شناسه خبر: 11104 منتشر شده در مورخ: 1396/1/17 ساعت: 10:23 گروه: اجتماعی  
تحصیل دختران را جدی بگیرید حتی اگر نابینا باشند

تحصیل دختران را جدی بگیرید حتی اگر نابینا باشند

با به دنیا آمدن فرزند هر پدر و مادری دغدغه جدی برای آینده زندگی کودکش دارد که مهم‌ترین بخش آن تحصیل است، آنچه آینده خوب و درخشانی را می‌تواند برای هر فردی رقم بزند تحصیل به موقع، خوب و با کیفیت است اما در این گزارش زندگی کسی را ورق می زنیم که به موقع پایش به مدرسه باز نشد و برای رسیدن به جایگاهی که دارد فراز و فرودهای بسیاری را طی کرده است. اما برای آنکه دیگران با این مشکلات دست و پنجه نرم نکنند سعی کرده در حد توان راه را برای دیگر همنوعانش هموار سازد؛ همنوعانی که از جنس خودش نیستند و به خاطر جنسیت‌شان شرایط سخت تری را پیش رو دارند.

به گزارش ایران دکترایی که از تحصیل بازمانده بود

کامیاران یکی از صدها روستای استان کردستان است که نصرالله ابراهیمی سال 1344 در آنجا متولد شد. وقتی 7 ساله شد نتوانست همچون دیگر همسن و سال‌هایش به مدرسه برود چرا که روشنایی چشمانش را از دست داده بود و نمی‌توانست ببیند. 12 ساله شد و دراین سال‌ها به پدر در کارهای کشاورزی و دامداری کمک می‌کرد. پدر شاهد قد کشیدن فرزند نابینایش بود و برای تحصیل فرزندش به هر دری زد.
 سال 56 به یکی از نمایندگان وقت مجلس نامه‌ای نوشت تا بتواند راه حلی برای تحصیل نصرالله بیابد. بعد از 8 ماه جواب آمد و این پدر و پسر را به سازمان رفاه تهران معرفی کردند و به آموزشگاه نابینایان «شهید محبی» راه یافتند.
به خاطرسن بالا نمی‌خواستند قبولش کنند اما با وساطت پدر که پسرم می‌تواند خودش را به بقیه برساند او را ثبت‌نام کردند.
نصرالله ابراهیمی از تجربیات و تحصیل در مدرسه برایمان می‌گوید: «وقتی وارد مدرسه شهید محبی شدم تست و مصاحبه دادم و به طور موقت من را ثبت‌نام کردند. طی دو سال و سه ماه دوره ابتدایی را با جهش تحصیلی تمام کردم و هنگامی که به پنجم ابتدایی رسیدم متوجه شدم اسمم را به‌عنوان دانش‌آموز متفرقه نوشتند زمانی که علتش را جویا شدم، گفتند: «تا الان هم به صورت رسمی درمدرسه نبودی» کلاس پنجم را به صورت متفرقه پشت سر نهادم و به پایه راهنمایی رسیدم و سه سال راهنمایی را به صورت عادی درس خواندم.
به طور کلی، کلاس اول تا دبیرستان را در مدت 8 سال و نیم به پایان رساندم. سال 65 در رشته فلسفه وارد دانشگاه شدم و سال 1370 فارغ‌التحصیل شدم.
دوران اشتغال و کسب و کار را در بنیاد جانبازان به‌عنوان تلفنچی از سال 67 آغاز کردم. سال 1372 با قبولی در آزمون استخدامی آموزش و پرورش از بنیاد جانبازان استعفا دادم و به این سازمان پیوستم.
به خاطر آنکه در شرایط سختی درس خواندم همیشه به دیگر همنوعانم فکر می‌کردم که آنها با وجود سکونت در روستا‌های دور افتاده چگونه تحصیل می‌کنند. با این فکر و انگیزه‌ که بتوانم برای آنها در آموزش و پرورش استثنایی کاری کنم وارد این سازمان شدم.
