شناسه خبر: 3762 منتشر شده در مورخ: 1393/2/30 ساعت: 13:31 گروه: اجتماعی  
آموزش تحرک و جهت یابی از زبان یک نابینا

آموزش تحرک و جهت یابی از زبان یک نابینا

چند ماه پیش آرلین هیل مقاله ای در مورد آموزش سفر با عصای نابینا نوشت که در زیر ترجمه آن را می خوانید.

وقتی از من خواسته شد تا این مقاله را بنویسم, متحیر بودم که چه چیز می توانم بگویم. از من درخواست شد تا در مورد هرگونه مشکلی که افراد نابینا در آموزش تحرک و جهتیابی دارند بنویسم. به عقیده من این تصور  یکی از بزرگترین سوء برداشتها در زمینه نابیناییست. این تفاوتها, فلسفی و عملی, برخاسته از روشهای متفاوتیست که آموزشگاران بینا و نابینا به کار می گیرند.

من در ایوا بزرگ شدم. در هر دو گونه دبیرستانهای  بینایی و نابینایی به نامهای وینتون و ناکسویل تحصیل کردم, دبیرستانهای عمومی و محلی واقع در محل زندگیم. من هیچوقت تا زمانی که بزرگ شدم عصا دستم نگرفتم. معتقد بودم که عصا مخصوص نابیناهاییست که تواناییشان از من کمتر است. حالات  رفتاری من با بیشتر افراد بینا فرقی نداشت. یک باور رایج وجود دارد که افراد نابینا  زمانی که در جهتیابی مستقل شوند هنوز به طور کامل توانا نیستند. با وجود این آموزش دهندگان بسیار خوب نابینا این نظر را رد میکنند,آنان بر این عمل پافشاری میکنند چرا که بیشتر بیناها از تجربه آموزش با چشمان بسته برخوردار نیستند.

پس از فارغ التحصیلی در دبیرستان, به عنوان یک دانشآموز در کمیته نابینایان ایوا واقع در دس مون شدم, جایی که مرا با  با عصای سفید بلند آشنا کرد, به اندازه ای بلند که به زیر چانه ام میرسید. به کمک یک آموزشدهنده بینا که تجربه آموزش با چشمان بسته را داشت آموختم که چگونه از این عصا استفاده کنم. به سرعت بر من آشکار گشت که این عصا تنها یک نماد نابینایی نیست, بلکه ابزاریست برای تحقق آزادی واقعی. من الآن به مدت سی سال است که از این وسیله استفاده میکنم و, هرچه زمان میگذرد, طول عصای من افزایش می یابد تا جایی که الآن هم قد خودم است. بعضیها ممکن است این حقیقت را عجیب و غریب بدانند با این وجود, هنگامی که یکی از آنها از نظر مهارت و اعتماد به نفس رشد میکند, راه رفتن و قدم برداشتن دیگری نیز به طور طبیعیبهبود می یابد. بدین ترتیب یکی نیازمند فاصله توقف است تا در مقابل موانع بل قوه واکنش نشان دهد, و طول افزایش یافته فواصل را براورد کند.

رشته تحصیلی من پس از عضویت در کمیته نابینایان ایوا در رشته تحصیلات استثنایی, گرایش آموزش به افراد کمتوان ذهنی بود. من به مدت چند سال در بیمارستان مدرسه به نابیناها و کمتوانان ذهنی به طور خصوصی آموزش میدادم. و سپس سه سال در بخش خدمات و صنایع نابینایان ماریلند در بالتیمور به نابیناها درس دادم و نه سال در مرکز نابینایی لویزیانا واقع در  راستون, لویزیانا, جایی که در حال حاضر آنجا مشغول به کار هستم.

آنگونه که من فهمیدم, بزرگترین تفاوتها  میان آموزگاران بینا و نابینا فلسفی هستند. روشهای متفاوت طبیعتا از فلسفه های متفاوتی پیروی میکنند. به نظرم میرسد که تنوع در تکنیکها سبب بروز برخی مثلا مشکلاتی میشود که ما آموزش دهندگان نابینا با آن مواجه هستیم.

