با ادعاهای شوهرش مواجه شده بود به بازپرس نیکزاد گفت: من از خودم دفاع کردم، دیدم شوهرم به من حمله کرده است مجبور شدم لیوان را به سمتش پرتاب کنم، وضعیت مالی خانوادهام خوب است و نیازی به مرغ و گوشت خانه من ندارند و شوهرم اینها را بهانه کرده است، من نیز همسرم و بچهام را دوست دارم اما نمیخواهم هر روز با وحشت بیدار شوم.
بنا بر این گزارش پس از جلسه تحقیق، این زن و شوهر باهم آشتی کردند و پذیرفتند آرامش را به خانهشان بازگردانده و فضای آرامی برای کودکشان فراهم کنند.