در سازمان آموزش و پرورش استثنایی به‌عنوان مسئول روابط عمومی و مشارکت‌های مردمی کار می‌کردم و بعد از آن به عنوان کارشناس مسئول توانبخشی فعالیت می‌کردم.
سال 1375 تصمیم گرفتم ادامه تحصیل دهم و در کارشناسی ارشد رشته فلسفه و کلام اسلامی قبول شده و ادامه دادم. سال 77 به آموزش و پرورش عادی منتقل شدم و کارم را در این سازمان ادامه دادم. شاید برای من که یک معلم نابینا بودم داشتن مقطع تحصیلی ارشد کفایت می‌کرد اما احساس می‌کردم هنوز روحم سیراب از این دنیای اطلاعات نشده برای همین تصمیم گرفتم در مقطع دکتری در رشته فلسفه دین درس بخوانم و در حال حاضر روی پایان نامه دکترایم کار می‌کنم.»
دختران بازمانده از تحصیل را دریابید
نصرالله ابراهیمی به تهران آمد تا به دیگر همسن و سال‌هایش برسد و از جامعه عقب نماند اما این شرایط چقدر برای دیگر پسران روستایی مهیا است؟ دختران نابینای روستایی چقدر توانستند جزو تحصیلکرده‌ها باشند؟ نصرالله گزارش ما با تلاش بسیار نه تنها خود را به دیگر دوستانش رساند بلکه از آنها سبقت هم گرفت.
آقای ابراهیمی با اشاره به فعالیت‌های اجتماعی و «ان .جی. او»ای که دارد، می‌گوید: از سال 70 که به استان کردستان برگشتم در بسیاری از امور خیریه و تشکل‌ها شرکت داشتم و درسال 79 انجمن نابینایان را تشکیل دادیم.
10 سال مدیریت انجمن نابینایان را برعهده داشتم، دراین سال‌ها به دو طرح می‌اندیشیدم اول اینکه باید به کم بینایان در انجمن اهمیت بیشتری دهند که براین اساس اسم انجمن را به انجمن نابینایان و کم‌بینایان تغییر دادیم. دو پیشنهاد را در انجمن مطرح کردم یکی اینکه باید به کم بینایان بهای بیشتری دهیم که دراین راستا اسم انجمن را به انجمن نابینایان و کم بینایان تغییر دادیم. پبشنهاد دوم ایجاد مرکزی شبانه‌روزی برای آموزش نابینایان روستایی بود.
هنگامی که در آموزش و پرورش استثنایی مشغول کار شدم با همکاری دوستان و مسئولان یک مدرسه شبانه روزی ویژه پسران را در بیجار به صورت مشترک با استان زنجان راه‌اندازی کردیم که بعد از مدتی تعطیل شد.
وی ادامه می‌دهد: سال 87 بود که برای تأسیس یک مرکز آموزشی برای نابینایان بازمانده از تحصیل به سراغ مسئولان بهزیستی استان رفتم اما دستم به جایی نرسید و به توصیه یکی از دوستانم برای ایجاد این مرکز به سمت خیریه‌ها و مؤسسات مردم نهاد رفتم.
مـؤسسه خیــریه «دارالاحســـان» کارش نگهداری و ارائه خدماتی به دانش‌آموزان بی‌سرپرست و بد سرپرست از 6 تا 18 سال است و طی گفت‌وگو با هیأت امنای این مؤسسه آنها موافقت کردند یک واحد را به دختران نابینا و کم بینای  روستایی اختصاص دهند.
این بخش را به دختران روستایی با مشکل بینایی اختصاص دادیم چرا که این گروه مشکلات بیشتری برای تحصیل دارند و اکثراً خانواده‌ها حاضر نمی‌شوند دختران‌شان را به شهرهای دورتر برای تحصیل بفرستند.