از چیزی که ما آن را تحرک و جهتیابی می نامیم شروع می کنیم متخصصین جهت یابی در مقابل آموزگاران عصا زنی. به عنوان یک فرد نابینا به نابیناهای دیگر آموزش میدهم که چگونه از عصا استفاده کنند. تکنیک, یکی از ساده ترین و قابل فهمترین مواردیست که بیشتر دانش آموزان  آن را به آسانی یاد می گیرند. با این وجود, آنچه این تکنیک را تحت الشعاع قرار میدهد به نظر میرسد تفاوت در آموزگارانشان است. آنهایی که توسط یک آموزش دهنده نابینا تعلیم دیده اند و آنانی که تحت آموزش یک آموزگار بینا بوده اند. زیرا که آموزش اخیر به  دانش آموز اعتماد به نفس و مهارت حل مشکلات ضروری را می بخشد که قدم بلندیست برای تحقق آزادی واقعی. متخصصین تحرک و جهتیابی, به نظر بیشتر وقتشان را برای تکنیکهای قبل از عصا زنی , آموزش توسط فرد بینا و روشهای محافظتی  صرف می کنند. برای مثال, بیشتر آموزش دهندگان نابینا, همچون  من, برای آموزش دادن به دانش آموزهایمان از روش عصا زدن در یک مسیر مشخص استفاده میکنند. ما آنها را به مسیرهای مشخصی که با دقت برای دانش آموزان مناسب سازی شده است می فرستیم تا به آنها آموزش دهیم که چگونه با مشکلات متعدد راه رفتن مواجه شوند, و چگونه در حل مشکلات شخصی و ضروری خود مهارت کسب کنند.

به عنوان یک نابینایی که هم عصا میزنم و هم عصا زدن  را آموزش میدهم, معتقدم که دو نکته  عصاصی برای اینکه یک عصا زن مستقل شویم وجود دارد. اینها کلیدهایی هستند که نابینا را یک عصا زن واقعی می سازند: اعتماد به نفسو  مهارت حل مشکلات. ایجاد  اعتماد به نفس به اندازه ایکه در آموزش رانندگی مهم است,  برای یک نابینا نیز  همانقدر اهمیت دارد که یاد بگیرد مستقلانه با عصا راه برود. هنگامی که یک کودک بزرگ میشود, بیصبرانه در انتظار این است که روزی بتواند رانندگی کند, اما وقتی که برای بار اول پشت فرمان مینشینند, این امر برایشان بسیار ترسناک است. دقیقا چنین حقیقتی در مورد یک نابینا هم صدق میکند: او زمانی که برای اولین روز با عصا بیرون میرود بسیار برایش ترسناک به نظر می رسد, چرا که این شرایط برایش غریب و نا آشناست و نیازمند رشد و تکامل مهارتهاست. آزار از ترافیک و داشتن تفکری در مورد  یک وحشت بلقوه ممکن است بر  بیشتر نابیناهایی که از عصا استفاده میکنند چیره شود, دقیقا احساسی که یک راننده جوان نیز پشت فرمان یک ماشین پر سرعت دارد. در هر دو گروه, وقتی که از اولین سفرشان (با عصا یا با اتوموبیل) بر می گردند همه چیز از نظر آنها عالیست یا حداقل به بدیی که در ابتدا فکر می کردند نیست. بدین ترتیب, هر سفر از سفر قبلی ترسش کمتر می شود. هرچه زمان می گذرد, راننده ها, دقیقا مانند نابیناهای عصا زن, اعتماد به نفسشان افزایش می یابد تا جایی که به طور واقعی خود را باور میدارند.

بیشتر افراد, چه بینا و چه نابینا, بسیار مایلند که به آنچیزی که دیگران از آنها انتظار دارند برسند. اگر آموزش دهنده آنها از آنان انتظار زیادی داشته باشد آنها نیز از خود انتظار بالایی دارند,آنها می آموزند که به همه جا تقریبا بدون نیاز کمک کسی بروند.

یک نابینای ماهر در عصا زنی توانایی خود را در دست و پنجه نرم کردن با موانع باور دارد و توقع دارد که بتواند تمام سختیهای راه را در طی هر روز مرتفع کند. بیشتر بیناها, مگر آنهایی که با چشم بسته آموزش دیده اند, نمیپذیرند که نابینا بتواند از خطرهایی که روزانه با آنها مواجه میشود به سلامت گذر کند. در حالی که یک آموزگار نابینا دایما با این درد سرها روبروست, و از دانشآموز انتظار دارد و نیز تشویقش میکند که مانند او عمل کند.

نکته اساسی بعدی که قبلا گفته شد, مهارت های حل مشکلات است, که برای هر دو گروه رانندگان و نابیناهایی که از عصا استفاده می کنند اهمیت بالایی دارد. آیا این فرد میتواند که بیاموزد تا از محیط اطراف استفاده کرده  و جهت خود را حفظ کند و یا, وقتی راه را گم کرد, دوباره مسیرش را پیدا کند؟ ما به رانندگان یاد می دهیم که هیچوقت نگاه کردن به اطراف را فراموش نکنند. یک راننده ماهر, همیشه دنبال راهنما ها, علایم, طرح های ترافیک, و همچنین تابلوهای ترافیک میگردد. من نیز به عنوان یک آموزگار جهتیابی به نابیناها یاد میدهم که از هر آنچه اطرافشان هست برای چنین منظوری استفاده کنند, از نور خورشید و وزش باد به عنوان ابزارهای پیدا کردن مسیر, تابلوهای ترافیک, حس بویایی, صداهای آشنا و ناشناس, و علامتها و موانعی که به وسیله عصا احساس میشوند. این مهارتها از قبیل (شنیدن, استفاده از نور خورشید , پیدا کردن موانع توسط عصا و ارزیابی سریع موقعیت) همه و همه میبایست آموزش داده شود. چه کسی این مهارت ها را بهتر از شخصی که به گروه خودشان تعلق دارد می داند؟ فردی که هرروز به گونه ایروان, امن و کارا عصا میزند. البته این بدین منظور نیست که هر نابینای مستقلی میتواند عصا زدن را آموزش دهد. با وجود این, یک معلم قابل که  در اثر تمرینهای روزانه عصا زنی مستقل شده است, می تواند این دانش و مهارت را به آسانی و به طور طبیعی به دیگر نابیناها انتقال دهد.

این بسیار مهم است که, آموزگار نابینا برای چند بار  اول به همراه  هر دانش آموز جدید به بیرون برود, و سپس او را از نزدیک زیر نظر داشته باشد, بخصوص زمانهایی که دانش آموز به مشکل بر می خورد. برخی معتقدند که راه رفتن خیلی زیاد هم از ضعفهای یک معلم نابیناست. یک آموزگار بینا با تکانی اندک از داخل اتومبیل خود در مکانی راحت و مناسبترین دما میتواند دانش آموز را تحت کنترل داشته باشد, در حالی که آموزگار نابینا همیشه بیرون است و باید هرگونه شرایط آب و هوایی را تحمل کند. با این وجود, چون معلم نابینا همیشه بیرون است, به سرعت و به آسانی میتواند در صورت لزوم با دانش آموز ارتباط برقرار کند. پیش از هرچیزی, برقرار کردن ارتباطی پایدار با یک دانش آموز ضروریست تا بتواند علامتها را پیدا کند, به صداهای اطراف و بخصوص صدای ماشینها گوش بدهد, به خوبی از میان ماشینها رد شود و موارد دیگر. بنابراین, آنچه که بیشتر متخصصان بینا آن را مشکل خطاب میکنند, من یک مزیت میدانم.اکثر این مهارتها لازم است که بیش از یک بار تمرین شوند, برخی اوقات هم نباید به صرف گفتن اکتفا کرد. بیشتر مواقع روش یاد دادن به وسیله گرفتن دست به کار می آید. معلم نابینا آنجاست که فورا راهنمایی و کمک رسانی کند.

طبق عقیده آموزش دهندگان بینا, بزرگترین مشکلی که معلمهای نابینا با آن مواجه هستند, این است که آنها نمیتوانند محیط اطراف دانش آموز را ببینند تا از او در برخورد با شاخه های درختان, ساختمانها و دیگر موانع محافظت کنند. من موافق نیستم. این یک تفاوتیست مشروع در فلسفه ای حرفه ای. متخصصین بینا در امر تحرک و جهتیابی, به طور امنیتی و محافظتی با دانش آموزان نابینای خود برخورد میکنند, در حالی که آموزگاران نابینا از رویکردی واقعگرایانه در آموزش خود استفاده میکنند.