بعد از راه‌اندازی این مرکز توانستیم 20 نفر از نابینایان و کم‌بینایان را جذب کنیم که از این تعداد چهار نفر به دانشگاه دولتی راه پیدا کردند و چند نفر را هم برای آموزش بیشتر و تخصصی‌تر به مراکز شهرها فرستادند، دو نفر هم پشت کنکورند. در حال حاضر 9 نفر از دختران نابینا و     کم بینا در این مرکز زندگی می‌کنند. بیشتر این دختران از بدو ورود به مرکز آموزشی بیسواد بودند و با تلاش و کوشش خود و معلمان مرکز آموزشی به مقاطع بالا دست یافتند.
ابراهیمی با اشاره به رده سنی این دختران می‌گوید: دختران با رده سنی متفاوت به این مرکز می‌آیند به‌عنوان مثال ما دختر 33 ساله نابینا تا دختر 14 ساله بیسواد داشتیم که برای آمدن به این مرکز چندین مرحله با خانواده هایشان صحبت کردیم تا حاضر شوند دختران نابینای خود را به مرکز آموزشی بسپارند.
دراین مرکز آموزشی باید برای تک تک دختران برنامه جداگانه طراحی شود تا بتوانیم با توجه به سن و سال، آموزش‌های مورد نیازشان را به آنها ارائه کنیم. با این 9 دانش‌آموز حدوداً 30 معلم کار می‌کنند تا بتوانیم شرایط خوبی از لحاظ تحصیل برای آنها ایجاد کنیم.
وی با بیان آنکه تمام هزینه‌های این مرکز آموزشی را مردم تأمین می‌کنند، می‌افزاید: اگر کمک‌های مسئولان در سازمان‌های مختلف را داشتیم می‌توانستیم واحد آموزشی پسران را هم تأسیس کنیم. اما متأسفانه این کمک هزینه‌ها مشمول مرکز آموزشی ما نشده و فقط خیرین هستند که با شناختی درست از مرکز آموزشی دختران روستایی به ما کمک مالی می‌کنند.
سازمان بهزیستی برآورد مالی که برای مراکز نگهداری خود داشته است ماهانه هر نفر یک میلیون و 700 هزار تومان هزینه دارد اما مرکز آموزشی ما به خاطر محدودیت مالی که دارد ماهانه 900 هزارتومان برای هر نفر هزینه می‌کند.
 تمام هزینه‌های توانبخشی، آموزشی و رفاهی بچه‌ها با کمک‌های مردمی  و بر عهده مؤسسه خیریه دارالاحســـان اســت. کمــک‌های سازمان بهزیستی بیشتر فکری و ارائه وسایل توانبخشی بوده است. آموزش و پرورش استثنایی در تأمین موارد درسی و معلم رابط به ما کمک‌رسانی می‌کند، اما بار اصلی کمک‌ها و هزینه‌های نگهداری بر دوش افراد خیر است.
این مرکز نه تنها به دختران روستایی بلکه به همه دانش‌آموزان نابینا خدمات می‌دهد و کلاس‌های تقویتی مختلفی همچون ریاضی، عربی و انگلیسی را برای آنها برگزار می‌کند. این نکته بسیار مهم است که تمام معلم‌هایی که در این مرکز به دانش‌آموزان آموزش می‌دهند به صورت داوطلبانه و خیرخواهانه حضور دارند.
هنگامی که این مرکز را راه‌اندازی کردیم متوجه شدیم سازمان بهزیستی هیچ دستورالعملی برای نابینایان بازمانده از تحصیل روستایی ندارد و توجیه‌شان هم این است که بچه‌ها باید کنار والدین‌شان باشند.
اما خوب است این نکته را یادآوری کنم که در شهرستان‌ها، روستاهای دورافتاده بسیاری هستند که برای تردد به نزدیک‌ترین شهر باید حداقل 4 ساعت در راه باشند که این زمان طولانی برای نابینایان است. یک دختر نابینا و کم بینا اگر بخواهد هر روز در این مسیر رفت و آمد کند بعد از چند روز پشیمان شده و قید درس و آموزش را می‌زند.
تعصب ناآگاهانه راه پیشرفت دختران نابینا را بسته است
مرکز آموزشی که ما برای دختران روستایی تأسیس کردیم مکانی است تا افرادی بتوانند به‌صورت شبانه‌روزی در آن حضور داشته باشند و با حضور درکلاس‌های پشتیبانی عقب‌ماندگی تحصیلی خود را جبران کنند. این مرکز مدرسه نیست بلکه مکانی است که بچه‌ها را از لحاظ درسی پشتیبانی می‌کند تا بتوانند سال‌هایی را که از درس و مشق جامانده‌اند جبران کنند.
در این مرکز آموزشی ما کلاس‌های مختلفی برای این 9 نفر برگزار می‌کنیم تا هم در تقویت درس‌هایشان کمکی کرده باشیم هم مهارت‌های زندگی را به آنها آموزش دهیم. کلاس‌هایی مثل آموزش آشپزی، نگهداری، انجام کارهای روزمره که یادگیری آن برای یک دختر نابینا بسیار حائز اهمیت است. کلاس‌های ورزشی همچون دو ومیدانی، شطرنج، گلبال و شنا را هم داریم البته آموزش ورزش به دختران بسته به علایق و توانشان دارد همچنین کلاس آموزشی قرآن و آموزش بافت تابلو فرش را هم برای مشتاقان هنر برگزار کردیم.
از این 9 نفر دختر بازمانده از تحصیلی که در مؤسسه خیریه دارالاحسان - قسمتی که مربوط به نابینایان است - زندگی می‌کنند ، سه نفر کم بینا و مابقی نابینا هستند.
آقای ابراهیمی در خصوص استقبال خانواده‌ها از این مرکز می‌گوید: «استقبال خانواده‌های روستایی بد نیست اما با توجه به میزان دختران نابینای روستایی می‌توان گفت، کم است چرا که مسائل فرهنگی و تعصب خانواده‌ها این اجازه را نمی‌دهد که دختر نابینایشان در یک مرکز و به دور از خانواده زندگی کند.البته اهمیت درس خواندن این دختران هنوز برایشان جا نیفتاده است و راضی کردن خانواده‌ها برای تحصیل دخترانشان بسیار دشوار است. پیشرفت کردن در زندگی خواسته و نیاز اساسی هر انسانی است حال اگر آن فرد دختر نابینای روستایی باشد با توجه به مهیا نبودن شرایط محیطی برایشان این پیشرفت و ارتقای سطح زندگی، بسیار
دشوار‌تر است.»
نصرالله ابراهیمی با توجه به فراز و نشیب‌های بسیاری که در زندگی تجربه کرده است اما هیچ‌گاه دیگر همنوعان خویش را فراموش نکرد. به گفته خودش هر قدمی را که برای کار خیر برداشته خداوند اجرش را در زندگی شخصیش نشان داده است و موفقیت‌هایش را مدیون همراهی خانواده و همسرش است. وی علاوه بر فعالیت‌های ذکر شده در این گزارش، مشاور مدیرکل بهزیستی استان در امور معلولان است.

محدثه جعفری

  twitter linkedin google-buzz facebook digg afsaran
کلید واژه
 
نظرات بینندگان
نظر شما
لطفا جهت تسهیل ارتباط خود با ایران سپید، در هنگام ارسال پیام این نکات را در نظر داشته باشید:
1.ارسال پیام های توهین آمیز به هر شکل و با هر ادبیاتی با اخلاق و منش اسلامی ،ایرانی ما در تناقض است لذا از ارسال اینگونه پیام ها جدا خودداری فرمایید.
2.از تایپ جملات فارسی با حروف انگلیسی خودداری کنید.
3.از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری کنید.
4. ثبت نظرات در سايت ايران سپيد براي هر نظر حداکثر 400 واژه است.
نام:
ایمیل:
نظر: *