به نظر میرسد که متخصصین بینا بر این باورند که یک فرد نابینا نیاز به حفاظت و حمایت دارد و نمیتواند با استقلالی کامل به هرجایی که میخواهد برود. آموزگاران نابینا خود عصا زنهای مستقلی هستند, و میدانند که دانش آموزان بی تردید میتوانند به خوبی آنها و حتی بهتر از آنها عصا بزنند, فقط به شرط اینکه اعتماد به نفس خود را بالا ببرند. این یک واقعیت است که بر سر راه شاخه درخت وجود دارد, و ممکن است نابینا با آن برخورد کند. همانگونه که برخی اوقات در مسیر او ساختمان سازی  وجود دارد. دانش آموز باید یاد بگیرد که چگونه این موانع را پیدا کند و چگونه با آنها مواجه شود. به منظور یادگیری مهارت حل مشکلات, این یک مزیت است که در طی آموزش در فضای واقعی عصا زنی تمرین شود. اگر از دانش آموز هنگام تمرین در فضاهایی که هر روز با آنها سر و کار خواهد داشت محافظت شود, بی شک وقتی که آموزش پایان یابد او عصا زنی مستقل نخواهد شد. زیرا, معلمهای بینا که از روشهای حفاظتی استفاده میکنند, به دانش آموز یاد نمیدهند که چگونه با مشکلات و موانعی که در بالا ذکر شد مواجه شوند, او هم طبیعتا به این نتیجه میرسد که برای یک فرد نابینا غیر ممکن است تا از پس آنها بر آید. از سوی دیگر, اگر در مدت آموزش دانش آموزان با چنین موانعی مواجه شوند, آنها خواهند آموخت که میتوانند با هر مانعی که هنگام راه رفتن سر راهشان قرار میگیرد روبرو شوند و آن را از پیش رو بر دارند.

در ابتدا دانش آموزان نابینا می ترسند و نیاز به  تشویق دارند. دیدن نابینا هایی که به طور ماهرانه و مستقل از عصا استفاده میکنند, میتواند عامل محرکی شود برای کاهش ترس این دانش آموزان. همه ما, بینا یا نابینا, هنگام قرار گرفتن در شرایط جدید دنبال الگوهایی مؤثر در آن زمینه میگردیم. آموزگار نابینا میتواند الگوی قابل اتکایی برای دانش آموزی که تازه دارد عصا زدن را یاد میگیرد باشد.

با گفتن همه اینها, من معتقدم که بزرگترین مشکلی که یک معلم نابینا با آن مواجه است, تبعیضیست که همتاهای بینایش نسبت به او قایل میشوند.به مدرسین نابینا گفته میشودکه با وجود تربیت دانش آموزهای ماهر و موفق در این زمینه, نمیتوانند این کار را به خوبی انجام دهند. بنا به تجربه شخصی خود, بیشتر نابیناها ترجیح میدهند که از یک آموزگار نابینا جهتیابی را یاد بگیرند, به این دلیل که آنها به توانایی آموزش دهنده ایمان دارند و همچنین بر این باورند که مهارتهای او کاملا صحیح و امتحان شده است و روزانه توسط هزاران هزار نابینا به کار گرفته میشود. اینکه  همواره به شما گفته شود که در انجام کاری که میتوانی انجام دهی فقط به علت نابینا بودنتشایسته نیستی, ممکن است به مسأله ای بزرگ تبدیل گردد. البته خوشبختانه, موفقیت نابیناهای زیادی که توسط متخصصین نابینا آموزش دیده اند تا حد زیادی خلاف این نظر را ثابت کرده است.

حال این نتایج را با مهارتهای عصا زنی نابیناهای محافظت شده و حمایت شده که نزد معلم های بینا آموزش دیده اند مقایسه کنید. من قصد این را ندارم که بگویم حرفه آموزش عصا زنی باید محدود به افراد نابینا شود. من فقط میخواهم که بگویم ما, به عنوان آموزگاران نابینا, از روشهای معتبری در تدریس خود استفاده میکنیم که در جایگاه خود شایسته احترام است. روشهای جایگزینی که اموزش دهندگان نابینا به کار میگیرند, دقیقا گواهی دهنده همان روشهای رایجیست که متخصصین بینای تحرک و جهتیابی استفاده میکنند.

در پایان باید گفت, مشکلی که آموزگاران نابینا همواره با آن مواجهند این است که آنها به طور واقعی از سوی انجمنها و مراکز توانبخشی نابینایان و کمبینایان تأیید نمی شوند. زیرا روشهای ما متفاوت است, معلمهای نابینا از حقوق بالایی که توسط بسیاری از دولتها و بخشهای خصوصی به متخصصین بینا تعلق می گیرد محروم هستند. من به برخی از آگهی های استخدام متخصص تحرک و جهتیابی نگاهی انداختم, هزینه اش باور نکردنی بود. ما آموزش دهندگان نابینا به سادگی نمی توانیم در این مشاغل استخدام شویم چرا که نمی توانیم نیازهایی را که یک متخصص بینا برطرف میکند پاسخگو باشیم, با این وجود ما صدها نابینا را یاری کرده ایم که به استقلال کامل برسد.

من احساس میکنم که این مقاله زیاد از مشکلاتی که آموزگاران نابینا در کارشان با آن مواجهند حرفی به میان نیاورد. این به این خاطر است که, پس از مدتها جست و جو کردن در ذهن خود, صادقانه به این نتیجه رسیدم که من معتقد نیستم مدرسین نابینا مشکلات زیادی دارند که از متخصصین بینا تمییزشان می دهند. باتمام صداقتی که تا به حال از خود سراغ داشته ام, بعد از 12 سال آموزش در کلان شهرها با اتوبوس و مترو و شهرهای کوچک با تاکسی و همچنین پیاده. بزرگترین و متداولترین مشکلی که معلمهای نابینا با آن روبرو هستند دوگانگی فلسفی نابیناییست, تأیید نشدن آموزگاران نابینا که به علت تأیید بیشتر آموزگاران بیناست. اگر روزی این تبعیض از میان برداشته شود, بدون شک فضای زیادی برای متقاضیان نابینا به منظور آموزش در این حرفه مهیا خواهد شد؛ بنابر این, موقعیتهای زیادی هم برای افراد نابینا فراهم خواهد گردید تا یاد بگیرند یک عصا زن مستقل شوند.

مترجم: مجتبی پاشایی

 

  twitter linkedin google-buzz facebook digg afsaran
کلید واژه
 
نظرات بینندگان
ده باشی 1393/2/30 - 21:45
rateup1
ratedown0
پاسخ
comment آفرین به اقای پاشایی مترجم جوان و خوش آتیه. ترجمه بسیار خوبی است.
مجدابادی 1393/10/4 - 14:09
rateup0
ratedown0
پاسخ
comment سلام با توجه به پیشرفت تکنولوژی از جمله رباتیک و تصویر برداری و نرم افزارهای تشخیص هوشمند اجزای تصویر و یا تشخیص متن در تصویر و همچنین دستگاه های GPS یا موقعیت سنج و تبلت های لمسی و نرم افزار های هوشمند و دور بین های مدار بسته و هوشمند و همچنین دستگا ههای فرمان پذیر صوتی و کنترل از راه دور مواردی هستد که میتواند محیط زندگی را برای افراد که مشکل بینایی دارند را خیلی مطلوب تر نماید. من چند وقته که میخوام وارد دنیای نابینایان شده و با کمک آنان از موارد فوق بهترین بهره را با حداقل هزینه و بهترین استفاده را برای عموم افراد این قشر فراهم سازیم. برای استفاده تجهیزات و ایده ها با ید با دیدگاههای افراد و شناخت محیط اطراف و یا خواسته هایشان در جاههای مختلف (مثلا در خانه وپیش افراد خانواده و یا در
نظر شما
لطفا جهت تسهیل ارتباط خود با ایران سپید، در هنگام ارسال پیام این نکات را در نظر داشته باشید:
1.ارسال پیام های توهین آمیز به هر شکل و با هر ادبیاتی با اخلاق و منش اسلامی ،ایرانی ما در تناقض است لذا از ارسال اینگونه پیام ها جدا خودداری فرمایید.
2.از تایپ جملات فارسی با حروف انگلیسی خودداری کنید.
3.از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری کنید.
4. ثبت نظرات در سايت ايران سپيد براي هر نظر حداکثر 400 واژه است.
نام:
ایمیل:
نظر: *